📸 https://b2n.ir/600647
💎 دختر خانه بودم داشتم تلویزیون تماشا میکردم، مصاحبهای بود با شهردار شهرمان.🌸
یک خورده که حرف زد، خسته شدم .
سرش را انداخته بود پایین و آرام آرام حرف میزد با خودم گفتم این دیگه چه جور شهرداریه ؟
حرف زدن هم بلد نیست.😕
🔸 بلند شدم و تلویزیون را خاموش کردم چند وقت بعد همین شهردار شریک زندگیم شد.😍
روز عقد کنان بود.💍
زنهای فامیل منتظر بودند داماد را ببینند وقتی آمد گفتم اینم آقای داماد کت و شلوار پوشیده و کراواتش را هم زده داره میاد.
مرتب و تمیز بود با همان لباسهای سپاه فقط پوتینهایش کمی خاکی بود.
دیر به دیر میآمد.
اما تا پایش را میگذاشت توی خانه بگو بخندمان شروع میشد.😂🙈
خانهمان کوچک بود گاهی صدایمان میرفت طبقهی پایین.😁
.
یک روز همسایه بهم گفت:
« به خدا اینقدر دلم میخواد یک روز که آقا مهدی میاد خونه در خونهتون باز باشه من ببینم شما دو تا زن و شوهر به هم دیگه چی میگید اینقدر میخندید؟🤗☺
#شهید مهدی باکری
#هنر_عشق_ورزی🌷
#عاشقانه_های_شهدا🌷🌱
#سبک_همسرداری_شهدا 🌷
✌جنبش مردمی حلالزادهها
📡 @HalalZadeha
⭕️ بعضی آقایان وقتی وارد خانه میشوند و محیط خانه را نامرتب میبینند یا متوجه میشوند که غذا آماده نیست، اعتراض میکنند.
✴️ مواقعی بود که بخاطر موقعیت کاری یا بچهداری نمیتوانستم غذا آماده کنم یا خانه را مرتب کنم. 🥘
✳️ وقتی مصطفی وارد میشد از او عذرخواهی میکردم❤️
از ته قلبش ناراحت میشد و میگفت: «تو وظیفهای نداری که برای من غذا درست کنی. تو وظیفهای نداری که خانه را مرتب کنی. این وظیفه من است و حتما من اینجا کم کاری کردم».
✴️ بعد با خنده به او میگفتم: «پس من چه کاره هستم و وظیفه من چیست؟»
✳️ مصطفی هم پاسخ میداد: «وظیفه تو فقط تربیت بچههاست. بقیه کارهای خانه وظیفه من است. اگر خودم بتوانم کارهای خانه را انجام میدهم و اگر نتوانستم باید با کسی هماهنگ کنم که این کارها را برای تو انجام دهد». 💖
زندگی با مصطفی خیلی شیرین بود. خیلی شیرین بود.
🔰 به نقل از همسر شهید مصطفی صدرزاده
📌 یکم آبان، سال #روز شهادت #شهید مصطفی صدرزاده
#اصطناعت
#هنر_عشق_ورزی_شهدا
#سبک_همسرداری_شهدا
#محبت_مقوم_حلال_زادگی
#صنعت_انسان_سازی
✌️جنبش مردمی حلالزادهها
📡 @Halalzadeha