نظام تقديم 13.mp3
5.29M
🖲 اموری که با چشم دیده نمیشه اما انرژی آن روی تمام زندگی ما اثر میگذاره
#استادامینیخواه
#ملکوت_اعمال
#قسمت_سیزدهم
【 @emamzaman_12 】
🌱خودسازی
⭕️انواع سحر...
موضوع پست: #سحر_۲
🌱سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسيم میشه
⚜1. اونجا مقصود از اون فريفتن و تردستي و شعبده و چشم بنديه و حقيقتي نداره
چنان که مي خوانيم:
«... فإذا حِبالُهُم و عِصيَّهُم يُخيّلُ إليه مِن سحرِهم أَنَّها تَسعي»؛[۱]
«ريسمان ها و عصاهاي جادوگران زمان موسي در اثر سحر، خيال مي شد که حرکت مي کنند».
و در آيه ديگه اومده:
«فَلمّا أَلقوا سَحَروا أَعيُنَ الناسِ و استرهَبوهُم»؛[۲]
«هنگامي که ريسمان ها را انداختند چشم هاي مردم را سحر کردند و آنها را ارعاب نمودند».
از اين آيات روشن مي شه که سحر داراي حقيقتي نيست،که بتونه در اشيا تصرفي کنه و اثري بزاره بلکه اين تردستي و چشم بندي ساحران هست که اونطوری جلوه مي کنه.
⚜2. در قرآن آياتي داريم که يک نوع از سحر و واقعيت داره
چنان که مي خوانيم:
«فَقالَ إِن هذا إلا سحرٌ يُؤثرُ»[۳]
«اين نيست جز سحر جالب»
از اين آيه مي فهمیم يک نوع سحر مؤثر، که به راستي روي اشيا هم اثر میزاره وجود داره😱
ولي آيا تأثير سحر فقط جنبه رواني داره و يا اينکه اثر جسماني و خارجي هم ممکنه داشته باشه؟
در آيات بالا اشاره اي به اون نشده و لذا بعضي معتقدند سحر موثر اثرش تنها در جنبه هاي روانيه...
در مفردات راغب که مخصوص واژه هاي قرآن هست به سه معني اشاره شده
⚜1. خدعه و خيالات بدون حقيقت و واقعيت همانند شعبده و تردستي.
⚜2. جلب شيطان ها از راه هاي خاصي و کمک گرفتن از آنان.
⚜3. معني ديگري است که بعضي پنداشته اند و آن اين که: ممکن است، با وسائلي ماهيت و شکل اشخاص و موجودات را تغيير داد، مثلا انسان را به وسيله آن به صورت حيواني در آورد، ولي اين نوع خيال و پنداري بيشتر نيست و واقعيت نداره
[۱]سوره طه آیه ۶۶
[۲]سوره اعراف آیه ۱۱۶
[۳]سوره مدثر آیه ۲۴
#خودسازی
#قسمت_چهل_و_سوم
#لشکرموعود
#زندگی_بندگی
【 @emamzaman_12 】
@yamahdi_fateme313 - امام زمان (عج) _ ۱.mp3
2.18M
🔹امام زمان ، از ما گله می کند...
با همه رحمتش
با همه عشقش ...
اول دعایمان می کند ؛ بعد گلایه...
#استاد_شجاعی🎙
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
deltangam-kamel.mp3
9.02M
#مداحےتایم
دلتنگمبرانیمهشبایحرم..
مےبینیلهلهمیزنمڪہبرم..😔
#اربعین 🌱
#امام_حسین
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
#فرارازجهنم🔥 #رمان📚 #پارت_نوزدهم من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم … برای همین دست به دامن حاجی شدم
#فرارازجهنم🔥
#رمان📚
#پارت_بیستم
یک هفته تمام حالم خراب بود … جواب تماس هیچ کس حتی حاجی رو ندادم … موضوع دیگه آدم ها نبودن … من بودم و خدا …
اون روز نماز ظهر، دوباره ساعتم زنگ زد … ساعت مچیم رو تنظیم کرده بودم تا زمان نماز ظهر رو از دست ندم … نماز مغرب مسجد بودم اما ظهر، سر کار و مشغول …
هشدارش رو خاموش کردم و به کارم ادامه دادم … نمی دونستم با خودم قهرم یا خدا … همین طور که سرم توی موتور ماشین بود، اشک مثل سیلاب از چشمم پایین می اومد …
بعد از ظهر شد … به دلم افتاد بهتره برم برای آخرین بار، یه بار دیگه حسنا رو از دور ببینم … تصمیم گرفته بودم همه چیز رو رها کنم و برای همیشه از باتون روژ برم … .
از دور ایستاده بودم و منتظر … خونه اونها رو زیر نظر داشتم که حاجی به خونه شون نزدیک شد … زنگ در رو زد … پدر حسنا اومد دم در …شروع کردن به حرف زدن … از حالت شون مشخص بود یه حرف عادی نیست … بیشتر شبیه دعوا بود … نگران شدم پدر حسنا توی گوش حاجی هم بزنه … رفتم نزدیک تر تا مراقبش باشم … که صدای حرف هاشون رو شنیدم … حاجی سرش داد زد از خدا شرم نمی کنی؟ … .
از خدا شرم نمی کنی؟ … اسم خودت رو می گذاری مسلمان و به بنده خدا اهانت می کنی؟ مگه درجه ایمان و تقوای آدم ها روی پیشونی شون نوشته شده یا تو خدایی حکم صادر کردی؟ … اصلا می تونی یه روز جای اون زندگی کنی و بعد ایمانت رو حفظ کنی؟ …
و پدر حسنا پشت سر هم به من اهانت می کرد … و از عملش دفاع …
بعد از کلی حرف، حاجی چند لحظه سکوت کرد … برای ختم کلام … من امروز به خاطر اون جوون اینجا نیومدم … به خاطر خود شما اومدم … من برای شما نگرانم … فقط اومدم بگم حواست باشه کسی رو زیر پات له کردی که دستش توی دست خدا بود … خدا نگهش داشته بود … حفظش کرده بود و تا اینجا آورده بود … دلش بلرزه و از مسیر برگرده … اون لحظه ای که دستش رو از دست خدا بیرون بکشه ، شک نکن از ایادی و سپاه شیطان شدی … واسطه ضلالت و گمراهی چنین آدمی شدی … .
پدرش با عصبانیت داد زد … یعنی من باید دخترم رو به هر کسی که ازش خواستگاری کرد بدم؟ … .
چرا این حق شماست … حق داشتی دخترت رو بدی یا ندی … اما حق نداشتی با این جوون، این طور کنی … دل بنده صالح خدا رو بدجور سوزوندی … از انتقام خدا و تاوانش می ترسم که بدجور بسوزی … خدا از حق خودش می گذره، از اشک بنده اش نه … .
دیگه اونجا نموندم … گریه ام گرفته بود … به خودم گفتم تو یه احمقی استنلی … خدا دروغ گو نیست … خدا هیچ وقت بهت دروغ نگفت تو رو برد تا حرفش رو از زبان اونها بشنوی با عجله رفتم خونه … وضو گرفتم و سریع به نماز ایستادم … .
بعد از نماز، سرم رو از سجده بلند نکردم … تا اذان مغرب، توی سجده استغفار می کردم … از خدا خجالت می کشیدم که چطور داشتم مغلوب شیطان می شدم .
سرمای شدیدی خوردم … تب، سردرد، سرگیجه … با تعمیرگاه تماس گرفتم و به رئیسم گفتم حالم اصلا خوب نیست … اونقدر حالم بد بود که نمی تونستم از جام تکان بخورم … .
یک روز و نیم توی همون حالت بودم که صدای زنگ در اومد… به زحمت از جا بلند شدم … هنوز چند قدمی نرفته بودم که توی راهرو از حال رفتم … چشمم رو که باز کردم دیدم حاجی بالای سرم نشسته …
– مرد مومن، نباید یه خبر بدی بگی مریضم؟ … اگر عادت دائم مسجد اومدنت نبود که برای مجلس ترحیمت خبر می شدم… اینو گفت و برام یکم سوپ آورد … یه روزی می شد چیزی نخورده بودم … نمی تونستم با اون حال، چیزی درست کنم …
من که خوب شدم حاجی افتاد … چند روز مسجد، امام جماعت نداشت ولی بازم سعی می کردم نمازهام رو برم مسجد … .
اقامه بسته بودم که حس کردم چند نفر بهم اقتدا کردن … ناخودآگاه و بدون اینکه حتی یه لحظه فکر کنم، نمازم رو شکستم و برگشتم سمت شون … شما نمی تونید به من اقتدا کنید نماز اونها هم شکست … پشت سرم نایستید …
– می دونی چقدر شکستن نماز، اشکال داره؟ … نماز همه مون رو شکستی …
– فقط مال من شکست … مال شما اصلا درست نبود که بشکنه … پشتم رو بهشون کردم … من حلال زاده نیستم …
از درون می لرزیدم … ترس خاصی وجودم رو پر کرده بود … پدر حسنا وقتی فهمید از من بدش اومد … مسجد، تنها خونه من بود، اگر منو بیرون می کردن خیلی تنها می شدم… ولی از طرفی اصلا پشیمون نبودم … بهتر از این بود که به خاطر من، حکم خدا زیر پا گذاشته بشه …
📚رمانواقعیبهنویسندگی
شهیدمدافعحرمسیدطاهاایمانی
#ادامهدارد...
【 @emamzaman_12 】
3581288140.mp3
346.1K
🌱قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور... 🤲
#امام_زمان♥
#قرار_عاشقی🦋
«اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
✍دلنوشته مهدوے...
محبوبم!
جهانم آشفته است؛
جهانم میزان نیست
جهانم پر از اضطراب است
لحظات چموشاند.
تنها هنگامی که به شما میرسم،
رو به روی توام و به تو سلام میکنم،
آن زمان جهان به تعادل میرسد.
جواب بدهی یا نه،
تو جهان مرا متعادل میکنی!
#عشق_نویس🌱
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
delam-gerefte.mp3
4.03M
دلم گرفتهانگاریکهاسیرزندونه..
یهوقتاییآروممیخندمولیدلمخونه💔..
#اربعین 🕊
#امام_حسین
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
📌کجایکاریم؟.. خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟ خسته شده ام، در هیاهوی شهر به دنبال گمشده ی خویش م
📌آدمهایحکومتی...
حاضرید امام حسین را یاری کنیم یا نه؟ تازه اگر حاضر باشید امام حسین را یاری بکنیم، زیاد هنر نکردیم. کار امام زمان با این راه نمی افته...✨
#اربعین
#منبرک_و_دلنوشته_مهدوی «۳۷»
#امام_زمان
【 @emamzaman_12 】
نظام تقديم 14.mp3
5.6M
🖲 اموری که با چشم دیده نمیشه اما انرژی آن روی تمام زندگی ما اثر میگذاره
#استادامینیخواه
#ملکوت_اعمال
#قسمت_چهاردهم
【 @emamzaman_12 】
🌱خودسازی...
موضوع پست: #سحر_۳
⭕️آثار سحر...
سحر و جادو از نظر شرعی و اسلامی حرامه چون دست بردن در کار طبیعی عالم هست...
سحر، جادو و طلسم عواقب خیلی بدی داره چه تو این دنیا چه عوالم بالاتر،
پس پیشنهاد میکنم حتی برای امتحان هم سراغش نرین.
#خودسازی
#قسمت_چهل_و_چهارم
#لشکرموعود
#زندگی_بندگی
【 @emamzaman_12 】
663680626.mp3
2.96M
✍چرا دلمان برای امام زمان تنگ نمیشود؟
چرا داشتنش، آرزوی حقیقی ما نیست؟😥
رسیدن به دلتنگی و انتظار؛مسیری است،که باید آنرا با...؟
#استاد_شجاعی🎙
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
محمدعلی بیابانی - ای جونم حسین.mp3
9.03M
#مداحےتایم
ايجونمحسین
بهتووعشقتمدیونمحسین
بغلمکرديممنونمحسین...♥️
#اربعین 🥀
#امام_حسین
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
#فرارازجهنم🔥 #رمان📚 #پارت_بیستم یک هفته تمام حالم خراب بود … جواب تماس هیچ کس حتی حاجی رو ندادم …
#فرارازجهنم🔥
#رمان📚
#پارت_بیست_و_اول
سریع از مسجد اومدم بیرون ،چه خوب، چه بد اصلا دلم نمی خواست حتی بفهمم چی پشت سرم گفته میشه رفتم و تا خوب شدن حاجی برنگشتم.وقتی برگشتم، بی اختیار چشمم توی صورت هاشون می چرخید،مدام دلم می خواست بفهمم در موردم چی فکر می کنن با ترس و دلهره با همه برخورد می کردم تا یکی صدام می کرد، ضربان قلبم روی توی دهنم حس می کردم، توی این حال و هوا، مثل یه سنگر به حاجی چسبیده بودم،جرات فاصله گرفتن ازش رو نداشتم .یهو یکی از بچه ها دوید سمتم و گفت: کجایی استنلی؟ خیلی منتظرت بودم.آب دهنم رو به سختی قورت دادم و گفتم: چیزی شده؟ …
باورم نمی شد چیزی رو که می شنیدم باورش برام سخت بود.بعد از نماز از مسجد زدم بیرون یه راست رفتم بیمارستان… حقیقت داشت حسنا سرطان مغز استخوان گرفته بود خیلی پیشرفت کرده بود،چطور چنین چیزی امکان داشت؟ اینقدر سریع؟ باور نمی کردم کمتر از یک ماه زنده می موند …
توی تاریکی شب، قدم می زدم،هنوز باورش برام سخت بود ،توی این چند روز، کلی از موهای پدرش سفید شده بود،جلو نرفتم اما غم و درد، توی چهره اش موج می زد …
داشتم به درد و غم اونها فکر می کردم که یهو یاد حرف اون روز حاجی افتادم … من برای تو نگرانم دل بنده صالح خدا رو بدجور سوزوندی از انتقام خدا و تاوانش می ترسم که بدجور بسوزی … خدا از حق خودش می گذره، از اشک بنده اش، نه …
پاهام دیگه حرکت نمی کرد … تکیه دادم به دیوار …
خدایا! اگر به خاطر منه؛ من اونو بخشیدم … نمی خوام دیگه به خاطر من، کسی زجر بکشه … اون دختر گناهی نداره …
چند وقتی ازشون خبری نبود … تا اینکه یکی از بچه ها که خواهرش با حسنا دوست بود بهم گفت از بیمارستان مرخص شده … دکترها فکر می کردن توی جواب آزمایش اشتباه شده بوده … و هنوز جوابی برای بروز علت و دیدن شدن اون علائم پیدا نکرده بودن … ایستادم به نماز و دو رکعت نماز شکر خوندم…
توی امریکا، جمعه ها روز تعطیل نیست … هر چند، ظهرها زمان کار بود اما سعی می کردم هر طور شده خودم رو به نماز جمعه برسونم …
زیاد نبودیم … توی صف نماز نشسته بودیم و منتظر شروع حرف های حاجی … که یهو پدر حسنا وارد شد … خیلی وقت بود نمی اومد …اومد توی صف نشست … خیلی پریشان و آشفته بود … چند لحظه مکث کرد و بلند گفت: حاج آقا می تونم قبل خطبه شما چیزی بگم؟
از جا بلند شد … اومد جلوی جمع ایستاد … .
بسم الله الرحمن الرحیم … صداش بریده بریده بود …
– امروز اینجا ایستادم … می خواستم بگم که … حرمت مومن… از حرمت کعبه بالاتره … هرگز به هیچ مومنی تعرض و اهانت نکنید …
دستمالی رو که دور گردنش بسته بود باز کرد … هرگز دل هیچ مومنی رو نشکنید … جمع با دیدن این صحنه بهم ریخت … همهمه مسجد رو پر کرد … .
– و الا عاقبت تون، عاقبت منه … گریه اش گرفت … چند لحظه فقط گریه کرد … .
– من، این کار رو کردم … دل یه مومن رو شکستم … موافقت یا مخالفت با خواستگاریش یه حرف بود؛ شکستن دلش و خورد کردنش؛ یه بحث دیگه. ولی من اونو شکستم. اینم تاوانش بود شبی که دخترم مرخص شد خیلی خوشحال بودم با خودم می گفتم؛ اونها چطور تونستن با یه تشخیص غلط و این همه آزمایش، باعث آزار خاتواده ام بشن و ..همون شب توی خواب دیدم وسط تاریکی گیر کردم .از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد،قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید،از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد .قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید.نفسش پر از صدا و تنوره های آتش بود. از صدای نفس کشیدنش تمام وجودم به لرزه افتاد.توی چشم هام زل زدبه خدا وحشتی وجودم رو پر کرد که هرگز تجربه نکرده بودم با خشم توی چشم هام زل زد و با صدای وحشتناکی گفت: از بیماری دخترت عبرت نگرفتی؟هنوز نفهمیدی که چه گناهی مرتکب شدی؟ ما به تو فرصت دادیم. بیماری دخترت نشانه بود.ما به تو فرصت دادیم تا طلب بخشش کنی اما سرکشی کردی ما به تو فرصت دادیم اما تو به کسی تعدی کردی که خدا هرگز تو رو نخواهد بخشید …
از شدت ترس زبانم کار نمی کرد.نفسم بند اومده بود … این شخص کیه که اینطور غرق در آتشه … هنوز از ذهنم عبور نکرده بود که دوباره با خشم توی چشم هام نگاه کرد… من عمل توئم … من مرگ توئم،و دستش رو دور گلوم حلقه کرد،حس می کردم آهن مذاب به پوستم چسبیده.توی چشم هام نگاه می کرد و با حالت عجیبی گلوم رو فشار می داد ،ذره ذره فشار دستش رو بیشتر می کرد،می خواستم التماس کنم و اسم خدا رو ببرم ولی زبانم تکان نمی خورد … با حالت خاصی گفت: دهان نجست نمی تونه اسم پاک خدا رو به زبون بیاره،زبانم حرکت نمی کرد … نفسم داشت بند میومد … دیگه نمی تونستم نفس بکشم … چشم هام سیاه شده بود … که ناگهان از بین قلبم برای یک لحظه تونستم....
📚رمانواقعیبهنویسندگی
شهیدمدافعحرمسیدطاهاایمانی
#ادامهدارد...
【 @emamzaman_12 】
3581288140.mp3
346.1K
🌱قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور... 🤲
#امام_زمان♥
#قرار_عاشقی🦋
«اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
✍دلنوشته مهدوے...
ای کاش
دستهای خالیمان
به آستان اجابت،
گره بخورد
ای کاش
زمزمههای مداوم دعای فرج،
گره گشا بشود
ای کاش
این بغض گلوگیر و مداوم،
راه باز کند
ای کاش شما بیایید...
#عشق_نویس🌱
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
Shab10Safar1397[03].mp3
8.9M
عشقوغمِتومثلخون،
جاریهتورَگمحسین❤️...
ایننفسارونمیخوام،
اگهیهروزنگمحسین...
#اربعین 🕊
#امام_حسین
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
📌آدمهایحکومتی... حاضرید امام حسین را یاری کنیم یا نه؟ تازه اگر حاضر باشید امام حسین را یاری بکنیم،
📌مامصیبتزدهایم...
از ایت الله بهجت پرسیدند: مقصود از مصیبت در دین ذکر شده در برخی ادعیه چیست؟..🥀
#منبرک_و_دلنوشته_مهدوی «۳۸»
#امام_زمان
【 @emamzaman_12 】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 به ظهور کمک کن
با تقویت اربعین به ظهور امام زمان کمک کن
#استادرائفیپور
#استادشجاعی
#اربعین🥀
【 @emamzaman_12 】
🌱خودسازی...
⭕️راه های درمان...
موضوع پست: #سحر_۴ :
🔹پس برای در امان ماندن از جادو، سحر، طلسم، چشم زخم چیکار کنیم؟🤨
✔️استفاده از سوره های معوذتین( فلق و ناس)
✔️چهار قل
✔️آیت الکرسی
✔️سوره یاسین
اپناه بردن به خدا و کتاب خدا انرژی های تاریک و منفی رو از ما دور میکنه و مارو در یک سپر نوری قرار میده
باور کنید نیازی به سحر و طلسم و جادو و کارهای عجیب نداریم نور ایمان ما رو به انسان کامل بودن نزدیک میکنه
خدا در قرآن میگه :
من انسان رو خلیفه خودم در زمین قرار دادم!
یعنی بنده من تو نماینده من روی زمینی تو اراده کن تا هر چی میخوای بهت بدم
فقط بندگی کن همین!
#خودسازی
#قسمت_چهل_و_پنجم
#لشکرموعود
#زندگی_بندگی
【 @emamzaman_12 】