▪️این شب و روزها
قدمبهقدم،
کاروان غمدیده کربلا را
با اشکهایت بدرقه میکنی.
صحرا به صحرا،
همراه آنها میروی و درد میکشی.
کوچه به کوچه... همراه عمه جانت،
سنگینی نگاهها و طعنهها را
بر شانههایت حس میکنی...
این همه داغ کمرشکن،
آن هم برای دل مهربان و پر عاطفه شما!
مولاجان!
از کجای داغ اسارت بگویم
که واژهها تاب بیاورند؟!
از چه بنویسم
که چشمانت، خون گریه نکند؟!
از چه بگویم
که نالهات به آسمان نرود؟!
خودت بگو
جز اینکه آمدنت را آرزو کنم مرهمی هست؟!
#صاحب_عزاا
🖤🌱https://eitaa.com/emamzamanybashim
نه از فراز تل!
نه از گودال قتلگاه!
این بار نزدیک تر آمده ای...
درست در برابر حسینت...
چهره به چهره و دوش به دوش.
شاید در همان حج آخر،
که نگاهت غریبانه،
جبل النور و غار حرا را میپیمود،
زمزمههای بعثت! شنیده باشی.
میدانی زینب!
نمیخواهم بگویمت ایوب!
صبر حق مطلب را ادا نمیکند،
ابراهیم هم نمیگویم!
ابراهیم مبعوث شده بود
آن هنگامی که اسماعیلش را
به قربانگاه برد.
حجت همان جا بر او تمام شد.
میزان و ظرفیت سلوکش
تا به همان نقطه بود.
کار به قربانی نرسید.
اما تو زینب!
وقتی یک به یک رزمجامه بر قامت
نورچشمانت پوشاندی و به پیشگاه
محبوب سرباختنشان را ایستاده،
به نظاره نشستی، مبعوث شدی!
نباید امالمصائب بخوانندت!
تو امالفضائلی، ادامه حیدر...
🖤🌱https://eitaa.com/emamzamanybashim
جمعه به جمعه چشم من منـتـظر نگاهِ تو
کے دل خـسـته ام شـود مــعتکف پناهِ تو
زمـزمـه لبان من این طلب است از خدا
کاش شـوم من عاقبت یک نفر از سپاه تو
سلام عزیزتر از جانم_صاحب الزمانم
ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
https://eitaa.com/emamzamanybashim
أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیاءِ الْکِتابِ وَ حُدُودِهِ
کجاست آن آرزو شده برای
زنده کردن قرآن
و حدود آن؟
#فرازیازدعایندبه
https://eitaa.com/emamzamanybashim