فصل 16 كتاب صبح ساحل
ابومسلم در نيشابور است، فعلا اين خلاّل است كه همه كاره قيام شده است، او منتظر آمدن نامه رسان از مدينه است.
برايت گفتم كه ابراهيم عبّاسى قبل از مرگ ، برادرش سفّاح را به عنوان جانشين خود معرّفى كرد.
سفّاح قبل از رسيدن سپاه خراسان به كوفه آمد و خلاّل او را مخفى نمود.
خلاّل فكرهايى در سر دارد، براى همين به سفّاح مى گويد كه فعلاً صلاح نيست آشكار شود. سفّاح هم كه به او اطمينان كامل دارد، از مخفى گاه خود بيرون نمى آيد.
بزرگان سپاه خراسان در انتظار ابراهيم عبّاسى هستند، خلاّل كه فرمانده سپاه است در انتظار خبرى از مدينه است.
* * *
يكى از بزرگان سپاه از اردوگاه به داخل كوفه مى رود، وقتى او از يكى از كوچه ها عبور مى كند نوكر ابرهيم را مى بيند. اوّل تعجّب مى كند و خيال مى كند كه اشتباه كرده است، امّا وقتى دقّت مى كند، متوجّه مى شود كه درست ديده است، او نوكر ابراهيم عبّاسى است:
ــ اينجا چه مى كنى؟
ــ ما مدّتى است كه به كوفه آمده ايم.
ــ از رهبر ما، ابراهيم عبّاسى چه خبر؟
ــ مگر خبر ندارى كه مروان او را كشت.
ــ خدا او را رحمت كند.
ــ بگو بدانم اكنون رهبر و آقاى ما كيست؟
ــ سفّاح عبّاسى، او حدود چهل روز است كه در اين شهر است.
قرار مى شود كه فردا چندى از بزرگان سپاه خراسان نزد سفّاح بروند.
روز بعد فرا مى رسد و بزرگان سپاه نزد سفّاح مى روند، آنان دست و پاى سفّاح را مى بوسند و به عنوان خليفه با او بيعت مى كنند و به او مى گويند: "ما همه در اطاعت تو هستيم". اين گونه است كه اوّلين خليفه عبّاسى به تخت خلافت مى نشيند.
* * *
به راستى منظور خلاّل از اين همه تأخير چه بود؟ آيا او خبر دارد كه نقشه هاى او خراب شده است؟
آيا ياد دارى خلاّل كسى را با سه نامه به مدينه فرستاد و وقتى فرستاده او با پدرِ سيّدمحمّد ملاقات كرد، جواب مثبت گرفت، شايد خلاّل در انتظار رسيدن جواب نامه هاى خود بوده است و مى خواسته با سيّدمحمّد بيعت كند.
آيا او اين كار را براى خدا انجام داد؟
هرگز!
من احتمال مى دهم كه او ابومسلم را رقيب خود مى ديده است و مى خواسته اين گونه روى دست ابومسلم بزند.
به هر حال نقشه هاى خلاّل ديگر بى فايده شده است، ديگر بزرگان سپاه با سفّاح بيعت كرده اند.
* * *
وقتى بزرگان سپاه از كوفه باز مى گردند، خلاّل آن ها را مى بيند، از آنان سؤال مى كند كه كجا بوديد. آنان مى گويند كه ما نزد امام و خليفه بوديم و با او بيعت كرديم.
خلاّل مى فهمد كه همه نقشه هاى او خراب شد، سريع سوار بر اسب خود مى شود و به كوفه مى رود تا با خليفه بيعت كند. او مى خواهد كارى كند كه مبادا سفّاح به او شك كند.
خلاّل نزد خليفه مى آيد و به عنوان خليفه با او بيعت مى كند. يكى از اطرافيان به خلاّل مى گويد: "به كورى چشم تو"!
سفّاح به آن شخص نگاهى تندى مى كند و از او مى خواهد آرام باشد، بعد خلاّل مى خواهد كه به اردوگاه برگردد و سپاه را آماده حمله نمايد.73
* * *
روز جمعه دوازدهم ربيع الاول فرا مى رسد، مردم همه از خانه هاى خود خارج مى شوند و صف مى بندند تا خليفه جديد را ببينند. آرى! سفّاح قرار است به سوى فرماندارى كوفه برود.
سفّاح را با عظمت و شكوهى به فرماندارى مى برند، همه جا شور است و شادى. مردم خوشحال هستند كه بعد از سال ها از ظلم و ستم نجات پيدا كرده اند.
نزديك اذان ظهر كه مى شود، مردم به مسجد كوفه مى آيند تا نماز جمعه برگزار شود. بعد از نماز، سفّاح بالاى منبر مى رود تا سخنرانى كند. قرار است بعد از سخنان او مردم با او بيعت كنند.
آيا دوست دارى قسمتى از سخنان او را براى تو ذكر كنم:
اى مردم! پيامبر از شما مزد رسالت نمى خواست، بلكه از شما خواست تا خاندان او را دوست بداريد. خدا ما را بر مردم برترى داده است، خلافت حق ما بود كه ستمكاران آن را از ما گرفتند. امروز خدا آن حق را به ما بازگردانده است كه ما از خاندان پيامبر هستيم.
بعد از آن عموىِ سفّاح از جا برمى خيزد و چنين مى گويد:
اى مردم! شب تاريك رفت و روز روشن آمد، بدانيد كه خاندان پيامبر شما با شما مهربان خواهند بود.
مبادا خيال كنيد ما براى پول و ثروت دنيا قيام كرديم، ما براى نجات شما قيام كرديم، ما مى ديديم كه شما گرفتار ظلم و ستم بنى اُميّه هستيد، ما براى نجات شما قيام كرديم. ما به شيوه و روش پيامبر عمل خواهيم نمود. ما به زودى مروان را به سزاى عملش خواهيم رساند. اى مردم! از خليفه اطاعت كنيد، مبادا فريب دشمن را بخوريد، بدانيد كه حكومت ما تا زمان ظهور عيسى(ع)ادامه پيدا خواهد كرد.74
آرى، خدا حضرت عيسى(ع) را به آسمان ها برد و او را در آخرالزّمان بار ديگر به دنيا خواهد آورد، بنى عبّاس باور دارند كه حكومت آنها تا آخر الزّمان ادامه پيدا خواهد كرد.
اكنون وقت آن است كه مردم با خليفه جديد بيعت كنند. چه شورى در مسجد برپا مى شود.
سفّاح تصميم مى گيرد تا پايتخت حكومت را به جاى ديگرى ببرد. ا
هدایت شده از کانال عشق
و دستور ساخت شهر جديدى به نام "هاشميّه" را مى دهد.
وقتى شهر ساخته مى شود سفّاح و بنى عبّاس به آنجا منتقل مى شوند، از هاشميه تا كوفه حدود 50 كيلومتر فاصله است.
* * *
مدتى مى گذرد، شاعرى نزد سفّاح مى آيد تا شعر خود را بخواند، مهمانان زيادى نزد سفّاح هستند، شاعر اجازه مى گيرد و شعر خود را مى خواند:
وَاذكُروا مَصرَعَ الحُسَينِ وَزَيد***وَقَتيلاً بِجانِبِ المِهراسِكشته شدن حسين و زيد را از ياد نبريد! حمزه كه در جنگ اُحد شهيد شد را فراموش نكنيد، آن شهدا را به ياد آوريد كه در حال غربت به خاك سپرده شدند...
سفّاح به فكر فرو مى رود، او با خود مى گويد كه الآن وقت آن است كه من از بنى اُميّه انتقام بگيرم، او دستور مى دهد تا هر كجا بنى اُميّه را ببينند به قتل برسانند.75
سپاه خليفه (خراسانيان) شهرها را يكى بعد از ديگرى فتح مى كند، عرصه بر مروان تنگ مى شود، او از شهرى به شهر ديگر فرار مى كند.
دمشق هم فتح مى شود و مروان به فلسطين پناه مى برد. سپاه خراسان به دنبال او مى رود. او به مصر پناه مى برد و در آنجا كشته مى شود.
سر مروان را براى سفّاح مى فرستند، سفّاح وقتى سر او را مى بيند، سر به سجده مى برد و نماز شكر به جا مى آورد و سپس مى گويد: "خدا را شكر هزار نفر از بنى اُميّه را كشتم تا انتقام حسين(ع) را گرفته باشم".76
با كشته شدن مروان ديگر حكومت بنى اُميّه از بين رفته است و اين سفّاح است كه بر سرتاسر جهان اسلام حكومت مى كند، از مصر تا سوريه. از مكّه و مدينه تا خراسان.
اكنون سفّاح دستور مى دهد تا قبرهاى بنى اُميّه را بشكافند و جسدهاى آن ها را به آتش بكشند. مأموران به دمشق مى روند و قبر معاويه را مى شكافند، چيزى در قبر او نمى يابند، سپس قبر يزيد (دومين خليفه اُموىّ و قاتل حسين(ع)) را مى شكافند، در قبر او فقط توده اى خاكستر پيدا مى كنند.
قبر هشام را مى شكافند، همان خليفه اى كه دستور شهادت زيد را داده بود. جسد هشام را از خاك بيرون مى آورند و بر دار مى زنند و سپس به آتش مى كشد و خاكسترش را بر باد مى دهند.
سفّاح دستور مى دهد تا بنى اُميّه در هر كجا هستند دستگير كنند و دارايى آن ها را بگيرند و خونشان را بريزند.
بعد از كشتار بنى اُميّه، سفّاح اين شعر را مى گويد: "اى بنى اُميّه! من گروه زيادى از شما را كشتم، ولى نمى دانم چگونه بر گذشتگان شما دست پيدا كنم".77
سفّاح دستور داد تا عدّه اى از بنى اُميّه را با گرز بزنند و سپس روى پيكر آنان سفره هاى چرمى مى اندازد و مشغول خوردن ناهار مى شود، هنوز صداى بعضى از آنان به گوش مى رسد، سفّاح به صداى ناله آنان مى خندد. همه آن ها در زير سفره سفّاح جان مى دهند.78
اين حكومت اين كارها را براى چه مى كند؟ هدف او چيست؟ آيا او واقعاً به فكر انتقام از دشمنان اهل بيت(ع) است؟ گويا هدف چيز ديگرى است، سفّاح مى داند كه اگر بخواهد اين حكومت پابگيرد بايد بنى اُميّه را نابود كند، اگر بنى اُميّه به حال خود رها شوند، هر لحظه ممكن است كه شورش كنند و براى حكومت درد سر درست كنند. مردم شام سال هاى سال طرفدار بنى اُميّه بوده اند، به اين سادگى نمى توان علاقه مردم شام به بنى اُميّه را از بين برد. پس بايد بنى اُميّه را از ميان برداشت، سفّاح به اسم انتقام از دشمنان اهل بيت(ع) بنى اُميّه را به قتل مى رساند تا حكومت خود را تثبيت كند.
من نگران اين هستم كه وقتى پايه هاى اين حكومت ثابت شد، همان كارهاى بنى اُميّه را انجام بدهد.
ـــــــــــــــــــــــــ
شما فصل 16 كتاب صبح ساحل، نوشته دكتر مهدى خداميان را مطالعه كرديد.
مطالعه كتب نويسنده در سايت www.nabnak.ir
ارسال شده ازبرنامه کتب خدامیان
https://play.google.com/store/apps/details?id=ir.aminb.drmkhodamian
کانال عشق
و دستور ساخت شهر جديدى به نام "هاشميّه" را مى دهد. وقتى شهر ساخته مى شود سفّاح و بنى عبّاس به آنجا م
باعرض معذرت تکرارگذاشته شده بود..که به لطف خدا تصحیح شد.😘❤️
عزیزان در پی وی هایتان منتظرانتقادات و پیشنهادات وهدیه های قشنگتان بنام خوددرکانال خودتان مشتاقانه هستیم.
❤️ادمین خادم سروران و نور چشمی ها
یاعلی
امیر
☯جغد تنها پرنده ایست که مثل انسان برای پلک زدن پلک بالای خود را پایین میاورد، بقیه پرندگان بالعکس هستند.
جغدها تنها موجوداتی هستند که درون کاکتوس لانه میسازند
جغدها تنها پرندگانی هستندکه روز روزه میگیرند وشب بشکارمیروند..
تنها پرندگانی هستندکه ازمردم فاصله گرفتندوخرابه نشین شدندبلکه بهترین جاها اسکانشان بود.
تنهاپرندگانی هستند.. کاکتوس هم انسان رابه یاد خارمغیلان میاندازد😭
چرا؟!!
بعد ازقضیه کربلا این رویه زندگی راانتخاب کردند..!!!😭😘❤️
دربیشترموارددیده شده هرجا عروسی مهمی یا عزای برجسته ای بوده خودش رامیرساندوبرسرآن منزل دعا میکندومیرود..خدایاااا😍❤
️
کامل الزیارات
هدایت الکبری
#امیرالمومنین_علی_سلام_الله_علیه
تاریخ شاهد است که جز تو دلیر نیست
ذکری به غیر نام "علی" دلپذیر نیست
عیدی شبیه عید سعید "غدیر" نیست
هرکس که باولایت تو هم مسیر نیست
بیراهه رفته است-به پایش ثبات نیست
راهی به غیر راه تو راه نجات نیست
پیدا نمی شود احدی برتر از علی
آقا تر و عزیز تر و بهتر از علی
در معرکه کجاست دلاورتر از علی
صدها هزار مرتبه پیغمبر از علی
تعریف کرده ست چنان و چنین علیست
با امر حق برای نبی جانشین علیست
محمدحسنبیاتلو
سلام روزتون بخیر. مولاامیرالمومنین علیه السلام فرمود : از نافرمانی خدا در خلوتها پروا کنید، که بیننده همان حکم کننده است ( حکمت ۳۳۵)
هدایت شده از کانال عشق
#نسیان، فراموشی است؛ یعنی چیزی را به کلی از یاد ببریم. اما #غفلت، فراموشی نیست. غفلت یعنی روی آگاهیهایمان پرده بیندازیم و به باورهایمان عمل نکنیم.
مثلاً مدام بگوییم: «توکل بر خدا»؛ ولی نگران و مضطرب هم باشیم که چه خواهد شد! حال آنکه #توکل یعنی اعتماد به خدا، و با نگرانی و ناآرامی جمع نمیشود. همین که میدانیم خدا بهترین راهگشاست و میخواهیم کار را به او بسپاریم، اما دوست داریم کار به میل خودمان پیش رود و میترسیم او خلاف میل ما عمل کند، یعنی غافلیم.
مانع و پردهای که سبب غفلت ما میشود، حبّ و بغضهای شخصی در مال و مقام و همسر و فرزند و... است که نمیگذارند حضور خدا را درک کنیم. تا زمانی که از این موانع رها نشویم، همواره مشتی باورهای درست و خدایی داریم که در عمل، سودی برایمان ندارند.
#ذیالقعده۱۴۴۰
برگرفته از بحث #کرامت
@Lotfiiazar