eitaa logo
♡مهدیاران♡
1.6هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
دل💔پر زخم زمین🌍 گفته کسی می آید ... ⁦ -فعالیت تخصصی درزمینه #مهدویت درقالب ارائه متن،کلیپ،صوت،کتاب،عکس نوشته... 📞پاسخگویی : @Majnonehosain 🌐کانال مرجع: @emamzaman 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 همراه ما باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
♡مهدیاران♡
#رمان_ادموند #پارت_پنجم❄️ آن شب بالای پل لندن تصمیم مهمی گرفت و باعجله خود را به خانه رساند. پله‌ها
🦋 در طول پرواز آرتور دائم در فکر خوش‌گذرانی و شب‌نشینی‌های طولانی در هامبورگ، مشغول رؤیاپردازی بود و از همه نقشه‌هایش برای ادموند صحبت می‌کرد. برخلاف ادموند که تمایلی به این قبیل نشست و برخاست‌های مبتذل نداشت و برایش جذاب نبود فقط با لبخند به صحبت‌های او در ظاهر گوش می‌کرد اما در باطن با افکار خودش درگیر بود. بعد از مدتی که از پرچانگی‌های آرتور گذشت، ادموند گفت: آرتورِ عزیزم، بهتر نیست به‌جای اینکه همش در فکر گشت‌وگذار و انتخاب باشگاه‌های معروف برای خوش‌گذرانی باشی، یه کم به این فکر کنی که چطوری قراره از این دختر حرف بکشیم؟! آرتور با دلخوری نگاهی به دوستش انداخت و گفت: یعنی از تو ضد حال تر آدم ندیدم! خب بگو ببینم مشکلت چیه؟! من اون روز به تو گفتم حرف کشیدن از دختره رو بذار به عهده من، دیگه چرا این‌قدر حرف بیخود می‌زنی، ضد حال؟ - اِ...! این چه حرفیه؟! خب ما اومدیم این سفر تا پسرعمه لوگان رو پیدا کنیم، ولی تو همش داری برای کارهای غیر ضروری برنامه‌ریزی می‌کنی! - خب تو احمقی دیگه، این چیزها رو نمی‌فهمی. همش سرت تو کار و کتابه، به هیچ‌چیز دیگه هم فکر نمی‌کنی، زندگی رو عشق است، آدم مگه چند سال زنده است؟! باید بهت تو این دنیا خوش بگذره! آرتور در حال قهقهه زدن بود که کسی به در اتاق زد. نیم‌نگاهی گذرا به هم انداختند و یک‌صدا اجازه ورود دادند اما به‌محض وارد شدن شخص، ادموند از جا پرید. وعده محقق شده و ملیکا حسینی، دختر محجبه و مسلمان دانشگاه برای دیدار او آمده بود. هر دو نفر تا حدودی دست‌پاچه شدند چون با وجود اینکه انتظار آمدن او را می‌کشیدند چند لحظه‌ای را به‌غفلت گذرانده بودند. با لهجه خاصی که کاملاً نشان میداد خارجی است پرسید: آقای ادموند پارکر! قبل از هر چیز می‌خوام مراتب سپاسگزاری صمیمانه خودم رو بابت نجات جونم بهتون اعلام کنم، من زندگیم رو مدیون شما و دوستتون هستم و دوم اینکه باید باهاتون خصوصی در مورد موضوع مهمی صحبت کنم؛ و نگاهش را از او برداشت. از حرکات و رفتار ملیکا هم میشد فهمید که دست‌پاچه و نگران است اما خیلی زود ظاهرش را حفظ کرد. آرتور هم متوجه شد که باید زودتر اتاق را ترک کند، بعد از کمی من‌من کردن گفت: یه پروژه‌ای هست که باید برم کتابخانه مرکزی دانشگاه، بهتره من زودتر برم، پس فعلاً تنهاتون میذارم. (ادامه دارد...) 📚تالیف : 🌱با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود... @emamzaman_12
پیشاٰنی‌آفتاٰب‌داٰرى،‌آرے در‌دیده‏ےجاٰ‌ن‌گلاٰب‌داٰرى،آرے..🌱 گُل‌نغمہ‌ےنور،از‌کلاٰمتــ‌جارےاستــ سجاٰدےوعشق‌ناٰب‌دارى،آرے..🎉💐 ✨...
💠 حکمت های نهج البلاغه 📋موضوع:برترين پارسايى 🌸امام علی علیه السلام فرمودند: برترین نوع پارسایى مخفى داشتن پارسایى است. ۲۸ 【 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرٺ اهل همین؛ خطه‌ےایران بودھ نسبٺ ما و شما نسبت خویشاوندیسٺ😌♥️ 💐 🎊 【 @emamzaman_12
🌿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى تَحَبَّبَ اِلَىَّ وَ هُوَ غَنِىُّ عَنّى. ستایش خدایی که مرا دوست دارد، در حالی که از من بی‌نیاز است... @emamzaman_12
گریز از هرآنچه غیر توست.mp3
6.8M
📌مناجات شعبانیه، تنها یک دعای معمولی نیست! آنقدر که • همه ائمه اطهار علیهم‌السلام • این دعا را می‌خواندند!!! این مناجات را بشناسیم... 🎤 🌙 【 @emamzaman_12
در مناجات شعبانیه می خوانیم: «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْك» کمال انقطاع یعنی من از بقیه ببُرم! این کمالِ انقطاع، فقط در صورتی رخ می دهد که آدم از مهربانی خدا عمیقاً لذت ببرد و شدیداً وجودش به محبت خدا گرم بشود. خدایا! محبتت رو بهمون جوری نشون بده که با چشم ببینیم. 🌺💫 【 @emamzaman_12
⭕️ منجی در اسلام 🔹مزامیر، تورات، انجیل.... تنها دینی که آموزه های آسمانی آن، دست‌خوش تغییر و تحریف قرار نگرفت «اسلام» است. موعود و منجیِ اسلام، نزد شیعه و سنّی مهدی نام دارد. مهدی مشهورترین لقب ایشان است. 🔹امام باقر در این باره فرمودند: به درستی که مهدی نامیده شده، به جهت اینکه به امرِ مخفی هدایت می شود. او تورات و سایر کتاب های الهی را از غاری در اَنطاکیه بیرون خواهد آورد. 📚کتابُ الغیبه ص۲۳۷؛ عِلَلُ الشَّرایع ج۱ ص۱۶۱ ۱۵ ♥ 【 @emamzaman_12
⭕️ سینی های پر از پول امام زمان 🔹اوضاع و احوال مالی آیت الله کوه کمره ای مناسب نبود، برای تدریس روزی از خانه اش خارج میشد که همسرش به او گفت: چیزی در خانه نداریم. آیت الله گفت: درست میشود، رفت و برگشت دید هیچ چیز در خانه نیست. 🔹دو رکعت نماز خواند و شروع کرد به امام زمان گلایه ی عاشقانه کردن، که آقای من، ارباب من، اینطور نیست ما را همینطور رها کنی، در همین حال درد و دل کردن بود که در زدند، آقایی سینی گذاشت مقابل درب و گفت: این شهریه شما، ماه بعد هم می آوریم. سینی پر از پول بود، آنقدر که مثل شمال شهری ها زندگی کنند. 🔹ماه بعد هم همان مرد آمد، ماه سوم آیت الله کوه کمره ای ماجرا را برای دامادش فاش کرد و خبری نشد!! رفت سراغ آن واسطه که سینی می آورد. آن مرد جواب داد: آیت الله کوه کمره ای! آقایی که به من گفت شهریه را بیاورم، همان آقا به من گفت شهریه را نبر. امام زمان ارواحنافداه بودند که حواله کردند برای آیت الله مخارجش را ... 📚 کتاب حکایت صالحین ۳۰ ♥ 【 @emamzaman_12