⚘️صلیاللهعلیک یا امام محمدباقر⚘️
در خاک امشب عطر فردوس برین است
از آسمان هم آسمانیتر زمین است
امشب ملائک در حرم گرم طوافند
در این حرم مهد نگاری نازنین است
روی لب بابا به همراه تبسم
هر لحظه ذکر شکر ربالعالمین است
تاریکی امشب از جهان کوچیده گویا
روشن جهان ازچهرهی این مهجبین است
این نور که شد زینت دامان هستی
فرزند بیهمتای زینالعابدین است
ناز قدمهایش که از بابا و مادر
از خاندان نورهای بیقرین است
هم از حسین و هم حسن میراث دارد
دنیای انوار امیرالمومنین است
او باقر است و میشکافد علمها را
فیضش برای یک جهان نورآفرین است
گفتم از او اما تمام واژههایم
درمانده از توصیف این دُرّ ثمین است
امشب تمام قلبهای عاشقانش
گرد مزار بیچراغش در مدینه است
#ولادت_امام_محمد_باقر
#ماه_رجب
#احمد_رفیعی_وردنجانی
🆔 @emlaee
نفهمیدم کجا هستم...
خدا را شکر قسمت شد که حالا کربلا هستم
خدا را شکر از یارانِ نزدیک شما هستم
برای آنکه بر جای آورم حق زیارت را
از این موکب به آن موکب پی صرف غذا هستم
نه دیگر فکر آبِ معدنی،هستم پی رانی
به فکر شربتی پر مایه و پر محتوا هستم
گرفتم یک غذا اما دوباره رفته ام در صف
امام من ببین خیلی زرنگ و ناقلا هستم!!
دو باری کرده ام دعوا برایِ صرفِ شاورما
امام من ببین در راهِ یاری تا کجا هستم!
به هر موکب پیِ نذری،شدم با جان ودل حاضر
اماما بنده یک جانبرکفِ خوش اشتها هستم
پی یک جای نرم و سرد بهر خواب می گردم
به فکر موکبی دنج و بدون سر صدا هستم
تشکبالش اگر نو باشد و پَر هست مطلوبم
پی یک خوابِ خوب و ناز در اوجِ صفا هستم
گرفتم چندتایی موز از آن موکب قبلی
در این موکب پیِ انگور زیر دست و پا هستم
مرا حاجت کبابی بود که امشب فراهم شد
نمی آیم حرم دیگر که من حاجت روا هستم
نمی گویم تمام آنچه در راه شکم دیدم
اماما از عزاداران خیلی بی ریا هستم
به پایان آمده وقتِ سفر با درد می گویم:
نفهمیدم نفهمیدم نفهمیدم کجا هستم
#مشایه
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
اللهم ارزقنا توفیق شهاده فی سبیلک
ما راست دلی هرنفس از جام تو جوشان
همواره به این جمع از این باده بنوشان
مُرداب شود قسمت دریا به سکوتی
دریایِ دلِ عاشقِ ما را بخروشان
طوفان بشود سیل پس از سیل بیاید
دارند مگر درد و غمی خانه به دوشان؟
"ما زنده به آنیم که آرام نگیریم"
ما را چه به دنیای پریشانِ خموشان
مشتاقِ دمِ "ارجعی "ات در دل میدان
هستند همه گوش به آوایِ سروشان
برگیر ز ما گَرد گرفتاریِ دنیا
ما را کفن از پارچه ی نور بپوشان
برگیر ز ما هستی و یک جرعه به ما ده
از آنچه خریده ست ز تو نیل فروشان
#شهید_عباس_نیل_فروشان
#نصرالله_زنده_است
#شهید_القدس
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
فرصت دیدار...
نوبت سنوار...
گر به راهِ حق فدا گردد همه جان های مان
یک سر سوزن نیفتد شک در ایمانِ های مان
مرد میدانی اگر افتاد در میدان چه غم؟
باز هم پر می شود از مرد ،میدان های مان
خون سرخ لاله ،باران می شود با بارشش
فوج فوج از لاله ها روید درگلستان های مان
آری استادِ وفای ما ابالفضل علی(ع) ست
تا ابد هستیم با جان پای پیمان های مان
قطره ای از اشکما از گونه ها افتد اگر
سنگ رمی ظلم خواهد شد به دامان های مان
فرصتِ دیدار بود و نوبتِ سنوار بود
دردهای ما یکی هستند و درمان هایِ مان
بی هنیه یا که نصرالله یا سنوار نیز
می شود تکرار در تاریخ،طوفان های مان
چون شهادت پر بها،چیزی در این بازار نیست
وا شده اصلا پی این سود،دُکان های مان
بارها این روضه ها را دیده ام و بارها
خیرزان ظلم خورده رویِ دندان های ما
خونِ یحیی زنده خواهد کرد هر دل مُرده را
بانگ بیداری زند بر نامسلمان های مان!
شاعریم و از خدا خواهیم بنویسد ز لطف
سرخی فصلِ شهادت را به دیوان های مان
#نصرالله_زنده_است
#شهید_یحیی_سنوار
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
حرم سوخت...
حرامی شعله افکند و حرم سوخت
حریمِ خاندانی محترم سوخت
نه تنها خانه یِ زهرایِ اطهر(س)
تمامِ عالمِ هستی ز غم سوخت
علی(ع) با دستهایِ بسته می گفت:
اُمیدم، غمگسارم، یاورم سوخت
فقیری در میانِ گریه می گفت:
خدایا سوختم... بابُ الکرم سوخت
به جانِ بیت از غم شعله افتاد
بیانم،واژه واژه، دم به دم سوخت
نشد بنویسم از این بیش دیگر...
به دفتر آتش افتاد و قلم سوخت
#فاطمیه
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei