eitaa logo
فرزندان انقلاب✌️
93 دنبال‌کننده
968 عکس
512 ویدیو
16 فایل
اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان آیدی جهت تبادل👇کانال غیر اخلاقی ممنوع❌❌❌❌ @hoojaajiii
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سالروز آسمانی شدن شهید حاج حسین خرازی گرامی باد🌹 🥀برای شادی روح شهداء و امام شهدا صلوات🥀 ها حسین خرازی @enghelabbii
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم شهدایی🌹 انقلاب✌️ 🥀@enghelabbii🥀
🌹معرفی شهید مدافع حرم حسین معز غلامی🌹 شهیدمدافع حرم کربلایی حسین معز غلامی در ششم فروردین 1396 در پایگاه شکاری امیدیه متولد می‌ شود او در خانواده ای به عنوان اخرین فرزند قدم به دنیای خاکی می‌گذارد که پدرش 32 سال سابقه خدمت به این و آب خاک را در نیروی هوایی ارتش دارد و از پیر غلامان و مادحین خاندان عصمت وطهارت است. مادرش به دلیل بیم از دوندگی های شناسنامه ای و با واسطه یکی از اقوام، به دلیل اصالت همدانی داشتن، شناسنامه وی را از همدان گرفت و به همین دلیل تاریخ تولد سجلی وی ۱۵ فروردین و صادره از همدان ثبت شده است. حسین از کودکی دلداده خاندان وحی بود و از همان کودکی ارتباطی ناگستنی با مسجد داشت و او ارتباط تنگاتنگی با بچه ها وامام جماعت مسجد محلشان داشت و از پام مبنری های آیت الله مجهتدی شده بود و او از کودکی ارتباطش را با خدا و خانه او محکم کرده بود در کنار درس های مدرسه به صورت آزاد درس طلبگی وحوزوی هم می‌خواند. او پا جای پدر می‌گذارد و در خادمی خاندان عصمت و طهارت به لباس مداحی این خاندان عزیز مزین می‌شود وذکر حسین(ع) زمزمه همیشگی لبش می‌گردد او که در کنار درس علم و ادب و اخلاق در درس های مدرسه هم جایگاه ممتازی دارد پس از اخذ دیپلم در کنکور سراسری در رشته تکنسین اتاق عمل پذیرفته شد اما او از کودکی نگاهش به آسمان بود او سبزی بهار را در لباس سبز پاسداری دید و برای تفسیر آرزوهایش وارد دانشگاه امام حسین شد او از کودکی نشان داده بود که راهش از بقیه جداست و هدفش با لباس سبز به سرخی شهادت خواهد رسید او راهش را با راه عموی شهیدش هماهنگ می‌کرد او به بسیج اعتقاد ویژه ای داشت به همه دوستانش گفته بود هر چیزی رو ول کردید بسیج رو رها نکنید او حافظ قران بود در دانشگاه امام حسین در مسابقات حفظ مقام اول را کسب کرده بود همه قدم ها را به مقصد شهادت برمی‌داشت محکم قدم می‌زد صبوریش باد ها را به سخره می‌گرفت آسمان زیر نگاهش حس سنگینی داشت او مرد روزهای خواستن بود اهل معامله با خدا بود حلال و حرامش صاف وشفاف در فتنه 88 تازه 15 سالش شده بود وارد معرکه حفظ انقلاب شد تا نگذارد انقلاب به دست نا اهلان بیفتند بدجوری زخمی شد از ناحیه کتف آسیب شدیدی دید او چند باری در پیاده روی اربعین وصل شده بود به آسمانیان همان جا وعده و قرار را گذاشته بود برات شهادتش را از خود مولایش حسین گرفته بود هوای حرم را در سر داشت تا فدایی حرم شود. او راهش را انتخاب کرده بود سوریه فقط اسم مکان بود او محضر خدا را درک کرده بود اسامی مکان ها بهانه ای بیش نبود دشمن در سوریه برای این آب وخاک شاخ و شانه می‌کشید اما مردان این سرزمین اجازه نزدیکی دشمن به مرزها را هم نمیدادند. حسین سه بار به سوریه اعزام شد سه دوره 60 روزه جهاد کرد و ستاره ای شد که در امتداد آسمان دفاع مقدس می‌شود با این ستاره ها راه را پیدا کرد. ادامه دارد... 🆔@enghelabbii
نحوه شهادت حسین در استان حماه سوریه پدر او قبل از فروردین 96 برادر شهید بود یه رزمنده با 32 سال سابقه رشادت در ارتش سرافراز ایران اسلامی اما از تاریخ 4 فروردین خدا به این خاندان نشان سرافرازی مدافع حرم را عنایت فرمود دیگر او پدر شهید است او مردی از تبار انفاق گران است که در راه خدا برادر وعمر وفرزند داده است . خود حسین وقتی در برابر بی‌خبری ها وبی‌تابی های مادرش قرار می‌گرفت می‌گفت نترس من اگر شهید شوم یک ربع بعد از طریق تلگرام با خبر می‌شوی عکس مرا هم می‌زنند می‌نویسند شهید حسین معز غلامی و واقعا همین طور شد و خانواده اش از طریق فضای مجازی از شهادتش مطلع شدند او سه روز قبل مجروح شده بود اما ایستاده و مردانه جنگیده بود تا آرزویش را صید کند او شهادت را به چنگ آورد درست همان کتفش که سال 88 مجروح شده بود سر آغاز حادثه شهادتش را می‌سراید و ۳ تیر به چشم چپ، گونه راست و همان کتفی خورده شد که در فتنه مصدوم شده و وی را به شهادت رساند. ادامه دارد... 🆔@enghelabbii
احترام به والدین اوایل ازدواجمون بود برا خرید با سید مجتبی رفتیم بازارچه بین راه با پدر و مادر آقا سید برخورد کردیم سید به محض اینکه پدر و مادرش رو دید ، در نهایت تواضع و فروتنی خم شد روی زمین زانو زد و پاهای والدینش رو بوسید آقا سید با اون قامت رشید و هیکل تنومند در مقابل والدینش اینطور فروتن بود این صحنه برا من بسیار دیدنی بود ...                              خاطره ای از زندگی سردار شهید سید مجتبی هاشمی                             به نقل از همسر شهید 🆔@enghelabbii
۱۴ فروردین بود که شیربچه های لشکر ۲۵ کربلا‌ بار سفر بستند و به سمت سوریه حرکت کردند،هنوز هم که هنوزه یکسری از این شهدا برنگشتند... 🕊 هدیـه‌ به‌ روح‌ مطهر‌ شهدا صلوات 🆔@enghelabbii
زاده۲۳ خرداد ۱۳۲۳ درگز، استان خراسان، ایران شهادت: ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ (۵۴ سال) تهران، ایران مزار: قطعه ۲۹، بهشت زهرا، تهران وفاداری: ایران شاخه نظامی: ارتش شاهنشاهی ایران (۱۳۵۷–۱۳۴۳) ارتش جمهوری اسلامی ایران (۱۳۶۸–۱۳۵۷) ستاد کل نیروهای مسلح (۱۳۷۸–۱۳۶۸) سال‌های خدمت:۱۳۷۸–۱۳۴۳ درجه:سرلشکر[الف] فرماندهی: نیروی زمینی ارتش جنگ‌ها و عملیات‌ها: شورش ۱۳۵۷ کردها جنگ ایران و عراق • عملیات فتح‌المبین • عملیات بیت‌المقدس • عملیات ظفر ۷ • عملیات نصر ۴ • عملیات مرصاد نشان‌ها: فهرست کامل آلما ماتر: دانشکده افسری _پدیا صیاد شیرازی 🆔@enghelabbii
وصیت نامه سلام علیکم و رحمه الله خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است! شما چهل روز دایم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد. سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد. برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است. برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرایت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن(ارواحنا فداه) سه چیز را هر روز تلاوت کنید ۱/ زیارت عاشورا ۲/ نافله ۳/ زیارت جامعه کبیره اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم. و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود. السلام علیکم 🆔@enghelabbii
هدایت شده از •|..مستشهدین..|•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت پدر شهید مدافع حرم از شرفیابی فرزندش خدمت ارواحنافداه وقتی شهید، دور روز شهادتش را روی تقویم دیواری خط کشیده بود 💓 ______________________ @mos_tashhadin🌷
بخشی از وصیتنامه : سلام رفقا و دوستای عزیزم ، چند نکته ای برایتان به یادگار می نویسم : مدافع حرم اهل بیت علیهم السلام و حریم ولایت فقیه امام خامنه ای (مد ظله) باشید و هرگز از این راه خارج نشوید که سعادت دنیا و آخرت شما در این راه است . هیئت هفته ای یکبار فراموش نشود . نماز اول وقت هرگز فراموش نشود . احترام ویژه به پدر و مادر فراموش نشود . از علما و روحانیت جدا نشوید که انقلاب مدیون آنهاست . بی ادبی هنر نیست ، پس از آن دوری کنید ؛ تا می توانید با ادب و خوشرو و پر حوصله باشید . در هر زمینه ای توانایی بالایی دارید دست دیگر دوستانتان را بگیرید . به خانواده شهدا حتماً سر بزنید که برکت زندگی مان هستند . تا می توانید از شبکه های مجازی ، اینترنت ، ماهواره دوری کنید که شما را از خدا و راه راست دور می کند و به تباهی می کشاند . 💌 نرم افزار هادیون 💌 @enghelabbii
❤️ 🔰خلاصه ای از زندگی : سلام علیکم ، سعید انصاری متولد ۴ دی ۱۳۴۹ هستم . در سن ۱۶ سالگی درس و مدرسه را رها کردم و به جبهه رفتم و دو سال در گردان‌ های مقداد و کمیل بودم . در مدت حضورم بار‌ها شیمیایی شدم و به خاطر عوارض شیمیایی همیشه معده‌ درد شدید داشتم ، اما هرگز پیگیر سهمیه جانبازی‌ نشدم . بعد از پایان جنگ تحمیلی ، ازدواج کردم . همسرم دبیر یکی از دبیرستان های محله مان بود و من هم خیلی شغل معلمی را دوست داشتم و معتقد بودم برای خدمت بهتر است به مناطق محروم برویم . برای همین درخواست مأموریت به ارومیه دادم و به ارومیه رفتیم و دخترمان زینب در آنجا به دنیا آمد . در 16 سالگی درس و تحصیل را رها کرده بودم . برای همین بسیار مشتاق بودم که ادامه تحصیل بدهم و از همسرم خواستم در منزل به من درس بدهد . چهار سال دبیرستان را به صورت فشرده خواندم و دیپلمم را گرفتم و بعد با رتبه ۳۰۰ در دانشگاه علامه طباطبایی تهران قبول شدم . بعد از قبولی در دانشگاه ، به تهران برگشتیم . سال ها بود که جنگ تمام شده بود ، اما گویی جهاد برای من تمامی نداشت . بهترین دوستانم را در جنگ از دست داده بودم و غبطه به حال شهدا و آرزوی شهادت برای همیشه در این سال‌ها همراهم بود . سال ۸۴ فرزند دومم ، حسین به دنیا آمد . به خاطر علاقه ‌ای که به حرم عبدالعظیم (ع) و زیارت ایشان داشتم ، کمی بعد تصمیم گرفتم منزلمان را به نزدیک حرم عبدالعظیم (ع) منتقل کنم تا راحت‌ تر و بیشتر به زیارت آقا بروم . از اوایل دهه ۹۰ که شهدای مدافع حرم را برای طواف و تشییع به عبدالعظیم (ع) می‌آوردند ، هر شهیدی را که می‌آوردند ، شوق من برای رفتن و مدافع حرم شدن بیشتر می‌شد . ماه مبارک رمضان سال ۹۴ بود . دیگر مثل یک پرنده در قفس شده بودم . سال 94 شش ماه در عراق خدمت کردم و بعد از بازگشت 20 دی راهی سوریه شدم . سه روز بعد از اعزام در دی ماه ۹۴ در منطقه خان‌ طومان استان حلب با سه تیر مستقیم قناسه تروریست های النصره به شهادت و رویایم رسیدم . اما بازگرداندن پیکرم ممکن نبود زیرا زیر دید و تیر مستقیم قناسه های دشمن قرار داشت اما بعد از چهار سال بی خبری و چشم انتظاری بالاخره پیکرم به دست خانواده ی منتظرم رسید .
🔰همسر شهید : دخترم دو سالی می‌ شد که عقد کرده بود . خانه‌ ای برایش مهیا و جهیزیه‌ اش را کم‌ کم آماده کردیم قرار شد ۱۷ اسفندماه مراسم عروسی‌ شان را برگزار کنند . سه‌ شنبه صبح بود که با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم . در فکر خوابم بودم . آقاسعید را خواب دیدم . خوب و سرحال بود . رو به من گفت : عروسی زینب پیشتان می‌آیم . با خودم گفتم ان‌شاءالله خیر است . بلند شدم وضو گرفتم و نمازم را خواندم . غروب بود که با بچه‌ها و دامادم به خانه مادرم رفتیم . ولادت حضرت زهرا (س) بود . مادرم گفت : چرا توی فکری؟ گفتم : خواب آقاسعید را دیدم که گفت : عروسی زینب می‌آیم . دلم آشوب بود تا اینکه خبردار شدیم پیکر آقاسعید شناسایی شده و در راه بازگشت است . خوابم خیلی زود تعبیر شد . 💌 نرم افزار هادیون 💌 @enghelabbii
هدایت شده از 🍂 الهه 🍂
༻﷽༺ 🍃 ابراهیـم‌ همیشہ‌ میگفـت : تا وقتے ڪہ زمان ازدواجتون نرسیـده دنبال ارتباط ڪلامے با جنس مخالف نرید ؛ چون آهسته آهسته خودتون رو بہ نابودے میڪشید ! 💫 °||°🌈💜 🌹برای ظهور آقا صلوات یادتون نره🌹
*❤️* *🔰خلاصه ای از زندگی* : *دوستانم سلام ، من نوید صفری هستم ، متولد تهران و فرزند آخر آقای رحیم صفری که دو برادر و یک خواهر بزرگتر هم داشتم* . *از دوازده سالگی جذب مسجد سیدالساجدین تهرانپارس شدم و شانزده سال پای ثابت این مسجد بودم . بعد از سربازی هم که عضو سپاه شدم ، در این مسیر ماندم* . *با آغاز درگیری در سوریه ، اولین بار بهمن سال 1394 به آن دیار رفتم و عید سال 1395 برگشتم اما چیزی از مقصد سفرم ، به مادرم نگفتم تا نگران نشود ولی برای اعزام دومم دیگر رضایت او را گرفتم و با آگاهی تمام اعضای خانواده راهی سوریه شدم* . 🌿 *آخرین بار 21 مرداد اعزام شدم* . *من یکی از پاسداران مستشار در سوریه و از دوستان و همرزمان شهید سعید علیزاده و شهید رسول خلیلی بودم* . 🌿 *چهار ماه بود که به تازگی ازدواج کرده بودم ، سال 1395 ، در سالروز میلاد پربرکت امام حسن* *عسکری(ع) ، در گلزار شهدا بود که خطبه محرمیت بین من و همسرم خوانده شد* . *مدتی بعد هم خطبه عقد ما به صورت تلفنی توسط رهبر معظم انقلاب خوانده شده است* . 🌿 *قبل از اعزام آخرم به مادرم قول دادم که این دفعه هم که بروم ، برمی گردم سر فرصت کارهای *عروسی ام را انجام می ‌دهیم* . *قرار بود آذرماه مراسم ازدواجمان را برگزار کنیم* . 🌿 *من برای انجام ماموریت سه ماهه به سوریه اعزام شده بودم و پس از پایان ماموریت به درخواست خودم و با اجازه فرماندهان به دیرالزور البوکمال اعزام شدم* . 🌿 *در 18 آبان ماه سال 1396 طی نبرد با تروریست های داعش در شهر البوکمال من و دو نفر از رزمندگان سوری زخمی و به اسارت تروریست ها در آمدیم* . 🌿 *مدتی خبری از من نبود تا اینکه با آزادی کامل شهر البوکمال از لوث تروریست های تکفیری در تاریخ 5 آذر ماه 1396 پیکر من شناسایی و به دامان مادرم بازگشت* ...
❤️ 🔰خلاصه ای از زندگی : سلام دوستان . من نسرین افضل هستم . به لطف خدا در خانواده ای متدین قد کشیدم و بزرگ شدم . در دوران دانش آموزی اعتراضاتی که علیه رژیم داشتم باعث شده بود مورد تعقیب نیروهای امنیتی قرار بگیرم . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته امداد و کمیته امام و سپاه و جهاد سازندگی خدمت کردم . اما در این بین جهاد سازندگی را پر ثمرتر از بقیه کارها یافتم و تلاشم را در این زمینه بیشتر کردم . در آغاز سال 1360 از فقر فرهنگی شدید کردستان آگاه شدم و با برادرم آقا احمد ( که مفقود الاثر هستن ) درمورد رفتن به آنجا مشورت کردم و در همین زمان بود که جهاد اعلام کرد که جهت رشد هر چه بیشتر فرهنگی خواهران در کردستان احتیاج است که تعدادی از خواهران متعهّد به آن خطّه عزیمت نمایند و مجاهدانه به کار بپردازند . با مشورت با علمای شهر همراه با تعداد دیگری از خواهران راهی کردستان شدم . به خاطر نیاز شدید آموزش و پرورش به مربی ، با عنوان مربی تربیتی در مهاباد مشغول به کار شدم و همزمان به معلمان نهضت سوادآموزی نیز آموزش تدریس می دادم . در سال 1361 با یکی از پاسداران ازدواج کردم . با اینکه مشغله های زیادی داشتم اما همیشه سعی کردم محیط خانه را گرم نگه دارم و ودر انجام وظیفه ی خانه داری خود کوتاهی نکنم . شب دهم تیر ماه سال 61 با وجود تب و کسالت شدیدی که داشتم به همسرم اصرار کردم که مرا به مجلس دعای توسل ببرد . وقتی مراسم تمام شد و در مسیر برگشت در اتومبیل مورد اصابت گلوله ضدانقلاب قرار گرفتم و ...
همسر شهید : تا مدت ها نمی‌ دانستیم آقا شهید شده است . منتظر بودیم او با امام به ایران برگردد . وقتی امام آمد ما را نزد ایشان بردند . امام خبر شهادت ایشان را به ما دادند . باور نمی کردم ، ولی امام تأیید کردند و فرمودند : سید بزرگوار شهید شده است . بعد‌ها تهرانی ، شکنجه‌ گر ساواک ، شیوه شهادت سید را بازگو کرد و مزار او را در بهشت زهرا در قطعه ۳۹ به ما نشان داد . 💌 نرم افزار هادیون 💌 @enghelabbii