هدایت شده از دبخند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽با این ویدیو یه کم انرژی بگیرید 👌👌😀
😊 @de_bekhand ☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽این ویدئو نشون میده که استحکام دندان {آسیاب} انسان، در مقابل فشار خارجی چقدر زیاده!
۲۸۵ کیلوگرم!!!
😊 @de_bekhand ☺️
🔴 #مطالعه_سیره_شهدا
💠 یکی از راههای #اصلاح اشتباهات و تحمل سختیهای زندگی و نیز یادگیری فوت و فنهای زندگی #دینی، این است که #سیره و زندگینامه شهدا و بزرگان را مطالعه کنیم.
💠 زن و شوهری که #انس با سیره شهدا و بزرگان دارند خودبخود #اندیشه و فکرشان، بسیاری از سختیها و گرفتاریها را حل میکند.
💠 و کمتر درگیر دعواهای بیاساس میشوند.
🆔 @khanevadeh_313
🔴 #از_خانمتان_آموزش_ببینید
💠 گاهی از خانمتان بخواهید نحوه درست کردن فلان #غذا را به شما یاد دهد.
💠 درخواست شما از همسرتان برای یادگیری کارهایی که در خانه مختص خانمهاست برای همسرتان #شیرین است.
💠 او حس میکند که به او #اعتماد دارید. لذا به خود میبالد و گویا به او روحیه و انرژی تازه بخشیدهاید!
💠 و البته در حین یادگیری رعایت #تواضع و عدم #تکبّر، لازم و ضروری میباشد.
🆔 @khanevadeh_313
🍃 #بدانیم
⇦✨هرگز حوله و مسواک خود را
داخل دستشویی قرار ندهید❗️
🔸↫✨چراکه بخاراتِ فضولاتِ انسان، روی آنها نشسته و سبب بیماریهای عفونی متعددی میگردد.
🌸🍃 @Tebolathar
هدایت شده از کانال عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹عجیب ولی واقعی _ کلیپی که باید دید🌹
⚘از اخلاقیات ناب حاج مهدی باکری⚘
هدایت شده از منتظرمنجی
🔺خاطره شنیده نشده دختر شهید سپهبد سلیمانی از روز دریافت مدال ذوالفقار توسط حاج قاسم سلیمانی👆
@khabarnews 👈«اخبار مهم در «ایتا
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️
❤️
🍃
✨
❤️
🍃
✨
❤️
🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊
💥💫کتاب : عصمت 💫💥
⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️
☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄
💥✨قسمت : هفتم✨💥
منیژه یک ساله بود که طعم بیمادری را چشیدم. مرگ ناگهانی مادر برایم خیلی سخت گذشت.🏴
از همان موقع تصمیم گرفتم در زندگی محکم و صبور باشم، هیچ وقت نگذاشتم پدرم و اطرافیان اشکم😭 را در فراق مادر ببینند. آقام به خاطر علاقه و احترامی که به مادرم داشت، تصمیم گرفت او را در بهترین مکان دفن کند. آن هم چه مکانی! قبرستان وادی السلام در نجف اشرف.🌺
آن روزی که جسم بیجان مادرم را در صندوق چوبی گذاشتند تا به عراق ببرند صحنهٔ غریبی بود. برادرها و خواهرهایم،آقام، همسایه و فامیل، دورتا دورش حلقه زده بودند. دلم میخواست زار زار 😭گریه کنم ولی به خاطر خواهرها و برادرهایم سکوت کردم که بیتابی نکنند. برای چند لحظهای رفتم و مادرم را بغل کردم. صورتش را بوسیدم و گفتم: «خداحافظ، فقط همین.»😔
چند نفری که کارشان انتقال میت به عراق بود، آمدند درِ صندوق را بستند. تا انتهای کوچه چشمم دنبال تابوت مادر بود، تا جایی که از چشمانم ⚫️برای همیشه محو شد. آنها تابوت را با خودشان به قبرستان وادی السلام بردند و مادرم را در آنجا دفن کردند.
بیست و یک ساله بودم با پنج خواهر و برادر قد و نیم قد که پر کردن جای خالی مادر و رسیدگی به آنها را وظیفه خودم میدانستم.✔️ حساسیت خاصی نسبت به آنها و بچههایم داشتم چون تمام زندگیام بودند. با اینکه دوتا از خواهرهایم ازدواج کرده بودند. پدرم بیشتر به من انس داشت، چون دختر بزرگش بودم. هر روز میرفتم بچهها ✳️را ناز و نوازش میکردم. لباسهایشان را میشستم. غذایشان را میپختم و به حاج آقام دلداری میدادم؛ اما هیچ کس نمیتوانست جای خالی مادر را برایشان پر کند. به خانه خودمان که برمیگشتم دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت. انگار چیزی را در وجودم گم کرده بودم که پیدا کردنش برایم غیر ممکن بود. آقام تنها تکیهگاهم بود.🌷🌷🌷
ادامه دارد ......
http://eitaa.com/mashgheshgh313
✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️