📢 فرمانده کل قوا، ظهر امروز: به خداوند متعال حُسن ظن ...
۱۴۰۳/۲/۲
https://eitaa.com/eshgh14
جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار میکنی ؟ پیش فلانی، ماهانه چند میگیری؟ ۵۰۰۰. همهش همین؟ ۵۰۰۰ ؟ چطوری زندهای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است.
زنی بچهای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچهتون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام.
پدری در نهایت خوشبختی است، یکی میرسد و میگوید : پسرت چرا بهت سر نمیزند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار میکند
این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛
چرا نخریدی؟
چرا نداری؟
یه النگو نداری بندازی دستت؟
چطور این زندگی را تحمل میکنی؟ یا فلانی را؟
چطور اجازه میدهی؟
ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمیدانیم چه آتشی به جان شنونده میاندازیم !
شر نندازیم تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره!😐
@mollanasreddin
https://eitaa.com/eshgh14
📋 #خلاصه_بحث_روز
سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی
خلاصهٔ جلسه
#رمضان_1445
۲۶ - ۲۷ رمضان
تفاوت دشمن با اهل باطل
ما در عین حال که مسئولیم #باطن دین را نشان دهیم مسئولیم ظاهر #دین را هم حفظ کنیم؛ ظاهر دین به...،
متن کامل در لینک زیر:
جلسه۲۶
hamgaman-institute.ir/خلاصه-دروس/تاریخ-هویت-انسانی/بلا،-بستر-رشد-شیعه
جلسه ۲۷
hamgaman-institute.ir/خلاصه-دروس/تاریخ-هویت-انسانی/تفاوت-دشمن-با-اهل-باطل
@Hamgaman_manshur
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مزاح؛ دیگه گل بیکاری 🙈😅 خخخ
https://eitaa.com/eshgh14
16.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت امام حسن و امام حسین علیهما السلام در روز دوشنبه
https://eitaa.com/eshgh14
33.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد
برای کسانی که می خواهند با تأسی از شهیده کشاورز خود را به مولایشان نزدیک کنند
انشاءالله که با قلب و اعمالمان در عهدی که با مولایمان بستیم ثابت قدم باشیم .
https://eitaa.com/eshgh14
ضیافت الهی
اطعام ماهانه
این ماه به نیت سه تن از اولیای الهی
حضرت عبد العظیم حسنی ، حضرت حمزه و حضرت طاهر
هزینه هر پرس ۴۰ هزار تومان
زمان اطعام سه شنبه
( اطعام ویژه نیازمندان هست و به درب منزل آنها برده می شود )
آیدی جهت هماهنگی
@alamalhoda_nasa
https://eitaa.com/eshgh14
جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش یکی از رؤسای قبایل عرب بود.
جوان کافر رفت پیش عمو و گفت: عموجان من عاشق دخترت شدهام آمدهام برای خواستگاری.
عمو گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است!
جوان کافر گفت: عموجان هرچه باشد من میپذیرم.
عمو گفت: در شهر مدینه دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو...!!
جوان کافر گفت: عمو جان این دشمن تو اسمش چیست...؟!
عمو گفت: اسم زیاد دارد؛ ولی بیشتر او را به نام علیبن ابیطالب می شناسند.
جوان کافر فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر مدینه شد.
به بالای تپّهی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است.
به نزدیک جوان عرب رفت.
گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی.؟!
جوان عرب گفت: با او چه کار داری.؟!
جوان کافر گفت: آمدهام سرش را برای عمویم که رئیس و بزرگ قبیلهمان است ببرم چون مهر دخترش کرده است.!
جوان عرب گفت: تو حریف علی نمیشوی.!
جوان کافر گفت: مگر علی را میشناسی.؟!
جوان عرب گفت: بله.
جوان کافر گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تنش جدا کنم.؟!
جوان عرب گفت: قدی دارد به اندازهی قد من، هیکلی هم دارد مانند هیکل من...!
جوان کافر گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست.!
مرد عرب گفت: اول باید بتوانی من را شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم.!
خب حالا چی برای شکست علی داری.؟!
جوان کافر گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان.!
جوان عرب گفت: پس آماده باش.
جوان کافر خندهای بلند کرد و گفت: تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی.؟! پس آماده باش.
شمشیر را از نیام کشید.
جوان کافر گفت: اسمت چیست.؟
مرد جوان عرب جواب داد عبدالله...!! (بندهی خدا)
پرسید نام تو چیست...؟!
گفت: قنبر، و با شمشیر حمله کرد.
جوان عرب در یک چشم به هم زدن او را به زمین زد که دید اشک از چشمهای جوان کافر جاری شد.
جوان عرب گفت: چرا گریه میکنی...؟!
جوان کافر گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا می بینم نمی توانم.
مرد عرب، جوان کافر را بلند کرد و گفت: بیا با این شمشیر سر مرا ببُر و برای عمویت ببَر...!!
جوان کافر گفت: مگر تو کی هستی ...؟!
جوان عرب گفت من "علیبن ابیطالب" هستم که دنبالش می گردی!
اگر بتوانم دل بندهای از بندگان خدا را شاد کنم؛ حاضرم سرم مِهر دختر عمویت شود..!!!
جوان کافر بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یاعلی.
بعدها این قنبر شد غلام علیبن ابیطالب.
📚 بحارالانوار ج۳ ص۲۱۱
https://eitaa.com/eshgh14