eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... سعید کوله‌اش را برمی‌دارد: – آقای باخیال امتحان اون وقت امروز برای چی اومدن منزل؟ مسعود گلویش را صاف می‌کند: – تو کار برادر بزرگ‌تر از خودت دخالت نکن، صد دفعه. با خنده می‌گویم: – به قد و قواره دیگه! لیوان را می‌گیرد و بقیه آب را سر می‌کشد و می‌گوید: – بزرگی به قد است نه به عقل، نه به سن. خداوکیلی من پنج سانت از علی بلندترم. خُب اشتباه می‌کنید باید با قد بسنجید. الآن توی قرن بیست‌ویک، آدم‌ها با چشم‌شون و جسم‌شون زندگی می‌کنند. عقل کیلویی چنده؟ برای این‌که بگن ما متفاوتیم، کفش می‌پوشن پاشنه‌ش این‌هوا… بلند می‌شود و همزمان ادای راه رفتن با کفش‌های پاشنه‌بلند را درمی‌آورد: – کلی درد و مرض می‌گیرند که همینو بگن دیگه: بزرگی به قد است و به زیبایی. سعید که تی‌شرت و شلوار آبی‌اش را پوشیده، تکیه به در اتاق می‌دهد و می‌گوید: – آقای سخنران و تئاتریست، پاشو… پاشو یه چایی بریز بخوریم، بدو. مسعود با دست دو طرف موهایش را شانه می‌زند: – ادامه داره برادر من! تازه این موهای نازنین را رنگ می‌کنند و نصف از جلو، نصف از پشت، نصف از بغل چپ و نصف از بغل راست بیرون می‌ذارند که چی؟ سعید راه می‌افتد سمت آشپزخانه: – کم اذیت کن، بذار برسی بعد. مسعود کوله‌اش را برمی‌دارد. – آقای اندیشمند! احیاناً همه حرف‌ها به ما خانم‌ها رسید دیگه! شما پسرا پاک پاک! دم در اتاقشان مکثی می‌کند و سر می‌چرخاند سمت من: – نه به جان عزیز من که تویی! ما هم مثل شما، شک نکن! بزرگی‌مون ملاکش عوض شده، اما الآن از ترس سعید که با اون فنجون دستش سمت من نشونه رفته، این بحث علمیِ عقل بهتر است یا قد و وزن و ماشین لوکس و موی رنگی و… تق… هول می‌کنم و به سرعت سر می‌چرخانم سمت سعید. فنجان را نشان می‌دهد و می‌خندد: – نترس فنجون رو ننداختم. من هنوزم اعتقاد دارم که عقل ارجحیت داره. خیالت راحت. دوباره این دو تا آمدند تا سکوت خانه پا پس بکشد. مسعود با شیطنت‌های همیشگی و ناتمامش و سعید با مهربانی‌هایش. دو برادر دوقلوی غیر همسان که نه چهره‌هایشان شبیه هم است و نه ادا و آدابشان. مسعود با آن قد دیلاق و چهره سبزه پر نمکش. اگر مادر بود حتماً چشم‌غره می‌رفت که: – واا. بگو ماشاءالله، بچه‌ام قد رشید داره. و دست می‌برد بین موهای مشکی‌‌اش و سر آخر صورتش را هم می‌بوسید. این پنج‌سانت بلندتری‌اش از علی شده مُهر رشادت. هر چند دو سانت آن به خاطر موهایش است که رو به بالا شانه می‌کند. چشم و ابروی مشکی‌اش به صورت سبزه‌اش حالت شیرینی می‌دهد، ولی تا جا دارد حاضرجواب است. چنان شر و شوری به خانه می‌دهد که آجرها هم برای استراحت التماسش می‌کنند. شاید همین روحیه‌اش هم باعث می‌شود که خبط و خطاهای ریز و درشتش، گاه مادر را مضطر می‌کند و پدر را در سکوت فرو می‌برد و علی را به تلاش می‌اندازد. خدا را شکر، معماری قبول شد؛ رشته‌ای که تمام انرژی‌اش را می‌گیرد و خسته‌اش می‌کند. بر عکس سعید با آن صورت سفید و موهای قهوه‌ای موج‌دار و ریش‌هایی که خیلی خواستنی‌اش می‌کند. دختر سوم مادر حساب می‌شود و مادر دوم مسعود. همیشه فکر می‌کنم اگر سعید نباشد، این مسعود را هیچ‌کس نمی‌تواند ترجمه و تحمل کند. به نظرم سعید با آن نگاه‌های عمیق و سکوت‌های متفکرانه‌اش باید فلسفه می‌خواند. هرچند که خودش معتقد است می‌خواهد طرحی نو دراندازد. عاشق خانه‌های قدیمی است؛ مخصوصاً خانه‌مان در طالقان. قرار شده زن که گرفت به جای آپارتمان بروند در خانه‌ای کاهگلی که اتاق‌های دوری و طاق ضربی و تاقچه‌های پهن تو رفته دارد، زندگی کنند. درهای اتاقش چوبی باشد و شیشه‌ها هم، رنگیِ لوزی‌لوزی. وسط حیاط یک حوض و دور تا دورش باغچه باشد. خودش کنار نقشه‌کشی‌هایش، مرغ و خروس و گاو و گوسفند را جمع‌وجور کند و زنش هم به جای موبایل بازی و فیلم دیدن گلیم ببافد، نان بپزد و مربا درست کند. مسعود و علی هم دارند با سعید طرح شهرک کاهگلی را می‌ریزند. از تصور دفتر مهندسی شراکتی سه برادر و شهرکی که قرار است جدای از همه شهرها با معماری سنتی بسازند، لذت می‌برم.قرار است خانه‌ای هم به من بدهند که وسطش حوض بزرگ فیروزه‌ای داشته باشد، با باغچه‌ای بزرگ و اصطبلی باچند اسب. موقع عروسی‌ام داماد با اسب سفید بیاید دنبالم. از تصور اسب سواری‌ام با لباس عروسی خنده‌ام می‌گیرد. سعید سینی چای به دست می‌آید – همیشه به خنده، خبریه؟ بوی کیک هم می‌آد، اما خودش نیست؟! لبخندم را جمع می‌کنم و اسبم را در همان اصطبل خیالی شهر خوشبختی‌ام می‌بندم و می‌گویم: – من هم مثل شما همین سؤال رو دارم. فقط فهمیدم که مامان واسه شما عزیزکرده‌هاش پخته و در مخفی‌گاهی دور از دسترس پنهانیده. – پنهانیده هووم. خوبه. فرهنگ اصطلاحات نوین. نترس همه‌مون مجبوریم طبق برنامه مامان جلو بریم. شکلات تلخی را باز می‌کند و می‌دهد دستم. – بخور.مثل حقیقت تلخه. دوست داشته باش. @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... براۍ خَرید عقد فقط دو تا حَلقه‌ی نقره گرفتیمـ🌱 که روی هر دویش حَڪ شده بود: تنها رَهِ سَعادت ایمان، جهاد، شهادتـ :))) 🌱🌱🌱🌱🌱☘🍀🍀🍀🍀 ❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... میگفت: حاجی وقتی عاشق خدا بشی، دیگه هیچ گناهی بهت حال نمیده...؛ . . . . خیلی راس میگف...؛ ✨ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... آآآی دݪبرِ دیوآݩہ! ؟ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... میگفت: همـیشہ توے عبادت، متوجہ بآش... خدآ عآشق میخوآدنہ مشترے بهـشٺ ؛)🌱 ✨ ✨ @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای سحر استاد‌موسوی‌قهار.mp3
3.17M
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🌙مناجات دعای سحر با نوای استاد موسوی قهار @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ◻️🌺◻️🌺 🌺◻️🌺 ◻️🌺 🌺 یارَب! وَطَهِّرنی مِن شَکّی وَ شِرکی ! ای خدا! از شک ِ شرک ، پاکَم کُن!🍃🖤 🌺 ◻️🌺 🌺◻️🌺 ◻️🌺◻️🌺 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... خدایا رحم کن به من از آنچه که برای آن به من طاقت ندادی و تحملی برایش ندارم 🌿 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... .../☘️/💚/❇️/ ... فَلا اِلهَ غَیرُهُ... معبودی جز او نیست... ! 💚❇️ ❇️💚☘️ 💚❇️💚☘️ @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... { لا تَخَف وَلَا تَحزَن اِنّا مُنَجُوکَ وَ اَهلَکَ } مترس و غمگین مباش ، قطعا ما نجات دهنده تو و خانواده ات هستیم. | عتکبوت ، آیه۳۳ | 🌙 @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🌙 دعای روز نهم ماه مبارک رمضان 💠اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ نَصِيبا مِنْ رَحْمَتِكَ الْوَاسِعَةِ وَ اهْدِنِي فِيهِ لِبَرَاهِينِكَ السَّاطِعَةِ وَ خُذْ بِنَاصِيَتِي إِلَى مَرْضَاتِكَ الْجَامِعَةِ بِمَحَبَّتِكَ يَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِينَ @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 📹 وقتی همه با تو بد می‌شوند🙄! ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh
Panahian-Clip-ChikarKonamRahatBesham.mp3
1.54M
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🎵چیکار کنم راحت بشمــــ😩؟ ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... چشات مثه سگ میمونه... هی... پاچمو مے گیرهـ... @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... گردش خون در رگ های زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر! @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... بسیار تیغ دیده‌ام کــه یکــی را دوتــا کنـد، نازم به تیغ عشق، که دوتا را یکی کند! .... @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... هیچوقت تو زندگى به زیبایی و مال و داراییت مغرور نشو تهش هيچ كس ازش زنده بيرون نمياد! 🌸 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ᵂʰᵉᶰ ʸᵒᵘ'ʳᵉ ʳᶤᵍʰᵗ ʰᵉʳᵉ ᵇᵉᶳᶤᵈᵉ ᵐᵉ ᵗʰᵉʳᵉ'ᶳ ᶰᵒᵗʰᶤᶰᵍ ᵉˡᶳᵉ ᴵ ᶰᵉᵉᵈ.. وقتی که کنارمی به هيچ چيز ديگه ای نياز ندارم.. ... 🌸🍃 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... مگه اونایی که چریک میشن و فدایی انقلاب، دل ندارن....؟! 😎 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق.. طرز صدا کردن زمانی که غذا آماده است : 😊تخم مرغ : عزیزم الهی مادر فدات بشه بیا غذا حاضره ... 😊کوکو : عزیزم غذا آماده است ... 😊خورشت : بیا دیگه غذا یخ کرد ... 😔 مرغ : ما الان میخوریم جمع میکنیم ها ... اومدی اومدی !!! 😳 کباب : اصن صدا نمیکنن !!! بعد میگن هرچی صدا کردیم نیومدی !!!😐😳 😂 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... حتی نعمتِ یک هم نشین ِ خوب را یک هم صحبت اهل دل را توفیق خدا بدونید! @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🍃 یه نشدن‌هایی هست که اولش ناراحت میشی... ولی بعدا‌‌ میفهمی چه شانسی آوردی که نشد... خدا حواسش‌ بهت هست... که اگه تو مسیرش‌ باشی بهترینارو‌ برات‌ رقم‌ میزنه... :) 🙂 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... می‌خواهم این‌بار آرزوی بودنت را در درون حک کنم .. ( : @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... می‌دانی؟مرا به فراموش‌کاری‌ام چنین گمان نبود! @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... [پۅشیه‌میزَنی‌دِلَم‌میرِھ] ‌[اَزحالِ‌مَن♡اَزقَلبِ‌مَن♥‌] [خَبَردارے؟؟] [زیباتَراَزهَمیشِه‌ای‌وَقتی•••• یِہ‌چادُرمِشکێ‌بہ‌سَرداری] 💜°• • ⌈🌙 😍 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🍃اَلعِينَ الَّتي تَمتِلئ بِكَ لَن تَنظُرَ لَغَيرِك🍃 😉 @Shahidzadeh