📃یک داستان، یک درس
وقتی که نشستم تا مطالعه کنم نیمکت پارک خالی بود، در بین شاخه های درهم پیچیده ی درخت کهنسال، دلسردی از زندگی، برای من دلیل خوبی برای اخم کردن شده بود، چون دنیا میخواست مرا درهم بکوبد!
ناگهان پسربچه ای با نفس های بریده به من نزدیک شد، مقابلم ایستاد و با هیجان گفت: "نگاه کنید چی پیدا کردم" در دستش یک شاخه گل بود با گلبرگ های پژمرده؛ چه منظره رقت انگیزی! از او خواستم گل را بردارد و برود پی بازیش؛ ولی او به جای اینکه دور شود کنارم نشست و گل را جلوی بینی اش گرفت،
و با شگفتی فراوان گفت: "بوی خوبی میده و زیبا هم هست، برای همین آن را چیدم، بفرمایید، مال شماست".
آن علف هرز داشت پژمرده میشد یا شده بود؛ رنگی نداشت؛ نارنجی، زرد یا قرمز. اما میدانستم که باید آن را بگیرم وگرنه ممکن است هرگز نرود! دستم را به سوی گل دراز کردم و گفتم: "ممنونم، دقیقا همان چیزیست که لازم داشتم" ولی او به جای اینکه گل را به دستم بدهد، آن را میان زمین و هوا نگه داشته بود!!
آن وقت بود که برای نخستین بار دیدم پسری که آن علف هرز را در دست داشت نمیتوانست ببیند، او نابینا بود!
لرزش صدایم را شنید؛ تبسمی کرد و گفت قابلی ندارد. سپس رفت پی بازیش. ناخودآگاه از اثری که بر من گذاشته بود شگفت شدم که او چگونه میتواند کسی را که در زیر درخت بید کهنسال نشسته و به حال خود تاسف میخورد را ببیند؟! شاید دلش از نعمت دید واقعی برخوردار بود! توسط چشمان بچه ای نابینا سرانجام توانستم ببینم... مشکل از دنیا نبود! مشکل از خودم بود... و به جبران تمام زمانهایی که کور بودم، با خود عهد کردم زیبایی های زندگی را ببینم و قدر هر ثانیه را که مال من است بدانم...
@ertebatmoaserdini
قدر فرصتهای کوچک مهربانی را بدانیم.
قدر مهربانانی که گاهی چون نسیم از زندگی ما می گذرند را بدانیم.
قدر نعمتهای بیهمتای الهی را بدانیم.
#ارتباط_موثر
#مثبت_نگری
#مهربانی
#امید
#شکر_گزاری
.
یک ایستگاه قطار در ژاپن که به هیچ جایی دسترسی نداره(مسافر خروجی و ورودی ندارد)
🔹این ایستگاه را برای این ساختهاند که قطار توقف کند و به مسافران یادآوری شود که از زیباییهای مسیر و جنگل و درخت و رود لذت ببرند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی توقف کنید و از زیبایی و ارزشمندی نعمتهایی که در اختیار دارید، لذت ببرید.
حسرت نداشتهها فقط شما را فرسوده می کند.
@ertebatmoaserdini
#مدیریت_ذهن
#شکر_گزاری
#مثبت_نگری
.
⛔️در اطراف ما کسانی هستند که به آرامی به ما هشدار می دهند و در کنارمان هستند.
ممکن است با برخی سوء تفاهم ها آنان را از خود برنجانیم.
آنها مثل ساعت هایی میمانند که در کنار ما بیدار ماندهاند و صبح دلسوزانه زنگ میزنند تا بیدار شویم.
ولی در میان خواب و بیداری بر سرشان میکوبیم...
و شاید گاهی این کوبیدن، محکمتر و آسیب زننده تر از دفعات دیگر باشد؛ اما بعدها میفهمیم که خیلی دیر شده است...
@ertebatmoaserdini
#ارتباط_موثر
#مدیریت_ذهن
#اخلاق_معاشرت
#منفی_نگری
#شکر_گزاری
.
هدایت شده از ارتباط موثر
یک ایستگاه قطار در ژاپن که به هیچ جایی دسترسی نداره(مسافر خروجی و ورودی ندارد)
🔹این ایستگاه را برای این ساختهاند که قطار توقف کند و به مسافران یادآوری شود که از زیباییهای مسیر و جنگل و درخت و رود لذت ببرند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی توقف کنید و از زیبایی و ارزشمندی نعمتهایی که در اختیار دارید، لذت ببرید.
حسرت نداشتهها فقط شما را فرسوده می کند.
@ertebatmoaserdini
#مدیریت_ذهن
#شکر_گزاری
#مثبت_نگری
.
✳️ تو چنین خوب چرایی...؟
(تصویر بالا)این پاسخ امیدوارکننده، مثبت و خالی از هرگونه دروغ و فریب...
🔻مهم نیست در چه جایگاه اجتماعی،
چه سطح و با چه میزان دانشی قرار دارید،
اگر با زبان مثبت برای دیگران امیدواری ایجاد میکنید،
اگر با انتخاب کلمات درست و قدرتمند، به توانمندی و کارآمدی دیگران کمک میکنید،
🔹 حضورتان، یکی از نعمتهای با ارزش در زندگی اطرافیان است.
@ertebatmoaserdini
#مثبت_نگری
#شکر_گزاری
#توجه_به_داشته_ها
#مدیریت_ذهن
#ارتباط_موثر
#عزت_نفس
.
هدایت شده از ارتباط موثر
📃یک داستان، یک درس
وقتی که نشستم تا مطالعه کنم نیمکت پارک خالی بود، در بین شاخه های درهم پیچیده ی درخت کهنسال، دلسردی از زندگی، برای من دلیل خوبی برای اخم کردن شده بود، چون دنیا میخواست مرا درهم بکوبد!
ناگهان پسربچه ای با نفس های بریده به من نزدیک شد، مقابلم ایستاد و با هیجان گفت: "نگاه کنید چی پیدا کردم" در دستش یک شاخه گل بود با گلبرگ های پژمرده؛ چه منظره رقت انگیزی! از او خواستم گل را بردارد و برود پی بازیش؛ ولی او به جای اینکه دور شود کنارم نشست و گل را جلوی بینی اش گرفت،
و با شگفتی فراوان گفت: "بوی خوبی میده و زیبا هم هست، برای همین آن را چیدم، بفرمایید، مال شماست".
آن علف هرز داشت پژمرده میشد یا شده بود؛ رنگی نداشت؛ نارنجی، زرد یا قرمز. اما میدانستم که باید آن را بگیرم وگرنه ممکن است هرگز نرود! دستم را به سوی گل دراز کردم و گفتم: "ممنونم، دقیقا همان چیزیست که لازم داشتم" ولی او به جای اینکه گل را به دستم بدهد، آن را میان زمین و هوا نگه داشته بود!!
آن وقت بود که برای نخستین بار دیدم پسری که آن علف هرز را در دست داشت نمیتوانست ببیند، او نابینا بود!
لرزش صدایم را شنید؛ تبسمی کرد و گفت قابلی ندارد. سپس رفت پی بازیش. ناخودآگاه از اثری که بر من گذاشته بود شگفت شدم که او چگونه میتواند کسی را که در زیر درخت بید کهنسال نشسته و به حال خود تاسف میخورد را ببیند؟! شاید دلش از نعمت دید واقعی برخوردار بود! توسط چشمان بچه ای نابینا سرانجام توانستم ببینم... مشکل از دنیا نبود! مشکل از خودم بود... و به جبران تمام زمانهایی که کور بودم، با خود عهد کردم زیبایی های زندگی را ببینم و قدر هر ثانیه را که مال من است بدانم...
@ertebatmoaserdini
قدر فرصتهای کوچک مهربانی را بدانیم.
قدر مهربانانی که گاهی چون نسیم از زندگی ما می گذرند را بدانیم.
قدر نعمتهای بیهمتای الهی را بدانیم.
#ارتباط_موثر
#مثبت_نگری
#مهربانی
#امید
#شکر_گزاری
.
هدایت شده از ارتباط موثر
📃یک داستان، یک درس
وقتی که نشستم تا مطالعه کنم نیمکت پارک خالی بود، در بین شاخه های درهم پیچیده ی درخت کهنسال، دلسردی از زندگی، برای من دلیل خوبی برای اخم کردن شده بود، چون دنیا میخواست مرا درهم بکوبد!
ناگهان پسربچه ای با نفس های بریده به من نزدیک شد، مقابلم ایستاد و با هیجان گفت: "نگاه کنید چی پیدا کردم" در دستش یک شاخه گل بود با گلبرگ های پژمرده؛ چه منظره رقت انگیزی! از او خواستم گل را بردارد و برود پی بازیش؛ ولی او به جای اینکه دور شود کنارم نشست و گل را جلوی بینی اش گرفت،
و با شگفتی فراوان گفت: "بوی خوبی میده و زیبا هم هست، برای همین آن را چیدم، بفرمایید، مال شماست".
آن علف هرز داشت پژمرده میشد یا شده بود؛ رنگی نداشت؛ نارنجی، زرد یا قرمز. اما میدانستم که باید آن را بگیرم وگرنه ممکن است هرگز نرود! دستم را به سوی گل دراز کردم و گفتم: "ممنونم، دقیقا همان چیزیست که لازم داشتم" ولی او به جای اینکه گل را به دستم بدهد، آن را میان زمین و هوا نگه داشته بود!!
آن وقت بود که برای نخستین بار دیدم پسری که آن علف هرز را در دست داشت نمیتوانست ببیند، او نابینا بود!
لرزش صدایم را شنید؛ تبسمی کرد و گفت قابلی ندارد. سپس رفت پی بازیش. ناخودآگاه از اثری که بر من گذاشته بود شگفت شدم که او چگونه میتواند کسی را که در زیر درخت بید کهنسال نشسته و به حال خود تاسف میخورد را ببیند؟! شاید دلش از نعمت دید واقعی برخوردار بود! توسط چشمان بچه ای نابینا سرانجام توانستم ببینم... مشکل از دنیا نبود! مشکل از خودم بود... و به جبران تمام زمانهایی که کور بودم، با خود عهد کردم زیبایی های زندگی را ببینم و قدر هر ثانیه را که مال من است بدانم...
@ertebatmoaserdini
قدر فرصتهای کوچک مهربانی را بدانیم.
قدر مهربانانی که گاهی چون نسیم از زندگی ما می گذرند را بدانیم.
قدر نعمتهای بیهمتای الهی را بدانیم.
#ارتباط_موثر
#مثبت_نگری
#مهربانی
#امید
#شکر_گزاری
.
⛔️ مواظب باشید ساعتهای زندگی آسیب میبینند.
در اطراف ما کسانی هستند که به آرامی و دقت مراقبند، به ما هشدار می دهند و در کنارمان هستند.
آنها مثل ساعت هایی میمانند که در کنار ما بیدار ماندهاند و صبح دلسوزانه زنگ میزنند تا بیدار شویم.
ولی در میان خواب و بیداری بر سرشان میکوبیم...
و شاید گاهی این کوبیدن،
محکمتر و آسیب زننده تر از دفعات دیگر باشد؛
اما بعدها میفهمیم که خیلی دیر شده است...
گاهی ممکن است با برخی سوء تفاهم ها آنان را از خود برنجانیم.
کانال ارتباط موثر
@ertebatmoaserdini
#ارتباط_موثر
#مدیریت_ذهن
#اخلاق_معاشرت
#منفی_نگری
#شکر_گزاری
.