#حدیث_تکان_دهنده
حضرت محمد (ص) میفرمایند: از نفرین پدر بترسید و دور باشید که بالای ابر ( به آسمان ) بلند شود و خداوند عزوجل ( به فرشتگان ) فرماید : آنرا به...
📚مجموعه ورام،ج ۱/ص۱۲
🆔 @emamzaman
Aghaye-Khoobiha-2018.mp3
14.06M
#صوت_مهدوی
آقـای خـوبیهـا
با نـوای:مـحمـد نـوبـهـاری
منـاجات با #امـامزمـان «عج»
🎼 استـدیـویی
🌺🌸🌺
🌼🌺
🌺
#حجاب
چند روزه هی بانوان محترمه، یه روز عکس خالی لبشون رو میذارن،،،یه روز لبخند،،،یه روز چشم و عشوه،یه روز چال صورت رو روی پروفایل ها.
معنی #حجاب رو یکی لطفا به من بگه!!!
حجاب چیزیه که تو دنیای حقیقی چادری باشیم و تو دنیای #مجازی #نامحرم محرممون بشه؟
چقد گناه عادی شده ها برامون،قبلا ها این باد ها روسری نمینداخت و یهویی چادر رو عقب نمیزد،،،الان انگار طوفانه ،،،بعد جالبه طرف مثلا متوجه نمیشه ،ای وای بعد پنج دیقه متوجه شدن،،،آروم انگار صحنه آهستس یه تکونی به خودشون زحمت میکشن میدن،،،الانم که همه عکاس شدن و هنری،،،اقا جون بعضی چادریون باحجاب هنری چرا دیگه زینت دار میشن و اونقد تابلو که چادره توش گم میشه،،،
لطفا عمل کنید نیاز به لایک و کامنت نیست،،،گویا چند ثانیه میخونند و افرینی نثار میکنند و بعد #الهی #عسیسمی نثار پست های بعدی افراد،،،
حرمت ها حفظ شود،،،این تصاویر تک تک شما بر پروفایل روزی حساب و کتاب میشود،حرف من نیست "مثقال ذره... را که شنیدی،توقع همسر پاک نیز نداشته باش،،،دل میبری دل میبرد.
تو بیشتر ضربه میزنی با بلاتکلیفیت بر انتخاب حجاب کامل
همکاران محرم نیستند،دانشجویان ،همکلاسیان،برادران مجازی و ... محرم نیستند،،، عده ای ام از بچه #مذهبی های عزیز به اسم خواهر و برادر راحت باهم گپ و گفت میکنن و میگن و میخدن وهر حرفی میزنن صرفاً بخاطر اینکه " آبجیمی، داداشمی" دوستان خودمونو گول نزنیم شرعا اشکال داره از خودم نمیگم(منبع:رساله تمام مراجع)، اگه اینجور بودیم داریم اسم پاک بسیجی بودن و حزب اللهی بودن رو خدشه دار میکنیم و این عین خیانته به اسلام
فردا انتظار نداشته باش با خانومت حرف نزننااا، اگه حرف زدی بدون با خانومتم حرف میزنن بدون با شوهرتم حرف میزنن، بدون با دختربچت حرف خواهند زد، بدون پسرت انحراف میره و خواهد رفت ؛یه معادله سادس ، فردا تو زندگیت چیزی لنگ زد دیگه گله نکن، کاری ام نمیتونی بکنی
امیدوارم توجه داشته باشیم که داریم چیکارا میکنیم.
لبیک یا حسین یعنی همه ی سال حسینی باشیم نه محرم و صفر .
لبیک یا حسین یعنی بسیجی باشیم نه بسیجی نما! .
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌺
🌼🌺
🌺🌸🌺
🌺🌹🍃🌹🌺🌹🍃🌹🌺
🌺🌹🍃🌹🌺
🌺🍃🌺
🌺
#شهیدان
#معرفی_کتاب
💠سوی دیار عاشقان💠
🌷سلام رفقای امام زمانی😊
پیشنهاد میکنم حتما" این کتاب رو مطالعه کنید ❤️
🌼خیلی جالب و قشنگه😍
اینم قسمتی از کتاب تقدیم شما👇👇
📜یک نفر برگه ای گذاشته بود زیر جانماز من و یک سوال عجیب پرسیده بود؟!
‼️اینکه اگر کسی یکروز در حضور محض باشد و اصلا گذر زمان را نفهمد نمازش چه میشود؟
🔰گفته بود جواب را بگذارید زیر جانماز.
دوباره چند روز بعد سوالی عجیبتر و...
یکروز نوشته بود که دیشب نایب الزیاره شما در مشهد بودم.
🔷 رفتم تحقیق کردم. هیچ رزمنده ای جدیدا وارد لشکر نشده بود. فهمیدم طی الارض کرده!
🔱عملیات بدر نزدیک بود. آن شب با حاج عباس کریمی رفتیم بازدید رزمندگان گردان عمار.
🔶در یکی از چادرها رزمنده ای با حالت عجیب مرا نگاه می کرد.
کنارش نشستم و گفتم: شما دیشب مشهد نبودید؟
⚜رنگ از چهره اش پرید! سرش را پایین انداخت. همان لحظه........
📚روایت حاج آقا پروازی،
برگرفته از کتاب سوی دیار عاشقان.
🌹اثر گروه فرهنگی #شهید_ابراهیم_هادی.
#پیشنهاد_دانلود_ویژه
#دوست_شهید_من
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج⛅️
🆔 @emamzaman
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#تشرفات_به_محضر_امام_زمان (عج)
🌺روایت آیت الله بهجت از تشرف یک طلبه خدمت امام عصر(عج)
حجة السلام قدس[از شاگردان آیت الله العظمی بهجت] می گوید: روزی آقا [آیت الله العظمی بهجت] فرمودند:
در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی ( به اصطلاح ) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی ( و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین)
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم.
📚 ویژه نامه ضیافت مسرق
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌺🌸🌺
🌼🌺
🌺
#حجاب
چند روزه هی بانوان محترمه، یه روز عکس خالی لبشون رو میذارن،،،یه روز لبخند،،،یه روز چشم و عشوه،یه روز چال صورت رو روی پروفایل ها.
معنی #حجاب رو یکی لطفا به من بگه!!!
حجاب چیزیه که تو دنیای حقیقی چادری باشیم و تو دنیای #مجازی #نامحرم محرممون بشه؟
چقد گناه عادی شده ها برامون،قبلا ها این باد ها روسری نمینداخت و یهویی چادر رو عقب نمیزد،،،الان انگار طوفانه ،،،بعد جالبه طرف مثلا متوجه نمیشه ،ای وای بعد پنج دیقه متوجه شدن،،،آروم انگار صحنه آهستس یه تکونی به خودشون زحمت میکشن میدن،،،الانم که همه عکاس شدن و هنری،،،اقا جون بعضی چادریون باحجاب هنری چرا دیگه زینت دار میشن و اونقد تابلو که چادره توش گم میشه،،،
لطفا عمل کنید نیاز به لایک و کامنت نیست،،،گویا چند ثانیه میخونند و افرینی نثار میکنند و بعد #الهی #عسیسمی نثار پست های بعدی افراد،،،
حرمت ها حفظ شود،،،این تصاویر تک تک شما بر پروفایل روزی حساب و کتاب میشود،حرف من نیست "مثقال ذره... را که شنیدی،توقع همسر پاک نیز نداشته باش،،،دل میبری دل میبرد.
تو بیشتر ضربه میزنی با بلاتکلیفیت بر انتخاب حجاب کامل
همکاران محرم نیستند،دانشجویان ،همکلاسیان،برادران مجازی و ... محرم نیستند،،، عده ای ام از بچه #مذهبی های عزیز به اسم خواهر و برادر راحت باهم گپ و گفت میکنن و میگن و میخدن وهر حرفی میزنن صرفاً بخاطر اینکه " آبجیمی، داداشمی" دوستان خودمونو گول نزنیم شرعا اشکال داره از خودم نمیگم(منبع:رساله تمام مراجع)، اگه اینجور بودیم داریم اسم پاک بسیجی بودن و حزب اللهی بودن رو خدشه دار میکنیم و این عین خیانته به اسلام
فردا انتظار نداشته باش با خانومت حرف نزننااا، اگه حرف زدی بدون با خانومتم حرف میزنن بدون با شوهرتم حرف میزنن، بدون با دختربچت حرف خواهند زد، بدون پسرت انحراف میره و خواهد رفت ؛یه معادله سادس ، فردا تو زندگیت چیزی لنگ زد دیگه گله نکن، کاری ام نمیتونی بکنی
امیدوارم توجه داشته باشیم که داریم چیکارا میکنیم.
لبیک یا حسین یعنی همه ی سال حسینی باشیم نه محرم و صفر .
لبیک یا حسین یعنی بسیجی باشیم نه بسیجی نما! .
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌺
🌼🌺
🌺🌸🌺
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_هشتم ﻓﺮﺩﺍﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﮐﯿﻔﻢ ﺭﺍ ﺻﻒ ﺍﻭﻝ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_نهم
ﻧﻤﺎﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻭﻡ ﮐﻪ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ … ﺷﻤﺎ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﺴﯿﺞ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯾﺪ؟
- ﺑﻠﻪ … ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﺪ؟
– ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ . ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻮ ﻋﻘﯿﺪﺗﯽ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺪﻭﻧﻢ .
– ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺘﻢ .
– ﺷﻤﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﯿﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﯿﺪ . ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻭ ﺳﻮﺍﻻﺗﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﯿﻢ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﻭ ﭘﺮﺑﺎﺭﺗﺮ ﮐﻨﯿﻢ .
– ﺣﺘﻤﺎ .
ﺑﺤﺚ ﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﺍﺯﺍ ﮐﺸﯿﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ، ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺠﺰ ﺻﺎﻟﺤﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﺮﮐﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﻃﺒﻖ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﺟﺎﻧﻤﺎﺯ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ( ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﻫﯿﻢ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺰﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺳﯿﺪ ﺍﻭﻻﺩ ﭘﯿﻐﻤﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺍﺭﺩ !) ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ . ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺻﺎﻟﺤﻪ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻏﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺘﻪ؟ ﺑﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟
ﺑﺎ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮔﻔﺖ : ﭼﮑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﺎ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ؟ !
– ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ؟ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺘﻤﺎ !
– ﻋﻬﻬﻬﻬﻪ؟ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﺯﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﺵ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﯽ ﻣﺰﻩ !
ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺧﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺸﺪ . ﺷﻮﺧﯽ ﺻﺎﻟﺤﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺯﻧﮓ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩ . ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻃﻠﺒﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ؟ ؟؟؟
#ادامه_دارد..
📚#از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_نهم ﻧﻤﺎﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻭﻡ ﮐﻪ ﺣﺎ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_دهم
ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ . ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ! ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎ ﺑﺴﯿﺞ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﺮﯾﻢ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪﺍ . ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻤﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ ! ﯾﻪ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺍﻭﻧﺠﺎﯾﯿﻢ !
ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﮐﺎﻏﺬﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﯾﮏ ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﺑﺪﻩ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ؛ﺍﯾﺸﻮﻧﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﻦ ﺣﺘﻤﺎ . ﻣﻦ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ . ﺑﺎﺷﻪ؟
– ﭼﺸﻢ !
- ﭘﺲ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !
ﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ . ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺻﻔﻬﺎﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﺪ . ﺳﺮﺟﺎﯾﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ : ﺳﯿﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ !
ﻧﻤﺎﺯ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺭﺍ ﺻﺎﻑ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﺸﺴﺘﻢ . ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﮔﺮﻓﺘﻢ : ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ . ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺑﺴﯿﺞ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﯼ ﺑﺮﯾﻢ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪﺍ . ﺷﻤﺎﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ !
ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻢ . ﻣﻤﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﺍﺩﯾﻦ !
ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ؛ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ . ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻭ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺟﻌﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻣﯽ ﭼﯿﺪﻧﺪ . ﺑﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺁﻗﺎﻓﯿﺮﻭﺯ، ﺳﺮﺍﯾﺪﺍﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭﻧﻔﺮ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ . ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ؟ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺞ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺁﻣﺪ؛ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺗﺮﮎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ . ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺎ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﯽ ﺁﻗﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﯿﺎﯼ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ؟
- ﭼﺸﻢ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ !
ﻭ ﺭﻓﺖ …
#ادامه_دارد
📚#از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼
🌼
#داستان_آموزنده
#يهود_و_غذاي_حرام (حلال و حرام)
هنگامي كه حضرت محمد (ص) هفت ساله بود ، يهوديان (كه نشانه هايي از پيامبري را در او ديدند در صدد بعضي امتحانات برآمدند) با خود گفتند : ما در كتابهايمان خوانده ايم كه پيامبرِ اسلام(ص) از غذاي حرام و شبهه ، دوري مي نمايد خوب است او را امتحان كنيم ، بنابراين مرغي را دزديدند و براي حضرت ابوطالب فرستادند تا همه به عنوان هديه بخورند ، همه خوردند غير پيامبر (ص) كه به آن دست نزد .
علت اين كار را پرسيدند ، حضرتش در پاسخ فرمودند : اين مرغ حرام است و خداوند مرا از حرام نگه مي دارد .
پس از اين ماجرا ، مرغ همسايه را گرفته و نزد ابوطالب فرستادند ، به خيال اينكه بعد پولش را به صاحبش بدهند . ولي آن حضرت باز هم ميل ننمودند و فرمودند: اين غذا شبهه ناک است .
وقتي يهود از اين جريان اطلاع يافتند ، گفتند : اين كودک داراي مقام و منزلت بزرگي خواهد بود.
📚درسهايي از زندگي پيامبر (ص) 31، بحارالانوار 15 / 336
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼
هدایت شده از 🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌹یابن الحسن...
روزِ ما و شبِ ما،خوردْ گره با خال لبت..🌸
صبح باذکر سلام..شب با دعای فرجت..🌺
به رسم هرشب..ورق میزنیم برگی از دفتر انتظار را:
الهی عظم البلا..⚡️
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
#داستان_آموزنده
زمانی که امام حسن عسکری علیه السلام در زندان صالح بن وصیف بسر می برد عباسیون و صالح بن علی و کسانی که از مذهب تشیع منحرف بودند نزد صالح رفتند تا از او بخواهند بر امام حسن عسکری علیه السلام سختگیری کند.
صالح گفت: چه کنم؟ من دو نفر از شرورترین افراد را بر او گماشتم اما در اثر مشاهده رفتار او هر دو در نماز و عبادت خود بسیار کوشا شدند. به آنها گفتم چه خصلتی در حسن بن علی است که این گونه در شما تاثیر گذارده است؟
گفتند: چه می گویی درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را عبادت می کند، نه سخن می گوید و نه به چیزی سر گرم می شود، وقتی به او نگاه می کنیم رگهای گردن ما می لرزد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم.
وقتی این سخنان را از صالح بن وصیف شنیدند ناامید برگشتند.
📚اصول کافی، باب مولد ابی الحسن بن علی علیه السلام، ح 23.
شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد.
🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴
🆔 @emamzaman
🌺
🍃🌺
🌺🍃🌺
🌺🌸🌺
🌸🌺
🌺
#حجاب
#حجاب_از_کلام_حضرت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
حضرت عسکری علیه السلام با الهام از کلام وحی، بر ضرورت حفظ #حجاب برای زنان مسلمان تأکید نموده است. شیخ صدوق می نویسد: محمد بن حسن صفار به آن حضرت نامه ای نوشت و در باره مردی که می خواهد بر علیه زنی نامحرم شهادت دهد، سؤال کرد که آیا آن مرد می تواند در حالی که زن پشت پرده است، بر علیه او شهادت دهد ـ البته صدای زن را می شنود و دو نفر شاهد عادل می گویند که این صدای فلان زن دختر فلانی است و تو را به شهادت می طلبد ـ یا اینکه از پشت پرده نمی شود و باید زن در مقابل مرد حاضر شود و مرد او را با چشم خود ببیند؟
امام عسکری علیه السلام در پاسخ نامه او چنین مرقوم فرمود: «تَتَنَقَّبُ وَ تَظْهَرُ لِلشُّهُودِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ زن نقاب می زند و [با رعایت حجاب کامل] در برابر شهود حضور می یابد ـ ان شاء الله.»
همچنان که از کلام آن حضرت پیداست، امام حتی در مواقع ضروری به رعایت حجاب زن تأکید داشته اند.
🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴
🆔 @emamzaman
🌺
🌸🌺
🌺🌸🌺
"عسکری" صحیح است یا "عسگری" !؟
1. عسگری به معنای عقیم و بیدانه است؛ همانطور که انگور عسگری به جهت بی دانه بودنش به این نام مشهور شده است. لذا دشمنان از این شهرت برای اثبات عقیم بودن امام و عدم وجود امام زمان استفاده میکرده و میکنند!
2. در حالیکه عسکر محلهای بوده در شهر سامرا که لشکرگاه و محل توقف سپاه خلفای عباسی در آنجا قرار داشت.
3. خلفای عباسی برای زیر نظر داشتن فعالیتهای فرهنگی، علمی و سیاسی امام هادی(علیه السلام)، آن حضرت را در سال 236 ه.ق از مدینه به سامرا انتقال و در محله عسکر سکونت دادند. چون امام حسن عسکری (علیه السلام) و پدر بزرگوارش امام هادی(علیه السلام) در محله عسکر قرارگاه سپاه در شهر سامرا زندگی میکردند، به « عسکری » لقب یافتند و این لقب مشترک بین آن حضرت و پدرشان امام هادی(علیه السلام) است و آنها را عسکریین گفتهاند.
4. اگر بنا بود این لفظ به (گاف) نوشته یا تلفظ شود، باید امام هادی نیز عقیم میبود و از نعمت فرزند محروم تلقی میشد.
5. از سوی دیگر عسکر لفظی عربی است و اصولا در زبان عربی حرف گاف وجود ندارد. پس آنچه صحیح است، عسکری (با کاف) است، نه عسگری (با گاف).
6. در به وجود آمدن شایعه عقیم بودن حضرت، عوامل مختلفی چون خلفای عباسی، جعفر کذاب و فردی به نام زبیری تاثیری بهسزا داشتند.
شایسته است با بازنشر این مطلب در ترویج کلمه صحیح عسکری به جای عسگری کوشش نماییم 🌺
#حدیث_بسیار_زیبا_از_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
جدال مکن که ارزشت میرود و شوخی مکن که.....
📚تحف العقول ص ۴۸۶
🆔 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_دهم ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ . ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_یازدهم
ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻋﺒﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﻤﺎﻥ ﮐﻨﺪ . ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻝ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﮐﻤﮏ ﻣﻦ ﻭ ﺳﺮ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ . ﯾﮏ ﯾﺎﻋﻠﯽ ﻣﺤﮑﻢ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩ .
ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ . ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﻠﻔﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ . ﮐﻤﯽ ﺑﺎ ﺗﻠﻔﻦ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ، ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﺩﺭﻫﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ . ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺞ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺳﺎﻋﺖ ﺍﻭﻝ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺑﮕﺮﺩﻭﻧﻪ ﻭ ﺷﻬﺪﺍ ﺭﻭ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻨﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ ! ﺁﻗﺎﯼ ﺑﺬﺭﭘﺎﺵ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺮﺍ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻥ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺎﻋﺖ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﯾﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﮑﻨﯿﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﺑﻬﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ! ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺭﻭ ﺑﺸﻨﺎﺳﻪ ﻭ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻨﻪ؟
ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﯼ ﮔﻔﺖ : ﻣﺘﺎﺳﻔﻢ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ . ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ .
ﺑﻘﯿﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ . ﺁﺏ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﮔﻔﺘﻢ : « ﺍﻟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺗﻮ » ﻭ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻦ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ !
– ﻣﻄﻤﺌﻨﯽ ﺻﺒﻮﺭﯼ؟
– ﺑﻠﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ … ﺍﻥ ﺷﺎﺀﺍﻟﻠﻪ .
ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺷﺪﯾﻢ . ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﮐﻠﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﺭﺩﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﮔﻮﺷﺰﺩ ﮐﺮﺩ . ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻘﺎﻡ ﺷﻬﯿﺪ ﻭ ﺁﺩﺍﺏ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺷﻬﺪﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﻧﺸﺴﺖ . ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﻠﻤﻦ ﺁﺏ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻫﻢ ﺭﺩﯾﻒ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﻮﺩﯾﻢ . ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﺩﯾﻒ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﺮﻗﺼﯽ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ ! ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﯽ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﻓﯿﺮﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺭﻧﮕﺶ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : ﻻ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠﻪ !
#ادامه_دارد
📚#از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_یازدهم ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻋﺒﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_دوازدهم
ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﯾﮑﻢ ﺁﺭﻭﻡ ﺗﺮ !
ﺗﺎ ﺑﺮﺳﯿﻢ ﺑﻪ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪﺍ، ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﻫﺰﺍﺭﺑﺎﺭ ﺳﺮﺥ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﺷﺪ ﻭ ﻋﺮﻕ ﺭﯾﺨﺖ !
ﺍﺯ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﯾﻢ . ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻭ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺒﻠﯽ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﯾﻢ . ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺯﯾﺎﺭﺗﻨﺎﻣﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﯾﻢ . ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺯﯾﺎﺭﺗﻨﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ . ﺩﺭﺣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ، ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻄﺮﻑ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺩﯾﻒ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩ . ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺣﻤﺪ ﻭ ﺳﻮﺭﻩ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﯿﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ . ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﺜﻤﯽ ﻭ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﺯﻥ ﺗﺎ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﻣﮑﻪ۶۶ ﻭ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺣﺮﻡ ﻭ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﻏﻮﺍﺹ ﺭﺍ ﺳﺮﺯﺩﯾﻢ . ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﮐﻤﯽ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻡ . ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ، ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺗﻮﺭﺟﯽ ﺯﺍﺩﻩ ﻫﻤﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺍﻫﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﻣﺜﻞ ﺍﺑﺮ ﺑﻬﺎﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻘﻨﻌﻪ ﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﺎﻣﺪ . ﺣﺪﻭﺩ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺸﺘﯿﻢ …
#ادامه_دارد
📚 #از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
هدایت شده از 🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌹یابن الحسن...
روزِ ما و شبِ ما،خوردْ گره با خال لبت..🌸
صبح باذکر سلام..شب با دعای فرجت..🌺
به رسم هرشب..ورق میزنیم برگی از دفتر انتظار را:
الهی عظم البلا..⚡️