eitaa logo
پرسش و مشاوره دینی
905 دنبال‌کننده
1هزار عکس
566 ویدیو
86 فایل
پاسخ به شبهات، احکام و رسانه در کانال کارشناسان پاسخگویی به سوالات دینی زیر نظر حجت‌الاسلام سیدعباس دیانت آیدی مدیر: @sadianat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺اگر برای رفع بلای دیگران دعا نکنیم، همان بلا‌ها بر سر ما هم می‌آید 🔸اگر بی‌تفاوت باشیم و برای رفع گرفتاری‌ها و بلاهایی که اهل ایمان بدان مبتلا هستند دعا نکنیم، آن بلاها به ما هم نزدیک خواهد بود؛ چنان‌که الآن بر سَرِ ما آمده است، نظیر ریختن مواد شیمیایی و بمباران شهرها (در جنگ عراق علیه ایران). 🌸در مقابل خطرهای دینی چه باید کرد؟ آیا نباید فکری و چاره‌ای بکنیم، یا بگذاریم هر چه شد، شد! و هر چه بر سر زنان و مردان و پیر و جوان ما آمد، آمد؟! 📚در محضر بهجت، ج۱، ص۹۷، نکته139 ☘️☘️"اللهم عجّل لولیک الفرج"☘️☘️ مطالب ما در کانال زیر دنبال کنید👇 ┏━━━🍃🍂━━━┓ https://eitaa.com/eporsesh ┗━━━🍂🍃━━━┛
🌷برای ازدواج مجردان دائما دعا می‌کنم 🔻رهبر انقلاب: یک [مسئله] هم ازدواج مجرّدان است. گاهی دخترهایی به من نامه می‌نویسند که طالب ازدواجند و برایشان فراهم نمی‌شود. یکی از دعاهایی که بنده دائم می‌کنم برای ازدواج دخترها و پسرهایی است که مایل به ازدواجند و امکان ازدواج ندارند. فکر کنید ببینید چه کار باید کرد؟ همه‌ی اینها قابل علاج است.. 🔹 دیدار جمعی از فعالان حوزه خانواده در تاریخ ۹۸/۵/۲۴ 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 مطالب ما در کانال زیر دنبال کنید👇 ┏━━━🍃🍂━━━┓ https://eitaa.com/eporsesh ┗━━━🍂🍃━━━┛
🌴🌸🌴🌸🌴🌸 🌙پاسِ شبانه (دو قسمتی) 🔹هوا رو به تاریکی می رفت. صدیقه، منتظر ایستاده بود تا تاریکی هوا بیشتر شود. کمری چادرش را محکم گره زد و روی چارقد سفیدرنگی که به سر کرده بود، آن را سر کرد و جلویش را گره زد. بقچه حمام را زیر چادر گرفته بود و همان طور که به آسمان نگاه می کرد زیر لب زمزمه کرد: - خدایا خودت کمک کن. چقدر دلم برای نماز خوندن تنگ شده. حیف که امشب، اول وقت نمی شه. 🔸صدای مادر، او را به خود آورد: - ننه این شال گردن رو بگیر سرتو باهاش بپوشون. - نمی خواد ننه. همین چارقد خوبه. - باز مث اون دفه سردرد می شی و پس می افتی. بگیر - چشم. دعا کنین ننه 🔻شال را از گوشه، داخل بقچه فشار داد. ننه میمنت، شروع به خواندن آیت الکرسی کرد و دخترش را با نگاه هایش بدرقه کرد. صدیقه، در ورودی پشت بام را باز کرد. کمرش را خم کرد و پا روی اولین پله گذاشت. پله های بلند را به کندی بالا رفت. پله های پیچ خورده، به انباری که نهایت ارتفاعش به یک متر می رسید تمام شد. کمر صاف کرد اما سرش را دزدید که به سقف انباری نخورد. استخوانی که پشت دریچه پشت بام گذاشته بود را برداشت. دریچه کوچک چوبی را باز کرد. پا روی صندوقچه پایین دریچه گذاشت و روی لبه پشت بام رفت. 🔹دولا دولا راه می رفت که تعادلش را از دست ندهد و کسی هم او را نبیند. ننه میمنت هنوز درون حیاط خانه، ایستاده بود و او را می پایید. دستی تکان داد و چادر و بقچه اش را سفت چسبید. دیوار حیاط را رد کرد و به دیوار خانه همسایه رسید. لبه های دیوار پر شده بود از برگ های پاییزی. آرام و خمیده از روی برگ ها رد شد و پا روی دیوار همسایه بعدی گذاشت. کوچه، از آنجا پیدا بود و باید چند خانه دیگر را هم رد می کرد و از خانه عصمت خانم پایین می رفت. 🔸کمی ایستاد. کمر صاف کرد و چشمش به دو آژان افتاد که پاس شبانه شان را شروع کرده بودند. تا جایی که می توانست خم شد. آرام آرام خود را به دیوار کناری رساند. روی دیوار فقط به اندازه یک پا و نصفی جا بود. به سختی تعادلش را نگه داشت و منتظر شد تا از تیررسش دور شوند. آژان ها خوش خوشان و قدم زنان راه می رفتند و عجله ای در پیمودن کوچه ها نداشتند. هوا کاملا تاریک شده و ظلماتی بود. همین مسئله، صدیقه را کمک می کرد که دیده نشود اما راه رفتن را برایش سخت کرده بود. 🔹 بقچه اش را به گودی پهلویش هُل داد و با دست دیگرش، چادر را گرفت و پاورچین پاورچین دیوار همسایه را رد کرد. هر چند دقیقه می ایستاد و رد کلاه آژان ها را نگاه می کرد و مجدد، حرکت می کرد. بالاخره به خانه عصمت خانم که نزدیک ترین خانه به حمام بود، رسید. از پله های خراب شده پشت بامشان پایین آمد و پاورچین پاورچین، کناره دیوار را گرفت. آرام یاالله گفت اما صدایی نیامد. با اینکه هوا سرد بود اما صورت صدیقه، گر گرفته بود و دانه های عرق، کمری چادرش را خیس کرده بود. از دالان خانه عصمت خانم رد شد. در سنگین خانه شان را آرام باز کرد و به کوچه سرک کشید. کسی در کوچه نبود. آرام از خانه بیرون آمد و در را تا جایی که می شد بی سر و صدا، بست. در، چفت نشد. بقچه اش را که بغل گرفته بود چسبید و روی نوک پنجه، به سمت حمام دو کوچه آن طرف تر حرکت کرد.
🌸🌴🌸🌴🌸🌴 🌙پاسِ شبانه (دو قسمتی) 🔸هنوز دو سه قدمی برنداشته بود که صدای ایست آژان بلند شد. پا تند کرد و به عقب سر نگاه کرد. همان دو آژانی که دیده بود، دنبالش افتادند. با تمام قدرتش دوید اما فاصله اش با آژان ها کمتر شده بود. به نفس نفس افتاده بود. خدا خدا می کرد دستشان به چادرش نرسد. یکی از گالش های دست دوزی که عباس پینه دوز ، تازه برایش دوخته بود، از پایش در آمد. فرصت نبود. به دویدن ادامه داد. ▪️سر چرخاند که عقب سرش را نگاه کند. دست مردانه سیاه رنگی، عقب چادرش را چنگ زد و آن را از سرش کشید. سنجاق قفلی ای که از زیر گلو به چارقدش بسته بود باز شد. سوزشی در گلویش احساس کرد. با یک دستش، جلوی چارقدش را محکم گرفت که از سرش نیفتد و سعی کرد خود را از دست آژانی که به او رسیده بود رها کند. چادرش را که به کمر بسته بود می کشید و می خواست چارقدش را هم بکشد. فریادش بلند شد: کمک.. ولم کن..کمک.. چند مرد از خیابان اصلی به داخل کوچه پیچیدند. یکی شان فریاد زد: - چه خبره اونجا؟ 🔹 خدایی شد که چادر از دست آژان یک لحظه رها شد. سریع از جا کنده شد و دوید و دوید و دوید. با قدرت خشمی که از گرفتار شدن دست آن کفتار سیاه، به جانش افتاده بود می دوید. به حمام رسید و خود را داخل آن پرت کرد. به سختی ایستاد و به اندرونی رفت. چهار ستون بدنش می لرزید. روی سکو نشست. بقچه اش را که کمی باز شده بود به صورتش فشار داد تا صدای گریه اش خفه شود. 🔸دستی به شانه اش خورد. عزیز خانم حمامی، آب قندی برایش آورده بود. لیوان را به سختی گرفت. لیوان می لرزید. نتوانست آن را نگه دارد. عزیزخانم لیوان شیشه ای سبزرنگ را از دستش گرفت و روی سکو گذاشت و کنارش نشست. صدیقه نگاهی به چادرش که از بالا و پایین پاره شده بود نگاه کرد. حال و روزش معلوم بود که چه اتفاقی افتاده. عزیز خانم با لحن صمیمی همیشگی اش گفت: - خدا ازشون نگذره ببین چه بلایی سر دختر مردم آوردن. خداروشکر تونستی از دستشون فرار کنی. 🔹صدیقه کمی آرام شد. لیوان آب قند را کمی خورد. لرزش دستانش کمتر شد. نگاه دقیق تری به چادرش کرد. کمری و جلوی چادرش پاره شده بود و چادرش، خاکی خاکی بود. عزیز خانم، چادر خودش را از پستو در آورد و به صدیقه نشان داد و گفت: - موقع برگشت این رو بپوش. بعد بده اوس مسعود برام بیاره. غصه نخور.. پاشو. پاشو که اذان رو هم دادن. من برم به نماز برسم. پاشو ننه. پاشو. 🌸🌴🌸🌴🌸🌴 مطالب ما در کانال زیر دنبال کنید👇 ┏━━━🍃🍂━━━┓ https://eitaa.com/eporsesh ┗━━━🍂🍃━━━┛
خان نشینی زنان ایران.mp3
2.78M
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 موضوع: 🌸برای حفظ حجاب در این سرزمین خون دلها خورده شده .... 🌸حجاب هدیه حضرت زهرا علیها السلام ... 🌴🌾🌴🌾🌴🌾 مطالب ما در کانال زیر دنبال کنید👇 ┏━━━🍃🍂━━━┓ https://eitaa.com/eporsesh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم شبکه‌های اجتماعی فقط شبکه‌ی اجتماعی نیستند خیلی از ما به فرزندانمان اجازه حضور در تلگرام و اینستا را نمی دهیم. مطالب تلگرام و اینستا که برای فرزندان ما مضر است برای ما مضر نیست؟ کسانی که مدتی است در این فضا حضور دارند آیا می‌توانند ادعا کنند نسبت به مضرات آن مصون مانده‌اند؟ البته مباحث اخلاقی یکی از امور قابل تامل است و تمام مشکل فقط این مورد نیست. خط‌دهی‌های سیاسی، شایعه پراکنی و خبرسازی، فکرسازی، انحرافات عقیدتی و ...بحث عمیق‌تر از چیزی است که در نگاه ساده و ابتدایی به ذهن می‌رسد! یکی از مهم‌ترین اشکالات در مورد شبکه‌های اجتماعی نام‌گذاری غلط است. تعبیر شبکه‌های اجتماعی تعبیر رهزنی است! این شبکه‌ها (تلگرام، اینستا ...) شبکه‌ای خنثی جهت ارتباطات اجتماعی نیستند. بلکه این شبکه‌ها در تولید و توزیع پیام بسیار نقش جدی‌ای دارند. به عنوان نمونه به اعتراف رسانه‌های آمریکایی توئیتر نقش بسیار مهمی در پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا داشت. پس باید گفت شبکه‌های اجتماعی، فقط شبکه‌ی اجتماعی برای یک ارتباط ساده‌ی اجتماعی نیستند! 🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴 مطالب ما در کانال زیر دنبال کنید👇 ┏━━━🍃🍂━━━┓ https://eitaa.com/eporsesh ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه چیز برای اوست وبه او برمی گردد 🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌹للَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ☘️وإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ ✨فاعْبُدْهُ 💧وتَوَكَّلْ عَلَيْهِ 🌸 ومَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ 🌱🌼🌱🌼🌱 🌹ﻧﻬﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﺩﺍﻧﺶ ﺧﺪﺍﺳﺖ ، ☘️ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ; ✨ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻨﺪﮔﻲ ﻛﻦ 💧ﻭ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺗﻮﻛﻞ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ، 🌸 ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺑﻲ ﺧﺒﺮ ﻧﻴﺴﺖ 📚سوره هود، آیه 123
🌴🌸🌴🌸🌴🌸 توصیه های اقتصادی 🌹شوهری که وضع مالی خوبی دارد باید خانواده را در وسعت و راحتی قرار دهد،وبا این حال مراقب باشد که آنها را بدعادت نکند و افراد مصرف گرا بار نیاورد. 🌹قناعت و بجا خرج کردن گنجی است که تمام شدنی نیست،(القناعه کنزلاینفد) 🌹قرض گرفتن و قرض دادن باید بدون ربا و سود باشد، والا حرام است و گناه می باشد. 🌹زنان نیازهای خود وخانه را بطور صحیح در زندگی اعلام کنند،اینکار باعث می شود که شوهر تلاش بیشتر و مناسبتری داشته باشد،قناعت بیش ازحد و بیان نکردن نیازها، شوهر را بدعادت می کند و زن را به مرور در حاشیه زندگی قرار می دهد.فداکاری فقط نخواستن و نگفتن نیاز نیست.تنبل نکردن شوهر، نوعی هوشیاری و سیاست زندگی است. 🌹تهیه وسائل و آنچه در زندگی کاربرد دارد فقط بر اساس معیار نیاز و کارائی باید باشد نه چشم و هم چشمی.عرفا و اهل معنا و صاحبان دل می گویند بسیاری ازوسائلی که در زندگی کارائی ندارد وچندین سال یک بار هم بکار گرفته نمی شود،می تواند مانع خیر،برکت ومانع افزایش رزق در زندگی شود.وسیله یا باید استفاده شود و یا باید به دیگری فروخته و یا انفاق شود.فرهیختگان دیگر کشورها نیز می گویند باید خانه را از وسائل اضافی و غیر ضروری پاک کرد چون انرژی منفی دارد(فنگ شوئی).