خلاصه ۸
از کتاب #قهرمان_توحید
🔹حضرت ابراهیم علیه السلام پس از اثبات عدم صلاحیّت ستارگان و ماه و خورشید برای پرستش و استدلال قوی و منطقی بر بطلان عقیده ستارهپرستان و ماهپرستان و خورشید پرستان، خدای شایسته پرستش را این گونه معرفی کرد:
«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛
من روی خود را به سوی کسی متوجّه کردم که آسمانها و زمین را آفریده، در حالی که ایمان من خالص است و از مشرکان نیستم».
🔸ستاره و ماه و خورشید، که خود مخلوقند و محتاج، شایسته عبادت نیستند، بلکه عبادت و ستایش مخصوص ذات پاکی است که آفریننده ستارگان و ماه و خورشید، بلکه تمام آسمانها و زمین، بلکه تمام جهان هستی است. آری، من خالصانه به پرستش چنین معبودی روی میآورم، و هرگز در سلک مشرکین وارد نمیشوم، هر چند اکثریّت جامعه باشند و قدرت و حکومت در اختیار آنان باشد. من به چنین خدایی تکیه میزنم و بر او توکّل میکنم، و از او استعانت میجویم، که شب و روز با من است، و هرگز افول و غروب ندارد.
🔹نتیجه این که حضرت ابراهیم علیه السلام با دست گذاشتن روی نقطه ضعف مشترک ماهپرستان و ستارهپرستان و آفتابپرستان آنها را مقهور منطق قوی و متین خود ساخت، و به آنها ودیگران ثابت کرد که این اجرام آسمانی شایسته پرستش نیستند.
🔸نکته آموزنده
حفظ آرامش و اجتناب از عصبانیّت
هنگامی که با انسانهای منحرف و فاسد یا کارهای ناهنجار و نامشروع مواجه میشویم، نباید کنترل خود را از دست بدهیم. اگر با شخص کافر، یا مرتد، یا بی اعتنا به مسائل دینی، یا بیحجاب، یا بدحجاب، یا روزهخوار، یا تارک الصلاة، یا منکر خمس و زکات، و مانند آنها برخورد کردیم، در عین حال که باید در درون وجود خود از انجام گناه ناراحت و منزجر شده و از آن برائت بجوییم، امّا هرگز نباید عصبانی شویم، بلکه با دلیل و منطق و اخلاق و ادب به فریضه نهی از منکر و ارشاد جاهل بپردازیم، چرا که از طریق عواطف و اخلاق، نتایج مطلوبتری حاصل میگردد و کمتر کسی یافت میشود که در مقابل برخورد خوب و اخلاق خوش و منطق صحیح، عکس العمل نامطلوب و ناهنجاری نشان دهد.
ادامه دارد ...
خلاصه ۹
از کتاب #قهرمان_توحید
🔺گفتگوی ابراهیم علیه السلام با عمویش آزر
آزر از سران بتپرستان بابِل، و مشاور نمرود بود. او که در دستگاه حکومت نفوذ زیادی داشت، دارای یک کارگاه بتتراشی بود که از سنگها و چوبهای مخصوص، بتهای زیبایی میتراشید و آنها را به بتپرستان میفروخت.
🔹هنگامی که حضرت ابراهیم علیه السلام، مبارزه خود را با بتپرستان شروع کرد آزر بسیار ناراحت شد؛ چون منافع مادّی و شغل و حرفهاش به خطر افتاد. بدین جهت، گفتگوی مهمّی بین حضرت و عمویش صورت گرفت، که خداوند متعال آن را در آیات 41 تا 48 سوره مریم، مطرح کرده است.
🔸 در این آیات هشتگانه، نکات مهمّی برای مردم عصر امروز و زمان ما، بهخصوص جوانان وجود دارد که در خور دقّت و تأمل است.
توجّه فرمایید:
🔹«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً»؛
در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او پیامبری بسیار راستگو بود».
🔸جالب توجّه این که در این آیه شریفه، اوّل وصف «صدّیق» به معنای بسیار راستگو برای حضرت ابراهیم علیه السلام بیان شده، سپس به پیامبری آن حضرت اشاره شده است. و این، نشانگر اهمیّت فوق العاده صداقت و راستگویی است. مسأله راستگویی در زندگی بشر آن قدر مهم است که تمام پیامبران نسبت به آن توصیه کردهاند. در روایتی از امام صادق علیه السلام میخوانیم:
«انَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً الَّا بِصِدْقِ الْحَدیثِ وَاداءِ الْامانَةِ الَی الْبَرِّ وَالْفاجِرِ
؛ خداوند متعال تمام پیامبرانش را به راستگویی وادای امانت سفارش کرده است».
🔹راستی اگر مردم به دولت و دولت به مردم، و آحاد مردم به یکدیگر دروغ بگویند، آیا شیرازه زندگی اجتماعی دوام و بقایی خواهد داشت؟
🔹اگر شوهر به همسرش، و زن به شوهرش، و فرزندان به پدر و مادر دروغ بگویند و دست از راستی و صداقت بکشند، آیا اثری از صفا و صمیمیّت باقی خواهد ماند؟ تأثیر صداقت در ایمان به قدری زیاد است که استحکام ایمان بدون کنترل زبان امکانپذیر نیست.
🔸حضرت علی علیه السلام طبق آنچه در خطبه 176 نهجالبلاغه آمده میفرماید:
«لا یَسْتَقیمُ ایمانُ عَبْدٍ حَتَّی یَستَقِیمَ قَلْبُهُ، وَلا یَسْتَقیمُ قَلْبُهُ حَتَّی یَسْتَقیمَ لِسانُهُ؛
ایمان انسان، محکم و صاف نمیشود مگر زمانی که قلبش درست شود، و قلبش درست نمیشود مگر زمانی که زبانش اصلاح گردد».
🔹طبق این حدیث نورانی، اصلاح زبان مقدّمه اصلاح قلب، و اصلاح قلب مقدّمه استقامت در ایمان است.
🔸حدود سی گناه کبیره با زبان صورت میپذیرد. کسانی که علاقمند به سیر و سلوک و تهذیب نفس هستند، عزیزانی که آرزوی دیدار آقا امام زمان علیه السلام آنها را بیقرار کرده است، کسانی که خواهان عاقبت به خیری هستند و میخواهند به هنگام سفر به جهان آخرت با ایمان بمیرند، باید زبان خویش را کنترل و اصلاح کنند. سخن اضافه نگویند، غیبت نکنند، به دیگران تهمت نزنند، شایعهسازی نکنند، به پخش شایعات کمک ننمایند، چیزی را بیشتر یا کمتر از آنچه که هست منعکس نکنند، سخنچینی نکنند و خلاصه از تمام گناهان زبان اجتناب ورزند. چرا که زبان، آتش بپا میکند، همانگونه که میتواند آتش را خاموش کند. زبان ممکن است مقدّمات طلاق و جدایی را فراهم آورد، و کانون خانوادهای را ویران سازد، و مانع جدایی زوجین گردد.
🔹خلاصه این که زبان در سعادت و شقاوت انسان نقش بسیار بزرگی دارد. اگر زبان، عادت بر صداقت و راستگویی کند انسان را سعادتمند مینماید. بدین جهت، خداوند صفت «صداقت» حضرت ابراهیم علیه السلام را قبل از ویژگی نبوّت آن حضرت مطرح کرده است.
ادامه دارد ...
خلاصه ۱۰
از کتاب #قهرمان_توحید
✨«إِذْ قَالَ لِابِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَایَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً»؛
هنگامی که به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود، و نه میبیند، و نه هیچ نیازی را از تو برطرف میسازد؟!».
🔹حضرت ابراهیم علیه السلام برای ابطال آیین بتپرستی و به امید هدایت عموی بتپرستش، چهار دلیل منطقی و دندانشکن ارائه کرد:
🔸دلیل اوّل: چرا موجودی را عبادت میکنی که نه بندهاش را میبیند، و نه سخنان او را میشنود، و نه قادر بر حلّ مشکلات اوست؟ آیا عقل به انسان اجازه میدهد که قطعه چوب یا سنگی را با دستان خود بتراشد و در مقابل آن عبادت و راز و نیاز کند؟ آیین بتپرستی مخالف عقل انسان است و آیینی که مخالف عقل باشد باطل است.
🔹دلیل دوم: رجوع جاهل به عالم
سپس میفرماید: «یَا أَبَتِ إِنّی قَدْ جَاءَنِی مِنَالْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطاً سَوِیّاً»؛
ای پدر! دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است؛ بنابراین از من پیروی کن، تا تو را به راه راست هدایت کنم».
🔸حضرت ابراهیم علیه السلام در دومین گام، مسأله مهمّ پیروی جاهل از عالم و رجوع به متخصّص را مطرح میکند. لذا میفرماید: عموجان! تو خود میدانی که من در این مسأله از تو عالمتر و آگاهترم، هر چند از نظر سنّ و سال از تو کوچکترم.
بنابراین، در این موضوع تو باید از من پیروی کنی؛ زیرا من متخصّص این امور هستم و منِ متخصّص میگویم که آیین بتپرستی بر خلاف عقل و منطق است.
🔹تقلید ممدوح و مذموم!
وجود یک عالم در جامعه نعمت است، زیرا آنها که نمیدانند از علم او استفاده میکنند. شخص آگاه به خیابانهای شهر سر چهار راهی ایستاده است، من به آنجا میرسم، راه صحیح که مرا به مقصد برساند را نمیدانم، اگر از آن شخص آگاه نپرسم گمراه میشوم. عقل حکم میکند که از علم و آگاهی وی استفاده کنم، و با سؤال از او زودتر و راحتتر به مقصد برسم. این همان چیزی است که به آن تقلید و پیروی ناآگاه از آگاه گفته میشود.
🔸متأسّفانه برخی از دشمنان و مغرضان با برداشت ناصحیح از تقلید، از آن سوء استفاده میکنند. چون تقلید در فارسی امروز یک بار منفی دارد، و گاه به پیروی چشم و گوش بسته تفسیر میشود. در حالی که تقلید مطرح در فقه اسلامی و معارف دینی بدین معنا نیست، بلکه پیروی شخص ناآگاه و بیاطّلاع از انسان عالم نسبت به آن موضوع است. و این نوع تقلید در زندگی همه انسانها، حتّی کسانی که تقلید را به سخریّه گرفتهاند وجود دارد. اگر انسان کسالتی پیدا کند و بیمار شود، به نزد طبیب میرود تا او را درمان کند و در حقیقت در معالجه خود ازاوکه متخصّص دراین فن است تقلید میکند. اگر شخصی قصدساختن ساختمانی داشته باشد از مهندس و معمار ساختمان کمک میگیرد تا بنایش را بسازد، و در واقع از او که متخصّص این فن است تقلید و پیروی مینماید. اگر شما قصد خرید جنسی را داشته باشید به سراغ فرد آگاه به خصوصیّات و قیمت آن جنس رفته، و با او مشورت کرده، و مطابق نظر وی عمل میکنید.
🔹 بنابراین، تقلید به معنای پیروی از فرد متخصّص و آگاه به موضوع مورد نیاز، هیچ اشکالی ندارد و همه انسانها در کارهای روزانه خود مطابق آن عمل میکنند. حتّی خود مراجع تقلید- کثّر اللَّه امثالهم- در مسائلی که تخصّص ندارند به متخصّص مراجعه میکنند، همانگونه که متخصّصین علوم دیگر، که در تخصّص خود سرآمدند، در مسائلی که تخصّص ندارند به متخصّص آن علم رجوع میکنند.
🔸نتیجه این که: تقلید به معنای پیروی کورکورانه جاهل از جاهل امری ناپسند و زشت و خلاف حکم عقل است. امّا تقلید به معنای رجوع غیر متخصّص به متخصّص و پیروی جاهل از عالم نه تنها کار ناپسندی نیست، بلکه مطابق حکم عقل و سیره و روش تمام عقلای جهان است.
🔹برخی میگویند: «ما نمیخواهیم تقلید نماییم، بلکه دوست داریم خودمان بهصورت مستقیم و بدون واسطه از قرآن و روایات برداشت نموده، و مطابق احکام آن عمل کنیم». آیا این کار اشکالی دارد؟
در پاسخ میگوییم: اگر توانایی فرا گرفتن علوم مقدّماتی استنباط احکام دینی، که حدود 14 علم است، را دارید، و به خوبی آنها را فرا گرفتهاید، هیچ اشکالی ندارد که طبق استنباط خودتان عمل کنید، بلکه تقلید بر شما حرام است.
🔸امّا تا زمانی که به این مرحله نرسیدهاید، نمیتوانید مطابق برداشتهای خود عمل نمایید. همانگونه که کسی که اصلًا دانشکده پزشکی را ندیده، نمیتواند تیغ جرّاحی را بردارد و قلب خود را عمل کند.
ادامه دارد ...
خلاصه ۱۱
از کتاب #قهرمان_توحید
🔸آخرین دلیل حضرت ابراهیم علیه السلام به شرح زیر است:
«یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیّاً»؛
ای پدر! من از این میترسم که از سوی خداوند رحمان عذابی به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی!».
🔹دفع ضرر احتمالی، طبق حکم عقل واجب است؛ در نتیجه اگر قصد سفر داشته باشیم و شخص غیر موثّقی بگوید: «وضعیّت راهها رضایت بخش نیست، و احتمال حمله شبانه سارقان و راهزنان وجود دارد»، به حکم عقل، که دفع ضرر احتمالی را واجب میداند، از سفر صرف نظر میکنیم.
🔸124 هزار پیامبر از سوی خدا آمده و همه میگویند بتپرستی بد است و انتهای آن جهنّم، آیا به حکم عقل و برای دفع ضرر احتمالی، نباید از آن اجتناب کنیم؟!
حضرت ابراهیم علیه السلام به منظور دور کردن عمویش از بتپرستی، به همین دلیل استدلال کرد.
🔹پس از آن که استدلالهای متین و منطقی حضرت ابراهیم علیه السلام به پایان رسید، و خطّ بطلانی بر بتپرستی کشیده شد، و آزر پاسخ منطقی برای گفتن نداشت، به لجاجت و خیرهسری پرداخت. آزر در پاسخ برادرزادهاش گفت: «قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْراهِیمُ لَئِنْ لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیّاً»؛ گفت: ای ابراهیم! آیا تو از معبودهای من روی گردانی؟! اگر (از این کار) دست برنداری، تو را سنگسار میکنم. و برای مدّتی طولانی از من دور شو!».
🔸حضرت ابراهیم علیه السلام با این تهدید آرامش خود را از دست نداد. بلکه با تسلّط بر اعصاب و حفظ آرامش، خطاب به عموی لجوج و بیمنطق خود فرمود:
«سَلَامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً* وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُواْ رَبِّی عَسَی أَلَّا أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیّاً»؛ سلام بر تو! من به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش میطلبم؛ چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است. و از شما، و آنچه غیر خدا میخوانید، کنارهگیری میکنم؛ و پروردگارم را میخوانم؛ و امیدوارم در خواندن پروردگارم محروم و بیپاسخ نمانم!».
🔹معنای آیه شریفه این است که آزر با این سخنان گستاخانه و به دور از عقل و منطق، مرتکب خطای بزرگی شد. و در نتیجه حضرت ابراهیم علیه السلام به وی وعده استغفار داد.
ابراهیم علیه السلام در مقابل بدی عمویش مقابله به مثل نمیکند، بلکه بدی را با خوبی پاسخ میدهد؛ امّا در عین حال ذرّهای از عقیده خویش عقبنشینی نمیکند، و لذا به عمویش میفرماید: «طبق خواسته تو از شما کنارهگیری کرده، و دور میشوم، و تنها پروردگارم را میخوانم و امید به اجابت خواستههایم دارم».
ادامه دارد ...
خلاصه ۱۲
از کتاب #قهرمان_توحید
🔺درسهای چهارگانه
1. حفظ آرامش در مقابل انسانهای لجوج
در مقابل انسانهای نادان و لجوج نباید عصبانی شد. اگر آنها بد میگویند، تهدید میکنند، خشونت به خرج میدهند، ما نباید مقابله به مثل کنیم، بلکه باید آرامش خود را حفظ کرده، و بر اعصاب خود مسلّط بوده، و برخوردی حسابگرانه داشته باشیم؛ چرا که تسلّط بر اعصاب در مقابل درشتیها و خشونتها نشانه ایمان است.
🔹اگر زن یا شوهر خشونت و درشتی کرد، و طرف مقابل با حفظ آرامش و تسلّط بر اعصاب و با زبان خوش پاسخ او را داد، مشکل به پایان می رسد.
🔸 هنگامی که زوجهای جوان از ما تقاضای نصیحت میکنند سه چیز را به آنها سفارش میکنیم:
1. صداقت و راستی در زندگی مشترک، و اینکه هرگز بهیکدیگر دروغ نگویند.
2. همدیگر را تحمّل کرده، و در مقابل بدیها و درشتیهای یکدیگر، گذشت داشته باشند.
3. به یکدیگر کمک کرده، و منتظر خدمت طرف مقابل نباشند.
2. نهراسیدن از تهدیدهای دشمن
ابراهیم علیه السلام علیرغم برخورد مؤدّبانهای که با عمویش آزر داشت و درشتیهای او را با بدی پاسخ نداد، امّا قدمی از توحید و یکتاپرستی عقبنشینی نکرد. ما نیز باید با تأسّی از قهرمان توحید، هم با برخوردهای متین و مهربانانه با دشمن لجوج و عنود، سلاح اتّهام خشونت و تندی اسلام و مسلمانان را از آنها بگیریم، و هم ذرّهای از اصول و عقاید و معارف دینی خود عقب ننشینیم، که دشمنان لجوج و عنود هرگز به یک گام و دو گام عقبنشینی ما راضی نمیشوند، مگر زمانی که بهطور کامل دست از اسلام بشوییم. پس رضای خدا را با رضای دشمن معاوضه نکنیم.
۳. ادیان الهی منادی رحمتند
مشرکان عرب و بتپرستان مکّه، به شکلهای مختلف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و مسلمانان را تحت فشار و آزار و اذیّت قرار میدادند، تا شاید دست از توحید و یکتاپرستی بردارند.
🔸امّا هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مکّه را فتح میکند، و تمام دشمنان اسلام، از جمله عاملین آزار و اذیّت و شکنجه مسلمانان را سر بزیر در مقابل خویش میبیند، دست در حلقه کعبه کرده و خطاب به آنها میفرماید:
«ماذا تَقُولُونَ؟ ماذا تَظُنُّونَ؟
؛ نظرتان در مورد برخورد من با خودتان چیست؟ گمان میکنید که با شما چه خواهم کرد؟»
🔹آنها که از رحمت و رأفت اسلامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مطّلع بودند پاسخ دادند:
«نَظُنُّ خَیْراً، وَنَقُولُ خَیْراً اخٌ کَریمٌ وَابْنُ اخٍ کَریم؛
تو برای ما برادری کریم و بزرگوار از خانوادهای کریم و بزرگواری، و از تو جز خیر و خوبی انتظار نداریم».
🔸حضرت رسول صلی الله علیه و آله که گویا تمام شرارتها و خشونتها و درشتیها و کینه و عناد آنها را به فراموشی سپرده بود، فرمان عفو عمومی آن جنایتکاران که در میان آنها عاملان مرگ حضرت ابوطالب و خدیجه علیهما السلام و قاتلان شهدای اسلام و رزمندگان مسلمان، مانند حضرت حمزه علیه السلام و دیگران بودند را صادر کرد و فرمود:
«فاذْهَبُوا فَانْتُمُ الطُّلَقَاء»
🔹آری! بر خلاف آنچه دشمنان تبلیغ میکنند ادیان الهی پیامآوران رحمت و رأفت الهی هستند.
ادامه دارد ...
خلاصه ۱۳
از کتاب #قهرمان_توحید
۴. بدی را با خوبی جواب دهیم
🔹در مقابل برخوردهای زشت دیگران (مثل اینکه من از سفر مکّه آمدم و برادرم به دیدنم نیامد) امکان سه نوع برخورد وجود دارد:
الف) من هم به دیدنش نروم.
ب) نسبت به این امور بیتفاوت باشم.
ج) دسته گل و هدیهای تهیّه کنم و به دیدن او بروم.
🔸سفارش اسلام برخورد سوم است و لذا خداوند متعال میفرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»؛
بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است».
🔹مالک اشتر لباس سادهای پوشیده بود و از بازار کوفه عبور میکرد. سبزی فروشی مقداری سبزی گندیده به سمت مالک پرتاب کرد، فرمانده لشکر امیرالمؤمنین علی علیه السلام که در میدان جنگ، قهرمانان دشمن، تاب مقابله با وی را نداشتند بیاعتنا به این اهانت به راه خود ادامه داد. همکاران سبزی فروش به او گفتند: «این مرد را شناختی؟ او مالک اشتر فرمانده لشکر حضرت علی علیه السلام است.
ممکن است تو را به خاطر این اهانت مجازات سختی کند، در پی او برو و عذرخواهی کن». سبزی فروش در جستجوی مالک از این کوچه به آن کوچه رفت تا این که در نهایت وی را در مسجد در حال نماز یافت. صبر کرد نماز مالک به پایان رسید، سپس خود را به روی دست و پای مالک انداخت و از وی عذرخواهی کرد. مالک گفت: «به مسجد نیامدم، مگر برای این که از خدا برای تو طلب بخشش کنم!».
🔸راستی اگر مسلمانان از یک سو به رأفت و رحمت اسلامی روی آورند، و از سوی دیگر بدیها را با خوبی پاسخ دهند، چقدر از حجم پروندههای دادگستری کاسته میشود.
ادامه دارد ...
خلاصه ۱۴
از کتاب #قهرمان_توحید
🔺گفتگو و مبارزه با نمرود
خداوند متعال در آیه 258 سوره بقره، گفتگوی حضرت ابراهیم علیه السلام با نمرود ستمگر را به شرح زیر نقل میکند:
«أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»؛
آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) کسی (/ نمرود) که بر اثر (غرور ناشی از) حکومتی که خدا به او داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه و گفتگو کرد؟ و هنگامی که ابراهیم گفت:
خدای من آن کسی است که زنده میکند و میمیراند. او گفت: من نیز زنده میکنم و میمیرانم. (و دستور داد دو زندانی را حاضر کردند، فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد). ابراهیم گفت: خداوند، خورشید را از افق مشرق میآورد؛ (اگر راست میگویی) تو آن را از مغرب بیاور!» به این صورت، آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، گروه ستمکاران را هدایت نمیکند».
🔹نکات آیه شریفه:
1. سنّ حضرت ابراهیم علیه السلام
در این زمان، طبق آنچه که در برخی از کتب تاریخی آمده، از عمر آن حضرت 16 سال بیشتر نگذشته بود.
آری! فریادگر توحید در آن زمان، هر چند در آغاز جوانی بود، امّا با دنیایی از علم و دانش و شجاعت و منطق به گفتگو با نمرود پرداخت و پیروز شد.
2. قبل از پرتاب در آتش، یا پس از آن؟
طبق آنچه که از تاریخ استفاده میشود، گفتگوی ابراهیم بتشکن علیه السلام با نمرود، پس از ماجرای پرتاب کردن آن حضرت در آتش و نجات وی از آن بود، و قراین و شواهد هم این مطلب را تأیید میکند.
زیرا اگر قبل از آن واقعه بود و نمرود مغلوب میشد، هرگز ابراهیم علیه السلام را تحمّل نکرده، و دستور قتلش را صادر میکرد؛ امّا پس از آن واقعه، بسیاری از مردم به حقّانیّت ابراهیم علیه السلام پی برده بوده، و آن حضرت را از صمیم قلب دوست میداشتند، بنابراین تصمیمگیری در مورد او راحت نبود.
و علّت این که ما قبل از بحث پیرامون بتشکنی حضرت ابراهیم علیه السلام و جریان به آتش انداختن آن حضرت، به این بحث پرداختیم این است که ابتدا مبارزات کلامی و گفتگوهای علمی آن حضرت را به طور کامل بررسی کنیم، سپس به مبارزات عملی ایشان بپردازیم.
3. ظرفیّتهای متفاوت
چرا نمرود در مقابل حضرت ابراهیم علیه السلام ایستادگی کرد، و حتّی پس از آن که
حضرت بطور معجزهآسا از آتش نجات یافت تسلیم او نشد؟
در پاسخ این سؤال توجّه به این نکته ضروری است که ظرفیّت افراد متفاوت است. توضیح این که ظرفیّت بعضی از افراد آن قدر کم است که اگر یک دست لباس نو بپوشند شیوه راه رفتن و نوع نگاه کردن و روش غذا خوردن آنها تغییر میکند. بعضی دیگر، اگر به مقام کوچکی دست یابند، دوستان و بستگان و آشنایان خویش را به فراموشی سپرده، و خود را گم میکنند. امّا روح بعضی از انسانها به قدری بلند، و سعه صدرشان به قدری زیاد، و ظرفیّتشان به قدری وسیع است که اگر تمام عالَم را به آنها بدهند هیچ تغییری در آنها رخ نمیدهد.
🔸حضرت علی علیه السلام نمونه کامل این دسته از افراد است. لباس آن حضرت در دوران خانهنشینی با لباسش به هنگام خلافت و ریاست بر جهان اسلام تفاوتی نداشت.
غذایی که در دوران خلافت میخورد همان غذایی بود که در دوران عزلت و خانهنشینی استفاده میکرد. و بر اساس همین ظرفیّت اقیانوسگونه، فرمود:
«وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا، عَلَی أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ
؛ به خدا سوگند! اگر اقلیمهای هفتگانه با آنچه در زیر آسمانهاست را به من بدهند تا خداوند را با گرفتن پوست جو از دهان مورچهای نافرمانی کنم، هرگز چنین نخواهم کرد».
🔹نمرود هم جزء آن دسته از انسانهای کم ظرفیّت بود که قدرت و ثروت او را مست کرده، و همه چیز را به فراموشی سپرده بود. بنابراین، برای حفظ آن به هر وسیلهای متوسّل میشد و در مقابل هر کس که از ناحیه او احساس خطر میکرد میایستاد. در نتیجه، کمظرفیّتی نمرود عامل اساسی لجاجتها و مقاومتهای وی در مقابل ابراهیم پیامبر علیه السلام بود، و در نهایت به بیآبرویی و نابودی او منتهی شد.
ادامه دارد ...
خلاصه ۱۵
از کتاب #قهرمان_توحید
۴_ حقیقت مرگ و زندگی
حیات و زندگی معجزه قرآن کریم
🔸حضرت ابراهیم علیه السلام هزاران سال قبل روی حیات و مرگ انگشت نهاد و برای ابطال ادّعای خدایی نمرود به آن استدلال کرد و این از معجزات علمی قرآن مجید است که پس از این زمان طولانی، بشر قادر بر ایجاد حیات و زندگی در هیچ موجودی نشده است. جالب این که خداوند متعال در آیه شریفه 73 سوره حج، بشر را در این زمینه به مبارزه طلبیده و میفرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»؛
ای مردم! مَثَلی زده شد، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا میخوانید (و پرستش میکنید)، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند».
🔹پس از گذشتن بیش از 1400 سال از طرح این مسأله، هنوز بشر موفّق به خلقت و آفرینش یک موجود زنده نشده و نخواهد شد، هر چند تمام مخترعان و مکتشفان عالم و همه دانشگاهها و محافل علمی و آزمایشگاهها دست به دست هم دهند.
🔸سؤال: ممکن است گفته شود اکنون دانشمندان رباط هایی میسازند که همانند انسان سخن میگوید، و مانند او حرکت میکند، و حتّی مثل آدمی ورزش مینماید. بنابراین، آنها میتوانند رباطی همانند مگس ساخته، و کامپیوتر بسیار کوچکی در قسمت سر او جاسازی کرده، تا همانند مگس طبیعی پرواز و فعالیّت نماید. پس بشر عصر ما قادر بر آفرینش مگس میباشد!
🔹جواب: حداقل سه تفاوت اساسی بین مگس طبیعی و رباط مذکور وجود دارد:
1. مگس غذا میخورد و این غذا به تمام سلولهای بدنش میرسد. آیا رباط میتواند غذا بخورد و ذرّات غذا را به تمام سلّولهای بدنش منتقل کند؟
2. مگس رشد و نمو کرده، و جثّهاش بزرگ میشود، ولی رباط رشد و نموّ ندارد.
3. مگس تولید مثل کرده، و دهها مگس همانند خود به دنیا میآورد، امّا رباط مگس، بلکه بزرگترین صنایع ساخته شده توسّط بشر (نظیر هواپیماها و کشتیهای غول پیکر) قادر بر این کار نمیباشند؛ زیرا موجود زنده نیستند.
بنابراین، در عصر و زمان ما هم بشر از آفرینش حتّی یک مگس عاجز است.
5. مغالطه و جدل
نمرود میفهمید که کشتن یک زندانی محکوم به مرگ و آزاد ساختن دیگری، جان گرفتن و زنده کردن نیست و منظور حضرت ابراهیم علیه السلام این است که اگر میتواند همچون خدا به جنین درون شکم مادر روح بدمد، یا روح انسان سالمی که هیچ مشکلی جهت ادامه حیات ندارد را باز ستاند، امّا به قصد فریب مردم به جدل و مغالطه متوسّل شد. و متأسّفانه از این نوع مغالطهکاریها در طول تاریخ فراوان رخ داده است.
🔸به عنوان نمونه، هنگامی که فرعون مقهور قدرتنمایی و معجزات روشن و پی در پی حضرت موسی علیه السلام شد، او نیز به مغالطه پناه برد، در نتیجه خطاب به مردم گفت: «یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هَامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِّی صَرْحاً لَّعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَی إِلَهِ مُوسَی وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ»
ای گروه اشراف! من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (امّا برای تحقیق بیشتر،) ای هامان، برایم آتشی بر گِل بیفروز (و آجرهای محکم بساز)، و برای من برج بلندی ترتیب ده تا از خدای موسی خبر گیرم؛ هر چند من گمان میکنم او از دروغگویان است».
🔹بهطور قطع میدانست خدای آسمان و زمین همان خدایی است که حضرت موسی میگوید. چگونه ممکن است او خدا باشد در حالی که طاقت یک ساعت گرسنگی و تشنگی و بیخوابی را ندارد؟ آری! فرعون هم، حقیقت را میدانست ولی به قصد فریب دادن مردم دست به مغالطه زد تا همچنان از آنها بهرهکشی کند. او میدانست که آسمان بالای برج، با آسمانی که از پایین برج دیده میشود تفاوتی ندارد؛ امّا با طرح ساخت برج اهدافی را در نظر داشت:
اوّل اینکه: تا زمانی که برج آماده و به بهرهبرداری برسد مردم بهتدریج پیروزی حضرت موسی علیه السلام و شکست فرعون را فراموش میکنند.
دوم اینکه: عدّه زیادی در ساخت برج مشغول به کار میشوند و با استفاده از پول و تبلیغات حکومت، به آیین او میگروند.
و سوم اینکه: سیاستمداران برای به فراموشی سپردن دغدغه اصلی مردم، معمولًا یک مسأله فرعی انحرافی مطرح کرده و توجّه مردم را به آن سوق میدهند، تا مسأله اصلی به فراموشی سپرده شود. فرعون هم از همین ترفند استفاده کرد، تا بهتدریج ساخت برج نقل مجالس شود، و مبارزات حضرت موسی علیه السلام کمرنگ گردد.
🔸مسلمانان باید مراقب این نیرنگ دشمن باشند، تا به هنگام پیروزیهای مهم، دشمن آنها را به مسائل فرعی و انحرافی نکشاند، و با طرح مسائل کم اهمیّت مورد اختلاف، شهد شیرین پیروزی را در کام آنها تلخ نکند.
ادامه دارد ...
خلاصه ۱۶
از کتاب #قهرمان_توحید
6. عقیده بتپرستان
سؤال: بتپرستان در طول تاریخ، برای بتهای خود چه مقامی قائل بودهاند؟ خالقیّت، ربوبیّت، یا الوهیّت؟
🔹جواب: بسیار بعید است که بتپرستان بتهای خود را خالق و آفریننده آسمان و زمین و تمام عالم هستی بدانند. بنابراین، برای بتها مقام خالقیّت قائل نبودند. همان گونه که روشن است برای بتها مقام الوهیّت و پرستش قائل بودند و آنها را شفیعانی مناسب در پیشگاه الهی میدانستند. امّا آیا مقام ربوبیّت و اداره عالم هستی، و مدیریّت و مدبّریّت هم برای بتها قائل بودند؟
🔸وهّابیها که با آیات قرآن بطور گزینشی برخورد میکنند، معتقدند بتپرستان قائل به چنین مقامی برای بتها نبودند، بلکه تنها معتقد به مقام الوهیّت بتها بودند. امّا ما معتقدیم که بتپرستان مقام ربوبیّت بتها را نیز قبول داشتند.
🔸تعبیری که در آیه مورد بحث آمده، که نمرود گفت: «من هم زنده میکنم و میمیرانم»، گواه بر ادّعای ماست. چون ابراهیم علیه السلام میگفت: «مرگ و حیات تنها به دست خداست»؛ ولی نمرود میگفت چنین نیست، من هم قادر بر این کار هستم.
🔹شاهد دیگر، این که بتپرستان به رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله میگفتند: خشم خدایان ما تو را خواهد گرفت. یعنی بتهای ما مقام ربوبیّت و اداره عالم دارند، و اگر خشمگین شوند دامن تو را خواهد گرفت.
نتیجه این که، بتپرستان معتقد به مقام خالقیّت بتها نبودند، اما به ربوبیّت و الوهیّت آنها اعتقاد داشتند.
7. هدایت و ضلالت
در مورد هدایت و گمراهی و راهنمایی و ضلالت، آیات متعدّدی در قرآن مجید وجود دارد، که بعضی از این آیات سؤال برانگیز است. از جمله در آیه شریفه 4 سوره ابراهیم میخوانیم:
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»؛
ما هیچ پیامبری را نفرستادیم جز به زبان قومش؛ تا (حقایق را) برای آنها آشکار سازد، سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحقّ بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و شایسته باشد) هدایت میکند؛ و او توانا و حکیم است».
🔸سؤال: راستی اگر هدایت و ضلالت به دست خداست و او هر کس را که بخواهد هدایت یا گمراه میکند، این همه سعی و تلاش و ثواب و عقاب به چه معناست؟ اگر روز قیامت از فرد گمراه بپرسند: چرا راه ضلالت را برگزیدی؟ خواهد گفت: «خداوند مرا گمراه کرد، و به اختیار من نبود»؛ بنابراین، نمیتوان او را عذاب کرد. و اگر از دیگری چنین سؤالی را بپرسیم، خواهد گفت: «خداوند مرا هدایت کرد، و من اختیاری نداشتم». بنابراین، به او هم نمیتوان پاداش داد؛ زیرا کار اجباری و خارج از اختیار نه استحقاق پاداش دارد و نه شایسته عذاب است.
🔹جواب: حکیم کسی است که روی حساب کار میکند. بنابراین، اگر استاد دانشگاهی دو شاگرد داشته باشد که یکی ممتاز و دیگری تنبل باشد، و به شاگرد تنبل نمره خوب و به نفر ممتاز نمره بد بدهد کار حکیمانهای انجام نداده است.
همان گونه که اگر به هر دو نمره مساوی بدهد نیز حکیمانه نیست.
🔸با توجّه به این نکته، خداوند حکیم بیجهت کسی را گمراه یا هدایت نمیکند، و این مطلب از برخی از آیات مربوط به هدایت و ضلالت استفاده میشود. از جمله در سوره توبه آیه 19 میخوانیم
«وَاللَّهُ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»؛
یعنی شخص ظالم اوّل مرتکب کار زشت و ظلم میشود و اصرار بر آن میکند، سپس خداوند توفیقات را از وی سلب مینماید. و هدایت به معنای مهیّا ساختن اسباب توفیق، و گمراهی به معنای سلب توفیق است.
ادامه دارد ...
خلاصه ۱۷
از کتاب #قهرمان_توحید
🔹شاهد دیگر این ادّعا، آیه شریفه 34 سوره غافر است که میفرماید:
«کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ»؛
اینگونه خداوند هر اسرافکار تردیدکنندهای را گمراه میسازد».
🔸معنای آیه شریفه این است که شخص اسرافکار، که اهل شک و گمان است، اوّل مرتکب اسراف و شکّ و تردید میشود و بر آن اصرار میورزد، سپس خداوند از او سلب توفیق میکند. بنابراین، مقدّمات گمراهی (سلب توفیق) از ناحیه خود انسانها شروع میشود، تا سرانجام منتهی به سلب توفیق میگردد.
🔹جوانی را در مسجد الحرام دیدم، گفت: اوّلین بار است که به مکّه مشرّف شدهام، امّا هیچ حال زیارت و دعا و عبادت ندارم! در حالی که بسیاری از زوّار خانه خدا در سفر اوّل، جسم و روحشان پرواز میکند.
گفتم: «اعمال گذشتهات را مورد مطالعه و محاسبه قرار بده. آیا با آب توبه جسم و جان خود را شستشو داده و به اینجا آمدی؟ آیا هزینه سفر حجّت، از راه حرام، نظیر رشوهخواری و ظلم و تقلّب و آلودگی نبوده است؟ آیا وجوهات شرعیّه اموالت و بدهیهای به مردم را پرداختهای؟ آری عزیزان من! کارهای حرام توفیق را از انسان سلب میکند،
همانگونه که ترک محرّمات و عمل به واجبات زمینهساز توفیقات الهی میشود.
🔸توفیق الهی ممکن است در سایه رفاقت یک دوست خوب حاصل شود، و یا نتیجه مصاحبت با عالمی باشد و نصیحتش در اعماق روح و جان انسان اثر بگذارد. یا این مطلب با حضور در یک مجلس دینی حاصل گردد.
🔹خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»؛
به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است. سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!».
🔸خلاصه این که آلودگی به گناه موجب سلب توفیق، بینشاطی در عبادت، بیحالی در مناجات، و از بین رفتن صفای دل در عزاداریها میشود؛ امّا ترک گناه و معصیت، همنشینی با انسانهای خوب، شرکت در مجالس مناسب، و مانند آن، زمینهساز توفیق است. بنابراین شرکت در مجلس گناه حرام است.
🔹منشأ بسیاری از اختلافات و طلاقها، مجالس عروسی مختلط و آمیخته با گناه است، بدین جهت نباید در چنان مجالسی شرکت کنیم، همان گونه که نباید از غذاهای آلوده به حرام استفاده نماییم.
🔸خلاصه این که آلودگی به گناه موجب سلب توفیق، بینشاطی در عبادت، بیحالی در مناجات، و از بین رفتن صفای دل در عزاداریها میشود؛ امّا ترک گناه و معصیت، همنشینی با انسانهای خوب، شرکت در مجالس مناسب، و مانند آن، زمینهساز توفیق است. بنابراین شرکت در مجلس گناه حرام است.
🔸منشأ بسیاری از اختلافات و طلاقها، مجالس عروسی مختلط و آمیخته با گناه است، بدین جهت نباید در چنان مجالسی شرکت کنیم، همان گونه که نباید از غذاهای آلوده به حرام استفاده نماییم.
🔹متأسّفانه عدّهای از تولیدکنندگان گندم و تربیتکنندگان دام، زکات مال خود را نمیپردازند و این نان و گوشت زکات نداده در سر سفره ما قرار گرفته، و ما از آن استفاده میکنیم، و ناخودآگاه قلبمان تاریک و حال عبادت و دعا از ما سلب میشود. بدین علّت توصیه میکنیم که صدقات مستحب خود را به نیّت زکات واجب احتمالی بدهید تا جلوی این آثار منفی گرفته شود. و یا در پایان هر سال، مقدار گوشت و نان مصرفی خود را بطور تخمینی محاسبه کرده، و زکات آن را بپردازید. از دیگر منافذ ورود مال حرام، نظیر رشوهخواری- که متأسّفانه کم و بیش در جامعه دیده میشود و با نامهای مختلف و گاه فریبنده صورت میپذیرد- نیز باید اجتناب ورزید، تا سلب توفیق نگردد.
🔸پیامکهای غیر اخلاقی و مطالب مفسدهانگیزِ تلفن همراه، از دیگر اسباب سلب توفیق در عصر و زمان ماست، که به یکی از عوامل عمده فساد و انحراف جوانان تبدیل شده است، و باید بسیار مراقب آن بود.
ادامه دارد ...
خلاصه ۱۸
از کتاب #قهرمان_توحید
🔸در سوره انبیا آمده است:
«وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ»؛
ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم؛ و از (شایستگیِ) او آگاه بودیم».
🔹اگر خداوند متعال در شهر بزرگی چون بابِل، که همه بتپرست و مشرکند، و تمام رؤسا و مسؤولین حکومتی پشتیبان شرک و بتپرستی هستند، به ابراهیمِ نوجوانِ یکّه و تنها، مأموریّت مبارزه با بتپرستی را محوّل کرده، استعداد و شایستگی این کار را نیز در او به وجود آورده است.
🔸شجاعت، شهامت، منطق گویا، استدلالهای قوی، موقعیّتشناسی، صبر و تحمّل، از جمله شایستگیهایی بود که در حضرت ابراهیمِ 17 ساله وجود داشت. چرا که مأموریّتهای عظیم، باید همراه با تواناییهای لازم باشد، و محال است خداوند متعال به کسی مأموریّتی بدهد در حالی که ظرفیّت و توانایی لازم را در وی ایجاد نکرده باشد.
🔹اگر به پدر و مادر مأموریّت میدهد که در تربیت و نگهداری فرزندشان کوشا باشند، چنان عشقی در وجود آنها ایجاد میکند که تمام زحمات و سختیهای تربیت نوزاد را به جان میخرند.
مادری که بر اثر سر و صدا و فریاد دیگران از خواب برنمیخیزد، با اوّلین ناله کودکش به او لبخند میزند.
🔸حضرت ابراهیم علیه السلام میخواهد مبارزه عملی و فیزیکی را با بتپرستان آغاز کند، امّا قبل از ورود به این عرصه و به دست گرفتن تَبرِ بتشکنی، باید با بتپرستان اتمام حجّت کند، تا متّهم به خشونت نگردد. و این درس بزرگی است برای همه کسانی که قصد مبارزه با مفاسد و ناهنجاریها را دارند، که در مرحله اوّل به سراغ مجازات و برخورد فیزیکی نروند.
🔸اگر قصد مبارزه با اعتیاد، یا بدحجابی، یا دیگر مفاسد اجتماعی را دارند، ابتدا روی کارهای فرهنگی تمرکز کنند، سپس نسبت به کسانی که کارهای فرهنگی تأثیری در آنها نداشته، وارد مرحله بعد شوند؛ آیه شریفه 52 سوره انبیا به تبیین همین مرحله میپردازد. توجّه فرمایید:
«إِذْ قَالَ لِابِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ»؛
آن هنگام که به پدرش (سرپرستش که در آن زمان عمویش آزر بود) و قوم او گفت: این مجسّمهها (ی بیروح) چیست که شما همواره آنها را پرستش میکنید؟!».
🔹اوّل اینکه: از آیه شریفه استفاده میشود که این گفتگوی حضرت با آزر، بر خلاف گفتگوی قبلی، خصوصی نبوده، بلکه در حضور مردم و به صورت آشکار و علنی صورت گرفته است.
دوم اینکه: حضرت ابراهیم علیه السلام نفرمود: «این بتها کیستند؟» بلکه گفت:
«چیستند؟» و با این تعبیر اشاره ظریفی به عدم درک و شعور بتها کرد.
🔸 اکنون پاسخ آنها را بشنویم:
«قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ»؛
گفتند: ما پدران خود را یافتیم که آنها را عبادت میکنند».
پاسخ بتپرستان در مقابل ابراهیم علیه السلام یک استدلال منطقی و معقول نبود؛ بلکه یک تقلید و پیروی کورکورانه بود.
🔹حضرت ابراهیم علیه السلام میپرسد: «چرا قطعه سنگ یا چوبی را میتراشید و سپس آن را به عنوان مدیر و مدبّر جهان هستی عبادت میکنید؟» آنها میگویند: «چون آبا و اجداد ما این کار را میکردند، ما هم به پیروی از آنها چنین کردیم»؛ آیا این استدلال صحیح و منطقی است؟
🔸به عکسالعمل حضرت ابراهیم علیه السلام در مقابل این پاسخ سست توجّه فرمایید:
«قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»؛ گفت: به یقین شما و پدرانتان، در گمراهی آشکاری بودهاید».
حضرت ابراهیم علیه السلام نه تنها استدلال آنها را نپذیرفت، بلکه عملکرد بتپرستان و نیاکانشان را نیز تخطئه کرده، و آنها را در ضلالت و گمراهی آشکاری دانست.
🔹قابل توجّه این که گاه انسان در گمراهی نامحسوس قرار میگیرد که حق به راحتی از غیر حق تشخیص داده نمیشود، مانند کسانی که در ابتدای طرح کمونیست و ماتریالیسم در دام آنها میافتادند. ولی گاه گمراهی روشن و آشکار است؛ پرستش سنگ و چوبی که انسان با دست خود آن را میتراشد، و برای آن مقام الوهیّت و ربوبیّت قائل میشود، از مصادیق ضلال مبین و گمراهی آشکار است.
ادامه دارد ...