eitaa logo
کانال عشق
317 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5791964768197674792.mp3
11.21M
🎧 شبهاي انتظار 🎙 🎙 🖌 سجادمحمدي ميثم كربلايي 🎶 اميرجمال فرد 📍 نيمه شعبان ١٤٤١ @poyanfar
💰🎁🛍💰🎁📚🎁📗📒📕🎁📦 بخش هدایای شماعزیزان به کانال خودتان🌹👇👇
هدایت شده از F
بچه ها پناهیان اینستا یه عکس نوشته گذاشته بود. خیلی خوشم اومد. رو عکسه نوشته بود؛ «الهی دیگه نتونی دوری امامت رو تحمل کنی» 😞😞😞
هدایت شده از F
هدایت شده از منتظرمنجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی حاج قاسم، سردار قاآنی و حسن پورجعفری رو توبیخ کرد! 🚨 سرداری که حتی برای یک ماموریتش پول نگرفت! ✍ تخریب‌چی 🚨تخریب‌چی، کانال اخبار خاص 🆔 @takhribchi110 🆔 @takhribchi110
هدایت شده از منتظرمنجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺"نفس کشیدن جنگل" 👆😳این پدیده درواقع یک پدیده طبیعیه که وقتی خاک جنگل بخاطر بارون زیاد نرم میشه و بعدش باد شدیدی شروع به وزیدن میکنه پیش میاد! @khabarnews 👈«اخبار مهم در «ایتا
فوق العاده های کانال❤️👇 ❤️ 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
••🌸🌱•• مشخصات: 🤓 🌺خاطرات خانم زهرا رحیمی ، همسر جانباز 💞کتاب : در حسرت یک آغوش💞 🕊قسمت : هشتاد و سوم🕊 فصل دوم : پاییز از زمانی که سمیه کمی از ما دور شده بود، استرس بیشتری‌😓 به سراغم می‌آمد. با وجود اینکه روح‌الله و سمیه لااقل روزی یکی دوبار به ما سر می‌زدند، باز هم وقتی می‌رفتند می‌ترسیدم در تنهایی برایم اتفاقی بیفتد. مدتی شرایطم بد بود، اما الحمدلله کم‌کم رو به بهبودی گذاشت😇 و از آن روزهای ناخوش فاصله گرفتم. در این چند ماهی که گذشته بود درگیر دردی دیگر بودم، درد پاها و زانوهایم را از یاد برده بودم. سید همچنان گرفتار زخم بستر بود و حداقل هفته‌ای یک بار به شدت درد معده😔 می‌گرفت. زخم‌ها هم هر دو هفته‌ یک‌بار به اوج می‌رسید. گاه آن‌چنان می‌شد که زخم‌ها به هم وصل می‌شدند و کل ناحیۀ نشیمنگاه و قسمت‌های بالایی ران پا را در بر می‌گرفتند و واقعاً غیرقابل ‌تحمل می‌شدند😭. نگاه که می‌کردی مثل وقتی بود که آب جوش روی دست می‌ریزد و تاول می‌زند. یک نقطۀ سالم در قسمت نشیمنگاهش وجود نداشت. حتی دیدنشان هم دلم آدم را به ‌هم می‌ریخت 😭چه برسد به اینکه قرار باشد سالیان سال همراهت باشد. حدود 26 سال بود که حداقل ماهی دو سه بار این‌چنین می‌شد. نمی‌دانم چه صبری داشت که دم نمی‌زد از هیچ دردش! شاید این زخم‌ها در مقابل 26 سال روی پا نایستادن عددی محسوب نمی‌شد. بودن سمیه در کنارم به دو سال هم نکشید. شوهرش به نیشابور منتقل شد و مجبور شدم دوباره با نبودنش کنار بیایم. چقدر زود این دو سال گذشت. دلم می‌خواست برای همیشه کنارم باشد. از روزی که آمده بود، هر از گاهی استرس رفتنش به جانم می‌افتاد. هر وقت حرفی می‌خواست بزند، ته دل خدا خدا🙏🙏 می‌کردم که صحبت رفتنش نباشد، اما چیزی که از آن می‌ترسیدم، سرم آمد و دوباره سمیه از من دور شد. یقین داشتم که سرنوشتش این‌گونه نوشته شده است؛ آن از دوران کودکی و این از دوران جوانی!!💐💐💐 ادامه دارد ....... eitaa.com/mashgheshgh313 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
••🌸🌱•• مشخصات: 🤓 🌺خاطرات خانم زهرا رحیمی ، همسر جانباز 💞کتاب : در حسرت یک آغوش💞 🕊قسمت : هشتاد و چهارم🕊 فصل دوم : پاییز مدتی بود نوسانات فشاری‌ام کاهش پیدا کرده و تقریباً فشارم منظم شده بود؛ معمولاً 12 روی 8، اما دوباره وضعیت روزهای قبلی برایم تکرار شد و یک روز فشارم به 23 رسید😱 و با آمبولانس به بیمارستان منتقل شدم. با یک قرص زیرزبانی فشارم پایین آمد. دو سه مرتبۀ دیگر هم تا مرز 23 رسید. دکتر👨‍⚕ می‌گفت باید داروی فشار خون را با دقت بیشتری مصرف کنم و کمی نیز استرس‌های😣 اطرافم را کم کنم، اما نه تمایل به خوردن دارو داشتم و نه می‌شد از استرس‌هایم بکاهم. استرس من محمد بود! چه‌طور می‌شد این استرس را از خود دور کنم؟ چه‌طور می‌شد نسبت به عزیزترین❤️ شخص زندگی‌ام بی‌تفاوت باشم؟ همیشه خدا را شکر 🙏می‌کردم که 26 سال است نفسش می‌رود و می‌آید. ماندن او در کنارم با وجود گلوله‌ای که به اندازۀ همین تعداد سال در گردنش بود را معجزه‌ای می‌دانستم که شاید اگر طوری دیگری می‌شد، الان سید بین ما نبود 🕊. چگونه می‌شد نسبت به کسی که عاشقانه دوستش 💞داشتم و 26 سال با تمام وجود در کنارش بودم، بی‌تفاوت باشم. چگونه می‌توانستم زخم‌هایی که در وجودش بود و داشت تمام بدنش را می‌خورد را ببینم و کَکَم هم نگزد؟ این متفاوت ‌بودن و این غصه‌ خوردن و  استرس بر آیندۀ کسی که برایم همه چیز بود را بر همۀ دردها و غصه‌هایی که سراغم می‌آمد ترجیح می‌دادم، حتی اگر به حدی می‌رسیدم که دیگر یارای ماندن در این سرای خاکی را نداشتم.🌷🌷 از اینکه من بیمار بودم سید بیشتر از همه و حتی فراتر از خودم ناراحت 😔بود، می‌گفت: «دلیلش من هستم!» نمی‌گذاشتم این حرف را بزند. هیچ وقت او را مقصر نمی‌دانستم. خداخواسته بود این‌گونه باشم. روزهایی که من این‌گونه بودم او هم در خودش فرو می‌رفت😞 و دیگر مثل سابق نبود. این‌گونه که می‌دیدمش سعی می‌کردم خودم را خوب و سرحال جلوه دهم تا درد بیماری من بر دوش او نیفتد.🌿🌿 ادامه دارد ....... eitaa.com/mashgheshgh313 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
قاب زیبای چوبی با کنف و نمد 😍😍 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آبنمای فانتزی بسازیم . کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
تزیین گلدانهای ساده با پارچه😍😍 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥