eitaa logo
♡مهدیاران♡
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.1هزار ویدیو
16 فایل
دل💔پر زخم زمین🌍 گفته کسی می آید ... ⁦ -فعالیت تخصصی درزمینه #مهدویت درقالب ارائه متن،کلیپ،صوت،کتاب،عکس نوشته... 📞پاسخگویی : @As_eskandari 🌐کانال مرجع: @emamzaman 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 همراه ما باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5805152911956643339.mp3
1.73M
ڪیف‌اصبـر‌علی‌فرا‌ق‌حـرم.. چیشدڪربلا‌چےاومدسـرم..💔 🥀 @emamzaman_12
🔥 📚 برگشتم خونه … تمام مدت، جمله احد توی ذهنم می چرخید … یه لحظه به خودم اومدم … استنلی، اگر واقعا چیزی به اسم شانس وجود نداشته باشه … یعنی … . تمام اتفاقات زندگیم … آیات قرآن … بلند شدم و با عجله رفتم سراغ قرآن … دوباره برش داشتم و شروع کردم به خوندن … از اول، این بار با دقت … . شب شده بود … بی وقفه تا شب فقط قرآن خونده بودم … بدون آب، بدون غذا … بستمش … ولو شدم روی تخت و قرآن رو گذاشتم روی سینه ام … ما دست شما رو می گیریم … شما رو تنها نمی گذاریم … هدایت رو به سوی شما می فرستیم … اما آیا چشمی برای دیدن و درک کردن نعمت های خدا هست… آیا شما هدایت رو می پذیرید یا چشم هاتون رو به روی اونها می بندید … تازه می تونستم خدا رو توی زندگیم ببینم … اشک قطره قطره از چشم هام پایین می اومد … من داشتم خدا رو می دیدم … نعمت ها … و هدایتش رو … برای اولین بار توی زندگیم خدا رو حس می کردم … نزدیک صبح رفتم جلوی در … منتظر شدم … بچه ها یکی یکی رفتن مدرسه … مادرشون اونها رو بدرقه کرد و برگشت داخل … بعد از کلی دل دل کردن … رفتم زنگ در رو زدم … حاج آقا اومد دم در … نگاهش سنگین بود … . – احد حالش چطوره؟ … – کل دیروز توی اتاقش بود … غذا هم نخورد … امروز، صبح زود، رفت مدرسه … از دیروز تا امروز فقط یه جمله حرف زد… موقع رفتن بهم گفت معذرت می خوام .. – متاسفم … مکث کرد … حس کردم زمان خوبی برای حرف زدن نیست… سرم رو پایین انداختم و خداحافظی کردم … – استنلی … شبیه آدمی نیستی که برای احوال پرسی اومده باشه … چرخیدم سمتش … هیچی، فقط اومده بودم بگم … من، گاو نیستم … یعنی … دیگه گاو نیستم حال احد کم کم خوب شد … برای اولین بار که با پدرش اومد مسجد، بچه ها ریختن دورش … پسر حاجی بود … . من سمت شون نمی رفتم … تا اینکه خود احد اومد سراغم … . – میگن عشق و نفرت، دو روی یه سکه است … فکر کنم دشمنی و برادری هم همین طوره … خندید و گفت … حاضرم پدرم رو باهات شریک بشم … . خنده ام گرفت … ما دو تا، رفیق و برادر هم شدیم … اونقدر که پاتوق احد، خونه من شده بود … و اینکه اون روز چه اتفاقی افتاده بود، مدت ها مثل یه راز بین ما دو تا باقی موند … البته بهتره بگم من جرات نمی کردم به حاجی بگم پسرش رو کجاها برده بودم … و چه بلایی سرش آورده بودم … سال ۲۰۱۱، مراسم تشرف من به اسلام انجام شد … اکثر افراد بعد از تشرف اسم شون رو عوض می کردن و یه اسم اسلامی انتخاب می کردن … اما من این کار رو نکردم … من، توی زندگی قبلی آدم درستی نبودم … هر چند عوض شده بودم اما دلم نمی خواست کسی من رو با نام بزرگ ترین بندگان مقدس خدا صدا کنه … من لیاقتش رو نداشتم… . اون روز، من تمام خاطراتم رو از بچگی برای حاجی تعریف کردم … و اون با چشم های پر از اشک گوش می داد … بلند شد و پیشونی من رو بوسید … – استنلی … تو آدم بزرگی هستی … که از اون زندگی، تا اینجا اومدی … خدا هیچ بنده ای رو تنها نمی گذاره و دست هدایتش رو سمت اونها می گیره … اما اونها بی توجه به لطف خدا، بهش پشت می کنن … خدا عهد کرده، گناه افرادی که از صمیم قلب ایمان میارن و به سوی اون برمی گردن رو می بخشه و گذشته شون رو پاک می کنه … هرگز فراموش نکن … دست تو، توی دست خداست … . چند هفته، حفظ کردن نماز و تمرینش طول کشید … تک تک جملات عربی رو با ترجمه اش حفظ کرده بودم … کلی تمرین کردم … سخت تر از همه تلفظ بود … گاهی از تلفظ هام خنده ام می گرفت … خودم که می خندیدم بقیه هم منفجر می شدن … می خواستم اولین نماز رو توی خونه خودم بخونم … تنها … از لحظه ای که قصد کردم … فشار سنگینی شروع شد … فشاری که لحظه لحظه روی قفسه سینه ام بیشتر می شد … وضو گرفتم … سجاده رو پهن کردم … مهر رو گذاشتم … دستم رو بالا آوردم … نیت کردم و … الله اکبر گفتم … هر بخش رو که انجام می دادم همه گذشته ام جلوی چشمم می اومد … صحنه های گناه و ناپاک … هر لحظه فشار توی قلبم سنگین تر می شد … تا جایی که حس می کردم الان روح از بدنم خارج میشه … تک تک سلول هام داشت متلاشی می شد … بین دو قطب مغناطیسی گیر کرده بودم و از دو طرف به شدت بهم فشار می اومد … انگار دو نفر از زمین و آسمان، من رو می کشیدند … چند بار تصمیم گرفتم، نماز رو بشکنم و رها کنم … اما بعد گفتم … نه استنلی … تو قوی تر از اینی … می تونی طاقت بیاری … ادامه بده … تو می تونی … وقتی نماز به سلام رسیده بود … همه چیز آرام شد … آرام آرام … الله اکبرهای آخر رو گفتم اما دیگه جانی در بدن نداشتم … همون جا کنار مهر و سجاده ام افتادم … خیس عرق، از شدت فشار و خستگی خوابم برد … از اون به بعد، هرگز نمازم ترک نشد … در هر شرایطی اول از همه نمازم رو می خوندم … 📚رمان‌واقعی‌به‌نویسندگی‌ شهیدمدافع‌حرم‌‌سیدطاها‌ایمانی ... 【 @emamzaman_12
🌱قرائت‌ هرشب ‌دعای ‌فرج ‌به ‌نیت‌ ظهور ..🤲 🕊 🦋 «اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
دلنوشته مهدوے... عمری است که پناهمان هستید، بی‌آنکه بدانیم ... بی‌آنکه بخواهیم ... عمری است نگاه گرم و نافذتان، تیرهای بلا را از ما دور کرده است ... عمری است دعایتان، کوچک و بزرگمان را حفظ کرده است ... عمری است به برکت شما روزی می‌خوریم، نفس می‌کشیم ... چه جان پناه امنی داریم.✨🦋 🌱 ♥ 【 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️این لحظه باید باید تو لشکر باشیم چهار روز دیگه که آقا بیاد دیگه لشکر لازم نداره ....!! 🍃 【 @emamzaman_12
برڪاتـ14معصوم.mp3
5.6M
نه‌گنبد‌ونه‌سنگ‌مزاری حتی‌یه‌زائرکنارت‌نداری..😭🥀 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌برمشامم‌میرسدهرلحظه‌بوی‌انتظار سلام حضرت دلبر، سلام قرص قمر، سلام ای دردانه‌ی زهرا، زمین که لطفی ندارد، از آسمان چه خبر؟...❄️ «۳۴» @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ناگفته هایی از رابطه ی ظهور امام زمان عجل الله وپياده روی اربعين حسینی... @emamzaman_12
🍂امان از این همه غربت که امام حسن علیه السلام حتی در خانه ی خود هم غریب بود ؛در خانه‌ی خود...! 🥀البته خدا را شکر ایشان خانه‌ای داشتند و آواره‌ی بیابان ها نبودند.. یا صاحب الزمان العجل 😭😭 🖤 【 @emamzaman_12
🌱خودسازی... موضوع پست: ۴ ⭕️راه های درمان... 🔸️تهمت روچطور میشه درمان کرد؟🤨 ✔️عمل مسلمان رو باید به خوبی تعبیر کرد حتی اگه کارش مشکوک بود و به ظاهر بد بود تا وقتی که دلیل محکمی پیدا نشده سعی کنیم تا اونجا که میشه، به کار خوب تعبیر کنیم خوش گمان باشیم و در کار کسی تجسس نکنیم حضرت امیرالمومنین علی (ع) می فرماید: "کار برادر دینی خود را به بهترین وجه مقرر دار تا آنکه دلیلی موجه به دستت بیاید که بر تو غالب شود و راه توجیه (و حمل صحت) بر تو ببندد و به هیچ سخنی که از برادرت برآید، بدگمان مباش تا محمل خوبی برای آن بیابی"1 ✔️چاره اش اینه که: ایمانمون رو افزایش بدیم 💥 اون رو تقویت کنیم💥 و به آثار بد دنیوی وعقوبت های اخروی این گناه کبیره فکر کنیم💥 وهر وقت راجب کسی چیز بدی شنیدیم یا بهش بدبین شدیم،💥 نزاریم اون نسبت بد تو دلمون بشینه و ازش پیروی نکنیم💥 وحتی به کوری چشم شیطان بیشتر از قبل به اون فرد احترام بزاریم و ارزش قائل بشیم💥 1 کشف الریبه شهید ثانی @emamzaman_12
شهادت امام حسن علیه السلام_928.mp3
2.49M
🌱پیامبر اعظم فرمودند؛اون چشمی که برای حسنم اشک بریزه کور وارد صحرای محشر نمیشه 💔 امام حسن واقعا مظلوم و غریب هست و چقدر هم این کریم، حاجت میده 🥀 【 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♥️🌼• تو‌حتی‌با‌صدای‌ راننده‌تاکسی‌هم منو‌زنده‌میکنی...🙂 🏴 @emamzaman_12
enc_16619692957371511709762.mp3
2.99M
اشڪاموببیـن‌ من‌فقط‌یه‌کربلاازت‌میخوام‌همین.😔🥀 🌱 @emamzaman_12
🔥 📚 حدود هفت ماه از مسلمان شدنم می گذشت … صبح عین همیشه رفتم سر کار … ولی مشتری اون روز خیلی خاص بود … آدمی که در بخش بزرگی از خاطرات قبلم شریک بود… . – اوه … مرد … باورم نمیشه … خودتی استنلی؟ … چقدر عوض شدی … کین بود … اومد سمتم … نمی دونستم باید از دیدن یه دوست قدیمی بعد از سیزده، چهارده خوشحال باشم یا نه؟… . بعد از کار با هم رفتیم کافه … شروع کرد از زندگی و دزدی های مسلحانه و بزرگش، دلالی و قاچاق اجناس مسروقه تعریف کردن … خیلی خودش رو بالا کشیده بود … هی استنلی، شنیده بودم رفتی توی کار مواد و خوب خودت رو کشیدی بالا اما فکرش رو هم نمی کردم یه روزی استنلی بزرگ رو گوشه یه تعمیرگاه ببینم که داره ماشین بقیه رو درست می کنه … همیشه فکر می کردم تو زودتر از من به پول و ثروت میرسی … شایدم من یه روز ماشین تو رو درست می کردم …نفس عمیقی کشیدم … ولی من از این زندگی راضیم … دروغ میگی … تو استنلی هستی … یادته چطور نقشه می کشیدی؟ … تو مغز خلاف بودی … هیچ کدوم به گرد پات هم نمی رسیدیم … شنیده بودم بعد از ورود به اون باند، خیلی زود خودت رو بالا کشیده بودی و با بزرگ ترها می پریدی … حالا می خوای باور کنم پاک شدی و کشیدی کنار؟ … اصلا از پس زندگیت برمیای؟ …هی گارسن … دو تا دام پریگنون …نگاه عمیقی بهش کردم و به طعنه گفتم … پولدار شدی … ماشین خریدی … شامپاین ۳۰۰ دلاری می خوری … بعد رو کردم به گارسن … من فقط لیموناد می خورم … – لیموناد چیه ؟ … مهمون منی … نیم خیز شد سمتم … برگرد پیش ما … تو برای این زندگی ساخته نشدی استنلی،کلافه شده بودم … یه حسی بهم می گفت دیدن کین بعد از این همه سال اصلا جالب نیست،شروع کرد از کار بزرگش تعریف کردن … پول و ثروت … و نقشه دقیق و حساب شده ای که کشیده بود … نقشه ای که واقعا وسوسه انگیز بود . برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم … اما یه لحظه به خودم اومدم … حواست کجاست استنلی؟ … این یه انتخابه… یه انتخاب غلط نزار وسوسه ات کنه … تو مرد سختی ها هستی … نباید شکست بخوری و به خدا خیانت کنی،حالا جای ما عوض شده بود … من سعی می کردم کین رو متقاعد کنم که اون کار درست نیست و باید دزدی رو بزاره کنار … و بعد از ساعت ها … باورم نمیشه … تو اینقدر عوض شدی … دیگه بعید می دونم بتونی به یه گربه هم لگد بزنی … تو یه ترسو شدی استنلی … یه ترسو – به من نگو ترسو … اون زمان که تو شب به شب، مادرت برات غذای گرم درست می کرد … من توی آشغال ها سر یه تیکه همبرگر مونده دعوا می کردم … اون زمان که پدرت توی کارخونه تا آخر شب، کارگری می کرد تا یه سقف بالای سرتون باشه، من زیر پل و کنار خیابون می خوابیدم … و هنوز زنده ام … تو درست رو ول کردی و برای هیجان اومدی سراغ این کار … من، برای زنده موندن جنگیدم – فکر کردی با یه نقشه و بررسی موقعیت … و پیدا کردن یکی که برات پول شون کنه؛ می تونی از اونجا دزدی کنی … اون مغازه طلا فروشی بالای شهره … قیمت ارزون ترین طلاش بالای ۵۰۰ هزار دلاره … فکر کردی می خوای سوپر مارکت محله مون رو بزنی که پلیس ده دقیقه بعد بیاد جنازه ها رو ببره؟ … – محاله یکی تون زنده برگردید … می دونی چرا؟… چون اونهان که حقوق پلیس ها رو میدن … چک های رنگارنگ اونها به شهردار و فرمانداره که دولت فدرال می چرخه … پس به هر قیمتی، سیستم ازشون دفاع می کنه … فکر کردی مثل قاچاق مواده که رئیس پلیس ولستون، خودش مدیریت قاچاق توی دستش باشه و سهم هر کدوم از اون گنده ها برسه … تازه اونجا هم هر چند وقت یه بار برای میتینگ های تبلیغاتی یه عده رو میدن دم تیغ – احمق نشو کین … دست گذاشتن روی گنده ها یعنی اعلام جنگ به شهردار و فرماندار … فکر کردی بی خیالت میشن… حتی اگر بتونی فرار کنی که محاله … پیدات می کنن و چنان بلایی سرت میارن که دیگه کسی به دست گذاشتن روی اشراف فکر نکنه ،اما فایده نداشت … اون هیچ کدوم از حرف های من رو قبول نمی کرد … اون هم انتخاب کرده بود،وقتی از کافه اومدم بیرون … تازه می فهمیدم که خدا هرگز کسی رو رها نمی کنه … حنیف واسطه من بود … من واسطه کین … مهم انتخاب ما بود،آنچه در آینده خواهید دید و من عاشق شدم … حسنا، دانشجوی پرستاری بود،اواخر سال ۲۰۱۱ بود … من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم … انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود … شادی و آرامش وارد زندگی طوفان زده من شده بود … شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت … . چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن … دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود … شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم … زیر نظر گرفته بودمش … واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود … 📚رمان‌واقعی‌به‌نویسندگی‌ شهیدمدافع‌حرم‌‌سیدطاها‌ایمانی ... 【 @emamzaman_12
✍دلنوشته مهدوے... زندگی، بدون شما محال است امنیت، دور از شما دورغ محض است آرامش، در فضای خالی از یاد شما به حسرتی دست نیافتنی می‌ماند ما در جهانی که شما را از یاد برده است، همچون آوارگانی خانه به‌دوش، مرگ را دنبال می‌کنیم. بیایید و امانمان باشید بیاید و آراممان کنید بیایید و پناهمان دهید. 🌱 ♥ 【 @emamzaman_12
3557139.mp3
9.67M
نورمی‌بینـم.. خیمه‌اتو‌دارم‌ازدور‌می‌بینـم..💎🥀 @emamzaman_12
📌دفتراعمال‌نزدیار.. مولایی که دفتر انتظارم را ورق میزنی، می‌بینی صفحه ها اینترنتی و سایت ها را بیشتر از امامم دنبال می‌کنم...🌱🥀 «۳۵» @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠علامت آدم بدرد نخور 🔰اگر شما امام زمانتو نشناسی بدرد نمیخوری... ♥ 【 @emamzaman_12
🌱اغلب فکر می‌کنیم چون خیلی گرفتاریم، به امام زمان علیه السلام نمی‌رسیم! اما واقعیت این است که: چون به امام زمان علیه السلام نمی‌رسیم خیلی گرفتاریم! 💥 【 @emamzaman_12
🌱خودسازی... ⭕️معرفی... موضوع پست: ۱ : این روزها تا مشکلی برامون پیش میاد و زندگی برامون کمی سخت میشه به فکرمون میاد یه عده آدم نشستن ما رو سحر و جادو کردن تا بدبختی ما رو ببینن پس بریم پیش دعا نویس و باطلش کنیم دعا به خودی خود بد نیست حتی اسم الله چنان نوری داره که در تمام عالم پخش میشه ولی ما به موهبتی که خدا بهمون داده ایمان نداریم، فکر میکنیم فقط یه دعا نویس میتونه کمکمون کنه غافل از اینکه بیشتر مواقع از کسایی کمک میخوایم که دستشون تو دسته شیطانه تا خدا 🌱سحر یعنی چی؟🤔 ✔️معني سحر رو میشه انجام نوعي اعمال خارق العاده دونست که آثاري در وجود انسان ها پديد مي یاره برخلاف اون چیزی که خداوند مقدر کرده کلمه «سحر» و مشتقات اون در سوره هاي قرآن از قبيل: طه، شعري، يونس، اعراف، و ... راجع به سرگذشت پيامبران خدا: حضرت سلیمان، موسي، عيسي، و پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم اومده زمان حضرت سلیمان سحر توسط شیاطین رواج پیدا میکنه تا جایی که خدا دو فرشته به نام هاروت و ماروت رو میفرسته که بهشون باطل کردن سحر یاد بدن ولی اونها گمراه میشن و چیزهایی رو یاد میگیرن که به ضررشون بوده نه نفعشون مثل تفرقه انداختن بین مردم و جدایی بین زن و شوهر در حالیکه فرشته ها بهشون گفته بودن ما فقط وسیله آزمایش شما هستیم و مراقب باشین که گمراه نشین۱ در اينجا اين سؤال پيش مي یاد که: آيا ياد گرفتن سحر و عمل به آون از نظر اسلام اشکال داره؟ در اين مورد فقهاي اسلام، همه مي گن که ياد گرفتن و اعمال جادوگري حرام مي باشد مگر اینکه برای باطل کردن سحر استفاده بشه که این موزد استثنا هست. امام علي (عليه السلام) فرموده است: «کسي که سحر بياموزد کم يا زياد کافر شده است و رابطه او با خداوند به کلي قطع مي شود»۲ رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرموده است: «کسي که نزد ساحر يا کاهن يا دروغگويي برود در حالي که آنچه را که مي گويند، تصديق کننده باشد به تمام کتابهاي آسماني که خدا فرستاده کافر شده است»۳ سحر از انواع کفره 😨 [۱].سوره بقره آیه ۱۰۲ [۲]. وسايل، باب 25، ابواب ما يکتسب به. [۳]. سفينه البحار، ج1، ص 605. @emamzaman_12