🔥 سفارش ویژه امام زمان علیه السلام
🔻مرحوم مجلسی اول، در حالتی خدمت حضرت امام عصر میرسند و عرض میکند:«یابن رسول الله، همیشه دستم به شما نمیرسد. کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم»
🔻 امام عصر(عج) او را به طور خاص به #صحیفه_سجادیه راهنمایی میکنند.
🔻مرحوم مجلسی آنقدر به ترویج صحیفه سجادیه همت می کند که در خانههای مردم همواره صحیفه سجادیه در کنار قرآن بود و به برکت عمل به آن بسیاری از مردم اصفهان در آن زمان مستجابالدعوه شدند.
🌺کانال عرفان 👇
http://eitaa.com/joinchat/2136997888Cc9e7f3d280
🌹مکاشفۀ مرحوم ملّامحمّدتقی مجلسی قدّس سرّه دربارۀ #صحیفۀ_سجّادیّه🌹
🍃 مرحوم مجلسى مى فرمايد که: در أوائل سنّ خود مايل بودم که نماز شب بخوانم، لکن قضاء بر ذمّه من بود(نماز قضاء بر گردن داشتم)، به واسطه آن احتياط مى کردم.
🍃 خدمت شيخ بهائى رحمه الله عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر سیزده رکعت نماز قضاء بخوان. لکن در نفسم چيزى بود که نافله خصوصيّت دارد...
🍃 شبى از شبها بالاى سطح خانه(پشت بام) خود بين خواب و بیداری بودم، حضرت حجّة الله على العالمين امام زمان عجّل اللهُ فَرَجَه را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع.
🍃 با کمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار عاليمقدار- عليه الصّلاة و السّلام- رسيدم، و از مسائلى سؤال نمودم که از جمله آن مسائل خواندن نماز شب بود که سؤال نمودم فرمودند: بخوان!
🍃 بعد عرض نمودم: يابن رسول الله!
هميشه دستم به شما نمى رسد! کتابى به من بدهيد که بر آن عمل نمايم!
🍃 فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا کتاب بگير! گويا من مى شناختم او را. رفتم و کتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و مى گريستم.
🍃 يک دفعه از خواب بيدار شدم، ديدم در بالاى سطح خانه خود هستم. کمال حُزن و غُصّه بر من روى داد.
🍃 در ذهنم گذشت که: محمّد تَاجَا همان شيخ بهائى است. و تاج هم از بابت رياست شريعت است.
🍃 چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم. ديدم شيخ در مَدْرَس خود با سيّد ذو الفقار علىّ جُرْفَادِقانى (گلپايگانى) مشغول به مقابله صحيفه است.
🍃 بعد از فراغ از مقابله، کيفيّت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشاء الله به آن مطلبى که قصد داريد خواهيد رسيد...
🍃 آنگه محلّى که حضرت- عليه الصّلوة و السّلام- را در آنجا ديدم بود، از باب شوق خود را بدانجا رسانيدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را که مى شناختم.
🍃 مرا که ديد گفت: مُلَّا محمّد تقى! من از دست طلبه ها در تنگ هستم. کتاب از من مى گيرند پس نمى دهند. بيا برويم در خانه بعضى از کتب که موقوفه مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم!
🍃 مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر کتابى که مى خواهى بردار! دست زدم و کتابى برداشتم.
🍃 نظر نمودم ديدم کتابى است که حضرت حجّة الله روحى فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند.
🍃 ديدم که صحيفه سجّاديّه است مشغول شدم به گريه و برخاستم. گفت: ديگر بردار! گفتم: همين کتاب کفايت مى کند. پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم.
📚 «امام شناسی» ج ۱۵ ص ۵۰
🌺کانال عرفان 👇
http://eitaa.com/joinchat/2136997888Cc9e7f3d280