Saram-Khake-Kafe-Paye-Hossein-Ast.mp3
3.88M
#مداحےتایم
سرمخاککفپایحسیناست..
دلممجنونصحرایحسیناست..💔
#محرم 🥀
#امام_حسین
【 @emamzaman_12 】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور... 🤲
#امام_زمان♥
#قرار_عاشقی🦋
«اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
✍دلنوشته مهدوے...
ای صمیمیترین رفیقم✨
ای مهربانترین حامی و یاورم
ای زیباترین وجود، ای تمام باورم...
هربار بخشیدی و چشم پوشیدی و پذیرفتی مرا،
در حالی که لایق آن نبودم، و همه از لطف تو بود.
نعمت دادی، من سرکشی کردم؛
بخشیدی، من عصیان ورزیدم؛
عیب پوشاندی، من ناسپاسی کردم؛
در حالی که رسم همیشگی تو، مهربانی و بزرگی با من بود.
ای که آسمانها و زمین، برایت در رکوع و سجودند، «دوستت دارم»
#عشق_نویس🌱
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
📌ایکاشهمهعالممیدانستند... ای کاش اهل عالم میدانستند که با آمدنت، چه سعادتی به آنان روی خواهد آ
📌ایکاشکلیمیانمیدانستند...
ای کاش کلیمیان جهان میدانستند که نه تنها ید بیضا، عصا و سنگ موسی، الواح تورات و انگشتر سلیمان که تمام مواریث انبیا در نزد توست ...✨🌸
#منبرک_و_دلنوشته_مهدوی «۱۵»
#امام_زمان
【 @emamzaman_12 】
قسمت زيادى از قشنگى صحنهى شهادت اصحاب امام حسين «عليهالسلام» آن
جايى ست كه در لحظات آخر جان دادن،
امام بر بالين آنها مىرسد و همه به يك
كلام مىپرسند:
آيا از من راضى شدهايد؟!😃
پرسيدن اين سوال خيلى جرأت مىخواهد...
پرسيدن اين سوال يعنى اينكه كارى كردهاى
و حالا ميتوانى بپرسى، كارت مورد رضايت واقع شده يا نه...
پرسيدن اين سوال يعنى چيزى در دست دارى و دستانت خالى نيست...
پرسيدن اين سوال يعنى اميدوار بودن...يعنى اميدوار باشى به شنيدن پاسخ آرى…
اصلا پرسيدن اين سوال خودش نيمى از خوشبختىست و جواب امام كه لبخند رضايت است،نيمهى ديگر خوشبختى...😍
راستى!
ما هم امروز مى توانيم چنين سوالى از امام زمانمان بپرسيم؟!.💥🤔
#امام_زمان
#امام_حسین
【 @emamzaman_12 】
🔸 تفرقه بنداز و پولدار شو❗️
🔰به نظر شما یک تولید کننده به چه امیدی جنسش را دوبار تولید کند؟
#غرب_و_مهدویت ۲۲
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
🌱خودسازی...
⭕️بخش معرفی و راه های درمان اخلاق ناپسند...
موضوع پست: #تنبلی_۲ :
آثار تنبلی چه چیزهایی هستن؟🧐
❌ادا نکردن حق
امام علی(ع) میفرمایند:از تنبلی دوری کنید،زیرا هر کس تنبلی کند،نمیتواند حق خداوند را انجام دهد.[۱]
❌فقر
امام علی(ع) میفرمایند:نگاه که همه چیز جفت گشت،تنبلی و درماندگی با هم جفت شدند و فقر محصول و ثمرهی آن دو گردید.[۲]
❌سر بار دیگران شدن
امام صادق(ع) میفرمایند:
در فراهم آوردن معیشت خود تنبل مباش،که بار دوش دیگری خواهی شد.[۳]
[۱]کلینی،محمدبنیعقوب،ج۲،ص۶۲۰.
[۲]الرسول(ص)،ص۲۲۰.
[۳]کلینی،محمدبنیعقوب،ج۵،ص۸۶.
#خودسازی
#قسمت_بیست_و_دوم
#لشکرموعود
#زندگی_بندگی
【 @emamzaman_12 】
8742dee6c617b11e33b3efd81f308201.mp3
9.69M
#مداحےتایم
رفیقِروزگاٰرِبیڪسیاماٰمحسین
فقطبهدادِمݩتـومیرسیاماٰمحسین🌸🥀
#محرم
#امام_حسین
【 @emamzaman_12 】
#فرارازجهنم🔥
#رمان📚
#پارت_اول
من متولد ایالت لوئیزیانا، شهر باتون روژ هستم. ایالت ما تاثیر زیادی در اقتصاد امریکا داره همیشه در کنار بزرگ ترین سازه های اقتصادی، بزرگ ترین جمعیت های کارگری حضور دارن … .
هر چقدر این سازه ها بزرگ تر و جیب سرمایه دارها کلفت تر میشن … فلاکت و فاصله طبقات هم بیشتر میشن … و من در یکی از پایین ترین و پست ترین نقاط شهری به دنیا اومدم … .
شعار مدارس و دانشگاه های ما اتحاد، عدالت، اعتماد و خودباوریه … این چیزیه که از بچگی و روز اول، هر بچه ای توی لوئیزیانا یاد می گیره … ما در سایه اتحاد، جامعه ای سرشار از عدالت بنا می کنیم و با اعتماد و خودباوری به خودمون کشور و آینده رو می سازیم … ولی از نظر من، همه شون یه مشت مزخرفات بیشتر نبود … .
برای بچه ای که در طبقه ما به دنیا بیاد … چیزی به اسم عدالت و آینده وجود نداره … برای ما کشوری وجود نداشت تا بهش اعتماد کنیم … برای ما فقط یک مفهوم بود … جنگ … جنگ برای بقا … جنگ برای زنده موندن … .
بله … من توی منطقه ای به دنیا اومدم که جولانگاه قاچاقچی ها و دلال های مواد مخدر، دزدها، آدمکش ها و فاحشه ها بود … منطقه ای که هر روز توش درگیری بود … تجاوز، دزدی، قتل و بلند شدن صدای گلوله، چیز عجیبی نبود … درسته … من وسط جهنم متولد شده بودم … و این جهنم از همون روزهای اول با من بود …
من بچه ی یه فاحشه دائم الخمر بودم که مدیریت و نگهداری خواهر و برادرهای کوچک ترم با
من بود … من وسط جهنم به دنیا اومده بودم صبح ها که از خواب بیدار می شدم … مادرم تازه، مست و بدون تعادل برمی گشت خونه … در حالی که تمام وجودش بوی گندی می داد روی تخت یا کاناپه ولو می شد … دوباره بعد از ظهر بلند می شد …قهوه، یکم غذا، آرایش و ….
من، هر روز صبحانه بچه ها رو می دادم … در رو قفل می کردم که بیرون نرن و می رفتم مدرسه … بعد از ظهرها هم کار می کردم تا کمک خرج زندگی باشم …. پول بخور و نمیری بود اما حالم از پول های مادرم بهم می خورد … گذشته از این، اگر بهشون دست می زدم بدجور کتک می خوردم … ولی باز هم به زحمت خرج اجاره خونه و قبض هامون و هزینه زندگی درمیومد …. همه چیز رو به خاطر بچه ها تحمل می کردم تا اینکه اون روز شوم رسید … سر کلاس درس نشسته بودم … مدیر اومد دم در کلاس و معلم مون رو صدا زد … همین طور که با هم حرف می زدن زیر چشمی به من نگاه می کردن … مکث می کردن … و دوباره
تمام وجودم یخ کرده بود … ترس و دلهره عجیبی رو تا مغز استخوانم حس می کردم …. معلم مون دم در کلاس ایستاده بود … نگاه عمیقی به من کرد … استنلی لازمه چند لحظه باهات صحبت کنم …
از جا بلند شدم …هر قدم که به سمتش می رفتم اضطرابم شدید تر می شد … اما اون لحظات در برابر تجربه ای که در انتظارم بود؛ هیچ چیز نبود …
📚رمانواقعیبهنویسندگی
شهیدمدافعحرمسیدطاهاایمانی
#ادامهدارد...
【 @emamzaman_12 】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور... 🤲
#امام_زمان♥
#قرار_عاشقی🦋
«اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
✍دلنوشته مهدوے...
بلا شروع شده تازه بعد عاشورا
چه میکشید؟ خدا صبرتان دهد آقا
دلی که سوخت چو نِی وقتِ شور، خوانده تو را
سری که سوخت میان تنور خوانده تو را
#عشق_نویس🌱
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️امام زمان عجلالله چقدر برایتان مهم است⁉️
اگر مشڪلات امام زمان براۍ شما مهمتر از مشڪلات خودتون نباشه باید بترسید...
#امام_زمان
#کلیپ_مهدوی
【 @emamzaman_12 】
آقاےخوبیها
کربلاراچگونہساختی
کہاینگونہآراممیکندهردلبیدلرا
وقتیقدمبہخاکشمیگذاری؟
کربلاچگونہاستکہبہدستفراموشیمیسپارد
تمامغموغصہهاےدنیارا
وتمامغصہاتمیشوددیدنحرم
کاشمیشدبیاییموبمانیم...🚶🏻♀
#محرم
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
📌ایکاشکلیمیانمیدانستند... ای کاش کلیمیان جهان میدانستند که نه تنها ید بیضا، عصا و سنگ موسی، الو
📌هریوسفیکهیوسفزهرانمیشود!..
ای کاش پیروان زرتشت، این معنا را در می یافتند که پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک در دوران طلایی ظهور توست که مجال بروز خواهد یافت...🌸🍁
#منبرک_و_دلنوشته_مهدوی «۱۶»
#امام_زمان
【 @emamzaman_12 】
4_5848156125978953059.mp3
3.32M
🖲 اموری که با چشم دیده نمیشه اما انرژی آن روی تمام زندگی ما اثر میگذاره
#استادامینیخواه
#ملکوت_اعمال
#قسمت_اول
【 @emamzaman_12 】
جووناسعی کنید توی جوونی
عاشق بشید!!!
✨توی جوونی عاشق امام زمان شد،
اومد جمکران شهادتشو خواست،
ظهر عاشورا شهادتو بهش دادن...
شده یه باربخاطرامام زمان بری جمکران؟؟
وهیچی ازش نخوای بگی فقط
دلم برای تو تنگ شده؟؟
فرمانده ی گردانی به خودم گفت:
خواب امام زمانو دیدم.
آقا بهم گفت:
لیست گردانو بهم بده...لیست
رو بهشون دادم ایشون با خودکار
قرمززیربعضی اسم هاروخط کشید...
حاج حسین،هر اسمی رو که اون
شب توی خواب امام زمان زیرشون
خط کشیدن شهید شدن...
بچه ها الان امام زمان دارن برای
ظهور یارگیری میکنن...
#حاج_حسین_یکتا
#تلنگرمهدوی
#امام_زمان
【 @emamzaman_12 】
🔸 تنباکو پلی برای ورود به غرب❗️
🔰مطمئنا همه شما در زمینه نهضت تنباکو یه پا استاد هستید! چطور؟!
#غرب_و_مهدویت ۲۳
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
🌱خودسازی...
⭕️بخش معرفی و راه های درمان اخلاق ناپسند...
موضوع پست: #تنبلی_۳ :
❌بی بهره بودن از دنیا و آخرت
امام باقر(ع) میفرمایند:
از مردی نفرت دارم که در کار دنیای خود تنبل باشد،آن کس که در دنیای خویش تنبل است،در کار آخرتش تنبل تر خواهد بود.[۱]
❌نرسیدن به ارزو ها
حضرت علی(ع) میفرمایند:
هر که سستی و تنبلی اش استمرار یابد،به آرزویش نرسد.[۲]
❌برآورده نشدن حاجات
و...
[۱]کلینی،محمدبنیعقوب،ص۸۵.
[۲]غررالحکمودررالحکم،ص۴۶۳.
#خودسازی
#قسمت_بیست_و_سوم
#لشکرموعود
#زندگی_بندگی
【 @emamzaman_12 】
Majid Bani Fatemeh - Feragh [128].mp3
4.76M
#مداحےتایم
یهعاشقتوفراقهمشجونمیکنه
چقدمضطربمدلمشورمیزنه..🌸🥀
میدونیخودتکهحالمخرابه
هریهدقیقهدوریازتواسمعذابه..😔
#محرم
#اربعین
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
#فرارازجهنم🔥 #رمان📚 #پارت_اول من متولد ایالت لوئیزیانا، شهر باتون روژ هستم. ایالت ما تاثیر زیادی
#فرارازجهنم🔥
#رمان📚
#پارت_دوم
نفهمیدم چطوری خودم رو به بیمارستان رسوندم،قفل در شل شده بود … چند بار به مادرم گفته بودم اما اون هیچ وقت اهمیت نمی داد … بچه ها در رو باز کرده بودن و از خونه اومده بودن بیرون … نمی دونم کجا می خواستن برن … توی راه یه ماشین با سرعت اونها رو زیر گرفته بود … ناتالی درجا کشته شده بود … زمان زیادی طول کشیده بود تا کسی با اورژانس تماس بگیره … آدلر هم دیر به بیمارستان رسیده بود،بچه هایی که بدون سرپرست مونده بودن … هیچ کس مسئولیت اونها رو قبول نکرده بود .زمانی که من رسیدم، قلب آدلر هم تازه از کار ایستاده بود … داشتن دستگاه ها رو ازش جدا می کردن …
نمی تونستم چیزی رو که می دیدم باور کنم … شوکه و مبهوت فقط از پشت شیشه به آدلر نگاه می کردم … حس می کردم من قاتل اونهام … باید خودم در رو درست می کردم … نباید تنهاشون می گذاشتم … نباید …مغزم هنگ کرده بود … می خواستم برم داخل اتاق اما دکترها مانعم شدن … داد می زدم و اونها رو هل می دادم … سعی می کردم خودم رو از دست شون بیرون بکشم … تمام بدنم می لرزید … شقیقه هام می سوخت و بدنم مثل مرده ها یخ کرده بود … التماس می کردم ولم کنن اما فایده ای نداشت،خدمات اجتماعی تازه رسیده بود … توی گزارش پزشک ها به مامورین خدمات اجتماعی شنیدم که آدلر بیش از ۴۵ دقیقه کنار خیابون افتاده بوده … غرق خون … تنها …
تمام وجودم آتش گرفته بود … برگشتم خونه … دیدم مادرم، تازه گیج و خمار داشت ازجاش بلند می شد … اصلا نفهمیده بود بچه هاش از خونه رفتن بیرون … اصلا نفهمیده بود بچه های کوچیکش غرق خون، توی تنهایی جون دادن و مردن … .
زجر تمام این سال ها اومد سراغم … پریدم سرش … با مشت و لگد می زدمش … بهش فحش می دادم و می زدمش … وقتی خدمات اجتماعی رسید، هر دومون زخمی و خونی بودیم،بچه ها رو دفن کردن … اجازه ندادن اونها رو برای آخرین بار ببینم … توی مصاحبه خدمات اجتماعی، روان شناس ازم مدام سوال می کرد … دلم نمی خواست باهاش حرف بزنم تظاهر می کرد که من و دیلمون، برادر دیگه ام، براش مهم هستیم اما هیچ حسی توی رفتارش نبود.فقط به یه سوالش جواب دادم … الان که به زدن مادرت فکر می کنی چه حس و فکری بهت دست میده؟ … فکر می کنی کار درستی کردی؟درست؟ … باورم نمی شد همچین سوالی از من می کرد … محکم توی چشم هاش زل زدم و گفتم … فقط به یه چیز فکر می کنم … دفعه بعد اگر خواستم با یه هیکل بزرگ تر درگیر بشم؛ هرگز دست خالی نرم جلو … .
من و دیلمون رو از هم جدا کردن و هر کدوم رو به یه پرورشگاه فرستادن و من دیگه هرگز پیداش نکردم …بعد از تحویل به پرورشگاه، اولین لحظه ای که من و مسئول پرورشگاه با هم تنها شدیم … یقه ام رو گرفت و منو محکم گذاشت کنار دیوار … با حالت خاصی توی چشم هام نگاه کرد و گفت … توی پرونده ات نوشتن خشونت از نوع درجه B…. توی پرورشگاه من پات رو کج بزاری یا خلاف خواسته من کاری انجام بدی ؛ جهنمی رو تجربه می کنی که تا حالا تجربه نکرده باشی من یه بار توی جهنم زندگی کرده بودم … قصد نداشتم برای دومین بار تجربه اش کنم … این قانون جدید زندگی من بود … به خودت اعتماد کن و خودباوری داشته باش چون چیزی به اسم عدالت و انسانیت وجود نداره … اینجا یه جنگل بزرگه … برای زنده موندن باید قوی ترین درنده باشی …از پرورشگاه فرار کردم … من … یه نوجوان ۱۳ساله … تنها … وسط جنگلی از دزدها، قاتل ها، قاچاقچی ها و فاحشه ها…شب رفتم خونه … یه سری از وسایلم رو برداشتم و زدم بیرون .. شب ها زیر پل یا گوشه خیابون می خوابیدم … دیگه نمی تونستم سر کار پاره وقتم برم … می ترسیدم فرارم رو از پرورشگاه به پلیس گزارش کرده باشن،اوایل ترس و وحشت زیادی داشتم … شب ها با هر تکانی از خواب می پریدم … توی سطل های آشغال دنبال غذا و چیزهای دیگه می گشتم … تا اینکه دیگه خسته شدم … زندگی خیلی بهم سخت می گذشت … .
با چند تا بچه خیابون خواب دیگه مثل خودم آشنا شدم و رفتیم دزدی … اوایل چیز دندون گیری نصیب مون نمی شد … ترس و استرس وحشتناکی داشت … دفعات اول، تمام بدنم به رعشه می افتاد و تکرر ادرار می گرفتم …
کم کم حرفه ای شدیم … با نقشه دزدی می کردیم … یه باند تشکیل دادیم و دست به دزدی های بزرگ تر و حساب شده تر می زدیم … تا اینکه یه روز کین پیشنهاد خرید اسلحه داد و کار توی بالای شهر رو داد … .
من از دزدی مسلحانه خوشم نمی اومد … کارهای بزرگ پای پلیس رو وسط می کشید … توی محله های ما به ندرت پلیس می دیدی … اگر سراغ قاچاقچی ها هم نمی رفتی امنیتش بیشتر بود … اما اونجا با اولین صدایی پلیس می ریخت سرت و اصلا مهم نبود چند سالته
بین بچه ها دو دستگی شد … یه عده طرف منو گرفتن ولی بیشتری رفتن سمت کین … حرف حالی شون نبود … در هر صورت از هم جدا شدیم … قرار شد هر کس راه خودش رو بره ...
📚رمانواقعیبهنویسندگی
شهیدمدافعحرمسیدطاهاایمانی
#ادامهدارد...
【 @emamzaman_12 】