گفتا که ز بر کنم الفبایم را
گفتم که ببین ناییِ بی نایم را
زانوی اراده ی مرا بی جان دید
با چوب «الف» کرد فلک پایم را
سعید صاعدی
@esharenakhana
و عشق؛
نا تمام و
بی حد است
و بی نهایت است
و مثل خط صاف
ممتد است
اگر که ماه و آفتاب
در تمامی ِ فصول،
دوره ها
تمامی زمانه ها
همیشه ماه و آفتاب بوده اند
و صبح و شام
ز السلام تا به والسلام
ز رخ نقاب بر گشودهاند
چرا که نه همیشه عشق
ز روز اول زمان
تا به لحظه های آخرینِ آن
همیشه هست عشق و
بوده است عشق
سعید صاعدی
@esharenakhana
ای داد ز دنیا که ندارد رحمی
با حیله ی خود میبردت در وهمی
دل قرص نکن دلا به یک نان حتا
کأندازه ی گندمش نداری سهمی
سعید صاعدی
@esharenakhana
اگر هستی تو آن آهوی وحشی
منم گرگی چنان با خوی وحشی
من و تو هر دو وحشی هر دو صیاد
بیا صیاد وحشی سوی وحشی
سعید صاعدی
@esharenakhana
امشب گشود آغوش را سجاده ی من
تا دربغل گیرد نماز ساده ی من
مُهر نمازم منتظر مانده ببوسد
پیشانی چین و چروک افتاده ی من
دنبال دانه دانه ی تسبیح هر صبح
تا آسمان رفته دل در جاده ی من
هی آمدی، رفتی تو در بین نمازم
دنبالت اُفتاده دل دلداده ی من
حالا نماز ساده ام از رکعت افتاد
تنها برای این حضور ساده ی تو
سعید صاعدی
فروردین/۹۷
@esharenakhana
«...حرمت و شوکت قرآن کریم روز به روز افزونتر و انوار هدایت آن درخشانتر خواهد شد، امثال این توطئه و عاملان آن، حقیرتر از آنند که بتوانند جلوگیر این درخشش روزافزون باشند. والله غالبٌ علی اَمرِه»
سیدعلی خامنهای
۳۱ تیرماه ۱۴۰۲
###
از تو آموخته ققنوسیِ خود را ققنوس
در دل سوختن تو چقَدَر زایش هست
@esharenakhana
۴) قصه؟
در قصه هر که گفته «بلیٰ» مبتلا شود
با قصه آه غُصه ی ما ماجرا شود
آری که قصه مبطل هر سحر میشود
یک چوب هم به معجزه اش اژدها شود
آری که قصه گُنگ زبان را گره گشاست
موسی درون قصه کلیم خدا شود
آری که قصه خانه ی احیای مردگی ست
عیسی به قصه صاحب دارالشفا شود
قرآن کتاب قصه ی جانان آدمی ست
تنها، روایتش به لب مصطفی شود
احمد که شهر قصه و قاری قصه است
باب الورود قصه ی او مرتضی شود
در قصه سِرِّ عالم و آدم نهفته است
آن راز عالمین به خیر النسا شود
آری که قصه صاحب آهی ست پر سکوت
که ین قصه راویش جگر مجتبی شود
در قصه هر که گفته بلیٰ مبتلا شود
آن قصه قصه است که کرببلا شود
سعید صاعدی
جمعه/۶ مرداد/۱۴۰۲
@esharenakhana
خورشید دمیدست، وَ تابش شده انگار
در راه دویدیم و گشایش شده انگار
آهوی غزل تیز رو،
صیادی ما کُند
ما صید نکردیم و سرایش شده انگار
از گوشه ی چشم غزل آری که چکد خون
این قاتلِ ما کُشت و ستایش شده انگار
هرچیز که دادند ز عشق از خودمان نیست
از جای دگر آمده، خواهش شده انگار
###
در تعزیت عشق همه تعزیه داریم
ای اهل عزا وقت نمایش شده انگار
سعید صاعدی
۱۰/مرداد/۱۴۰۲
@esharenakhana
🎙مجموعه پادکست "قصهها و نسبتها"
💎قسمت اول: "شاهد مهدی"
🔻ما ها نگران دوستی هایمان هستیم
هر بار یک جور به دنبالش می گردیم
یک جور تازه اش می کنیم
هر بار به بهانه ای ولو به دعوا...
@esharenakhana
shahed.f.mp3
5.52M
🔈 پادکست شاهد مهدی
🔺 با روایت احمد کاظمی ...
#شهید_احمد_کاظمی
#قصهها_نسبتها
#شاهد_مهدی
@esharenakhana
دنیا مساوی است به یک حرف: "ناگهان"
عمر مرا ببین به همین "ناگهان" گذشت
سعیدصاعدی
@esharenakhana
چقدْر درد کشید و چقدْر آه کشید
به دوش بار غمی را تمام راه کشید
به روی تابلویی خواست حال خود بِکشد
تمام صفحه ی آن را خطِ سیاه کشید
تمام عمر بتی را چنان ستایش کرد
که کار عاقبت او به لا اله کشید
گناه او فقط این بود، «آسمان» را خواست
که دست خالی خود را به سمت ماه کشید
وماه دید که عاشق طمع به او دارد
پلنگ عاشق خود را به قعر چاه کشید
سعید صاعدی
۱۴/مرداد/۰۲
@esharenakhana