💐معرفت مهدوی💐
💠در ادعیه ی ائمه علیهم السلام می بینیم آرزو می کنند که ای کاش در زمان حضرت حجت (عجل الله فرجه) باشند و به ایشان خدمت کنند.
💠حال ،این یوسف، امام زمان ما و در میان ماست و ما می توانیم به او خدمت کنیم.اما او از دست زلیخاهای نفس پرست و جاهل به عشقِ یوسفی،در زندان غیبت رفته تا در دسترس این مردم نباشد؛"قالَ رَبَّ السِّجن اَحَب الی مِما یَدعونَنی اِلیه...! و فرموده:"قد آذانا جُهلاء الشیعه و حُمقاءَهم و مَن دینَه جُناح البعوضَه اَرجَحُ مِنه"؛چقدر جهل نادانان شیعه که دینشان به قدر بال مگسی برایشان ارزش ندارد،مرا آزار می دهد!"
💠آری؛یوسف ما پس پرده ی غیبت است و منتظر است روزی زلیخایی توبه کند و به جهلش اقرار نماید؛یا یکی خواب واقعی ببیند و تاویلش را از یوسف جویا شود که بیاید و همه چیز را به دست بگیرد.
💠در میان راههای گوناگون اخلاقی و عبادی،محبت این یوسف بهترین وسیله به سوی رغبت و شوق الهی و کمال وجودی است و ارادت و عشق به کاملان و زیبارویان آفرینش ،بهترین دستگاه پیشرفته در پاک سازی وجود برای اصلاح اخلاق و تهذیب نفس است.
💠فقط به محبت و عشق انسان کامل است که می توانیم نقص ها را برطرف کنیم.
💠همانان که :"اِن ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و ماواه و منتهاه"(زیارت جامعه کبیره)
💠کلِّ خیر نزد امام است؛دیگر چه می خواهی؟!
#معرفت_امام
#محبت_مهدوی
#تهذیب_نفس
📚امامِ دل
@entezar_ma313
#تهذیب_نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)
💫 #آیت_الله_بهجت :
🔹در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
🔴روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود.
⚠️ و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
✅از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم.
چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید.
👌استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید:
آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟
می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند.
آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید:
🌼آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم
#دانستنیهای_مهدوی
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
@entezar_ma313