eitaa logo
❤️کانال عشق
319 دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
13.1هزار ویدیو
100 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
حس كردم كه عبدالمهدی در كنارم است. حسش ميكردم. همه حرف‌هايم را با عبدالمهدی زدم. او به قولش عمل كرده بود. آمده بود تا كمكم كند، بحق فرموده‌اند كه شهدا عند ربهم يرزقونند(زنده اند و‌نزد پروردگار روزی میخورن). شهید عبدالمهدی کاظمی 😍 https://eitaa.com/eshgh14
رفتم بالای سر ريحانه ناگهان بوی عطری در خانه پيچيد. عطری كه هر لحظه زياد و زيادتر ميشد. ناگهان من صدای عبدالمهدی را شنيدم گفت همسرم بخواب من بالای سر ريحانه هستم. خوابيدم وقتی بلند شدم ديدم ريحانه تبش پايين آمده و از من آب ميخواهد. شهید عبدالمهدی کاظمی 😍 https://eitaa.com/eshgh14
توسل كردم و زيارت عاشورا خواندم. سلام آخر را كه دادم، به حضرت زهرا(س) گفتم امروز پنج‌شنبه است و من ميدانم همه شهدا امروز در محضر ارباب جمع هستند. شهید عبدالمهدی کاظمی 😍 https://eitaa.com/eshgh14
نمی دانستم چه كار كنم. عبدالمهدی قبل‌تر به من گفته بود كه كمك خواستی به حضرت زهرا(س) متوسل شو و من را صدا كن. شهید عبدالمهدی کاظمی 😍 https://eitaa.com/eshgh14
گريه‌اش گرفت. اشك ميريخت و ميگفت خوش به سعادتش. عاقبت بخير شد. خدا من را هم عاقبت بخير كند. شهید عبدالمهدی کاظمی 😍 https://eitaa.com/eshgh14
عبدالمهدی در جواب از تكفيری ها گفت و از جسارت به حرم بی بی حضرت زينب(سلام الله علیها). گفت من غيرتم قبول نميكند بمانم و اتفاقی برای خانم بيفتد. من بی غيرت نيستم. شهید عبدالمهدی کاظمی 😍 https://eitaa.com/eshgh14
ميگفت احساس ميكنم كربلا زنده شده است و بايد در ركاب مولا بجنگيم من كه كوفی نيستم. عبدالمهدی وقتی سخنرانی رهبر را درباره شهدای مدافع حرم شنيد، شيفته‌تر شد. خط ولايت فقيه ايشان را به دفاع از حرم و شهادت رساند. شهید عبدالمهدی کاظمی 😍 https://eitaa.com/eshgh14
يك بار از سر كارش آمد و گفت ميخواهم با شما صحبت كنم، كارهايت را انجام بده برويم قم. گفتم خب همين جا بگو. گفت نه برويم بعد مي‌گويم. رفتيم قم و به قبرستان شيخان رفتيم. خيلی گريه كرد..بر مزار آيت‌الله ملكی تبريزی استاد امام خمينی از مقام ايشان و حضرت امام گفت. شهید عبدالمهدی کاظمی 😍 https://eitaa.com/eshgh14
امروز كه جنگی نيست كه شهادتی باشد. اين حرف‌ها را با خود مرور ميكردم تا اينكه عبدالمهدی كاظمی با لباس سبز سپاه به جمع مدافعان حرم پيوست. شهید عبدالمهدی کاظمی 😍 https://eitaa.com/eshgh14
بچه که به دنیا آمد،پدرم خبرش را تلفنی به او داد.اول نگفته بود که بچه دختر است؛فکر کرده بود ناراحت می شود؛وقتی گفته بود،او همان جا پای تلفن سجده شکر کرده بود برای دیدن من و بچه آمد قزوین ؛از خوشحالی این که بچه دار شده از همان دم در بیمارستان به پرستار ها و خدمتکارها پول داده بود؛یک سبد خیلی بزرگ گل گلایل و یک گردنبند قیمتی هم برای من آورد همسر شهید بابایی 😍 https://eitaa.com/eshgh14
بسیار مهربان و شوخ طبع بود؛مشکلات کاری را به خانه نمی آورد؛خیلی به مشورت اهمیت می داد؛برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری می کرد،روحیه همکاری خوبی داشت؛اما خودم راضی نمی شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت،وقتی به خانه می آید دست به سیاه و سفید بزند؛واقعا به زحمتشان راضی نبودم با این همه به من اجازه نمی داد لباسهایش را بشویم؛خودش می شست و می گفت:نمی خواهم شما را به زحمت بیندازم.من هم اصرار می کردم که وظیفه منه و باید لباسهای شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم یادم هست بعد از عملیات خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛سر تا پایش شنی و خاکی بود.خیلی خسته بود؛آنقدر خسته که با پوتین سر سفره نشست؛تا من غذا را آماده کنم،ایشان سر سفره خوابش برد؛آمدم و آرام پوتینهایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت:این وظیفه شما نیست؛زن که برده نیست؛من خودم این کار را می کنم؛وقتی پوتینهایش را در اورد گفتم:پس لااقل جورابهایت را در بیاورم؛گفت:من هر حرفی را یکبار می زنم؛بعد با آن حال خستگی خندید شهید مهدی زین الدین 😍 https://eitaa.com/eshgh14
تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می‏ایستاد یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده‏ اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‏شوم؛امروز خسته‏ ام؛ به زانو ایستادم» می‏دانستم اگر سالم بود بلند می‏شد و می ‏ایستاد؛ اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد؟ بعد از اصرار زیاد من گفت:چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم؛ انگشتان پاهایم پوسیده است؛ نمی‏توانم روی پاهایم بایستم عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت؛این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است همسر شهید عباس کریمی 😍 https://eitaa.com/eshgh14