#روایت_از_نزدیک
قسمت ۱-
از روز اول عملیات طوفانالاقصی خیلی به این فکر میکردم که وظیفهمن در قبال جنگ چیه!؟
هم از حیث رسانه، هم از حیث کنشگری فرهنگی در میدان و هم بعنوان کسی که ارتباطات وسیع مردمی در سطح کشورهای عربی خصوصا محور مقاومت لبنان و عراق و یمن و سوریه دارم چیه.
از حدود ۱۲-۱۳ سال پیش زندگی و ارتباطم با لبنان و ... عمیق و رفت و آمدم زیاد بود و شاید تعداد دوستان صمیمیام در لبنان بیشتر ایران بود.
لبنانیها یک فرهنگی دارند که شما فقط یک بار فرصت استفاده از رفاقتت با یک لبنانی را داری و اگر در این فرصت اهل (عضوی از خانوادهاش) نشوی باید قید رفاقتش را بزنی. این به این معنی است که یک بار فرصت داری خودت را به لبنانی ها ثابت کنی. و الا زود بی خیالت میشوند...
الحمدلله با خیلیها توی لبنان اهل شده بودم و هر روز که از جنگ میگذشت دلم بیشتر آشوب میزد که وضعشان چیست...؟
شهادت حاج احمد و علی و بی خبری از محمد اضطرابم را بیشتر میکرد.
به لطف خدا و کمک شما توانستیم به خیلی از خانوادههایی که به نحوی به مقاومت خدمت میکنند، کمک کنیم اما هنوز دلم آرام نمیشد.
راستش با حضور میدانی در آن شرایط خیلی موافق نبودم نه اینکه بگویم دیگران اشتباه کردند که رفتند، خودم را میگویم با ظرفیت و شرایطم.
اما خوب...
#ادامه_دارد
" سید سراج الدین جزایری"
╮در "و اما بعد " عضو شوید👇
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
╭┅───────┅
@engineer_majid_nikkhoo
╰┅───────┅