#خاطرات_شهید
#شهید_حسین_معز_غلامی
✍ فرودین، ماهی است که در آن، هم از جانب خداوند میآید و هم به سوی خداوند میرود، ماهی که لب خانواده را خندان و ماهی که اشک خانواده را سرازیر میکند؛ ماهی که سرشار از شادی و عین حال ماهی پر از اضطراب و دلهره؛
🇮🇷 دلهرهای از جنس دلتنگی. هرچند ایام فروردین ماه با عید باستانی نوروز همراه است و مردم سرمست در شادی و شعف جشن آغاز سال جدید هستند،
📌 برخی به دنبال دید و بازدید شبهای عید، برخی هم در حال تهیه تدارکات یک سفر؛ اما این بار ماجرای این خانواده فرق میکند، این بار آنها منتظر یک مسافر هستند، مسافری که قرار است همانگونه که فروردین ماه سال 73 از عالم دیگر آمده، این بار از سوریه بازگردد؛ اما مسافر این خانواده قصد دارد، به گونهای دیگر، سفر خود را تمام کند، قرار است سفری از زمین به آسمان یا از عالم ماده به عالم معنا داشته باشد.
◀️ روزی در همین ایام عید نوروز از عالم معنا به زمین خاکی پا گذاشت و امروز قرار است فارغ از همه وابستگیها، دل به خدا بسته و پیش حق متعال بازگردد.
◀️ آنچنان عاشق شده بود که ذکر شب و روزش شهادت بود، یاد گرفته بود خاکی باشد اما دلبسته به این خاک نه؛ یاد گرفته بود بجنگد اما برای این دنیا نه؛ یاد گرفته بود بایستد اما برای خود نه؛ او درست یاد گرفته بود که در عنفوان جوانی خریداری همچون خدا برای خود پیدا کند، جوانی که حتی 23 سالگی را درک نکرد بود، آنچنان دلبری میکند که به آغوش محبوب خود میرود و پشت پا به این دنیای فانی میزد.
◀️ داستان ما، داستان زندگی جوانمردی است که از همان جوانی، «بار خود را بست»؛ حکایت شهید مدافع حرم حسین مغزغلامی که پا در معرکه سوریه گذاشت و اجازه نداد، داعشیهای وحشی و آدمکش وارد حریم حرم حضرت زینب(س) شوند.