⭕️ داستان یک نماز جمعه متفاوت!
🔹معمولا برای نمازجمعه نزدیکای شروع خطبه بلند میشیم میریم برای نماز.
اما امروز،داستان فرق می کرد...
🔹عجله داشتیم که زودتر برسیم!
ماشاءالله به این جمعیت ، همه مثل ما عجله داشتند! تازه بعضی ها عشق به ولایت از ما بیشتر بود از شهرهای دور از پایتخت خود را تهران رساندند تا در این نمایش اقتدار حضور داشته باشند.
🔹تهدید شدیم که نرید می زند! خندیدیم و رفتیم...
🔹ماشاءالله ، محیط مصلی پراز جمعیت بود و هیچ جای سایه ای گیر نیاوردیم...
🔹زیر نور مستقیم آفتاب نشستیم ، نه مثل بقیه نمازجمعه هایی که هر هفته می رویم ؛ این بار حداقل ۳ ساعت قبل از خطبه ها اونجا بودیم ، و نه در سالن سرپوشیده بلکه در حیاط مصلی و دقیق در زیر زُل آفتاب.
🔹صورتمان سوخت، عرق کردیم ، اما دلمان خنک بود از غرش موشکهای چند روز پیش سپاه و فرودشان بر سر اسرائیل غاصب .
🔹دلمان آب خنک می خواست، اما شنیدن صدای سیدعلی ، رهبر شجاع و ولی امر مسلمین جهان و دیدن هیبت ولایت، برایمان گوارا تر از آب خنک بود!
🔹 دیدن سیل جمعیت دلمان را جلا میداد؛ چون می دانستیم دیدن این جمعیت، فشار خون خیلی را جابجا و عصبانی و آتش می زند! به قول رفیقم که می گفت: این جمعیت سوخت دوباره موشکهای سپاه را تامین می کند!
🔹ما زیر موشکهای صدام نمازجمعه میخواندیم، تازه آنوقت انواع موشکهای وطنی را که امروز داریم، آنروز نداشتیم!
اما ، امروز هم موشک داریم و هم می زنیم و هم اگر غلط زیادی کرد و زد، حتماً خواهد خورد! مانند: در عملیات وعده صادق ۱ و ۲ خورد.
🔹 خلاصه نمازجمعه اینهفته فقط بُعد عبادی آن نبود، بیشتر نمایش اقتدار و زدن زیرآب تهدیدهای دشمنان بود!
🔸چسبید این اقتدار و نماز به امامت نائب امام و فرمانده شجاع که معادلات همه قدرتهای دنیا را برهم می زند!
#نمازجمعه_نصر
✍ #علی_صالحی_زاده
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57