داستان زندگی یک فرمانده لشکر ...
داشت محوطه رو آب و جارو میکرد، به زحمت جارو رو ازش گرفتم، ناراحت شد و گفت: اجازه بده خودم جارو کنم، اینجوری بدیهای درونم هم جارو میشه، کار هر روز صبحش بود، کار هر روز یک فرمانده لشکر. / شهید محمدابراهیم همت / شادی روح شهدا صلوات
#دفاع_مقدس #حاج_همت #لشکر #جنگ_تحمیلی #ایران #فرمانده #ایران #رژیم_بعثی #صدام #قرارگاه
@iran_onlin_ir