eitaa logo
کانال عشق
316 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
🕊🌹🔹 🌹 🔹 💐قسمت : شانزدهم 💐 کتاب : در حسرت یک آغوش🌹🕊 🕊🌷خاطرات شفاهی خانم زهرا رحیمی ، همسر جانباز شهید سیدمحمد موسوی فرگی🕊🌷 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🕊فصل اول: بهار🕊 خواب های آشفته می دیدم . تا آن زمان هیچ وقت آن قدر دلهره و اضطراب نداشتم. احساس میکردم اتفاقی افتاده است. یک شب خواب دیدم مجروح شده یک تیر شانه‌اش را ساییده و  به گردنش اصابت کرده است. وقتی بیدار شدم خوشحال شدم که آنچه دیدم، واقعیت نداشته. سمیه خیلی بهانه‌گیری می‌کرد. از لحظه‌ای که از خواب بیدار می‌شد، اذیت‌هایش شروع می‌شد. دیگر حریفش نمی‌شدم. بیشترین دلیل این بهانه‌هایش نبودِ محمد بود. عصر که می‌شد برای اینکه فکرم را مشغول کنم و سمیه هم کمی و حال و هوایش عوض شود، از خانه بیرون می‌آمدم و توی کوچه با چند نفر از خانم‌های همسایه هم‌ صحبت می‌شدم، سمیه هم با بچه‌ها بازی می‌کرد. یک روز که جلو در خانه با چند نفر از همسایه‌ها نشسته بودیم، یکی از خانم‌هاناگهان فریاد زد: «شوهرت اومد!» تا نگاهم را به سمتی که او می‌نگریست چرخاندم و دیدم مردی از دور با کلاه سبز می‌آید، از حال رفتم. کمی که حالم جا آمد، دیدم برادرشوهرم، سیدحسن و خانمش بالای سرم هستند. بعد فهمیدم که خانم همسایه آمدن برادرشوهرم، سیدحسن را خبر داده که چون قبلاً به خانۀ ما آمده بود، می‌شناختش. من آن‌قدر در فکر سید بودم که فکر کردم می‌گوید شوهرت آمده و با دیدن شکل و شمایل آقاسیدحسن که از راه دور خیلی شبیه سید بود فکر کردم سید اومده از فرط خوشحالی از حال رفتم. سیدحسن چند سالی از محمد کوچکتر بود و در مدرسۀ علمیۀ مشهد درس حوزوی می‌خواند. او به‌خاطر درس، به مشهد آمده و تازه ازدواج کرده بود. سیدحسن گفت: « الان سید تو راهه. اومدیم تو رو ببریم مشهد. سید زنگ زده و گفته داره میاد مشهد. چون وقت زیادی ندارد و سریع می‌خواد برگرده، ما اومدیم تو رو با خودمون به مشهد ببریم که او این همه راه به سرخس نیاد.» نمی‌دانستم با شنیدن این خبر خوشحال باشم یا ناراحت ، باورم نمی‌شد. ادامه دارد .... 🌹 🔹http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌹 🕊🌹🔹🌹
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
🕊🌹🔹 🌹 🔹 💐قسمت : هفدهم 💐 کتاب : در حسرت یک آغوش🌹🕊 🕊🌷خاطرات شفاهی خانم زهرا رحیمی ، همسر جانباز شهید سیدمحمد موسوی فرگی🕊🌷 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🕊فصل اول: بهار🕊 باورم نمی‌شد با خودم می‌گفتم حتماً داستانی سر هم کرده‌اند. گفتم: «چرا به خونۀ صاحب‌خونه‌مون زنگ نزده؟همیشه که به اونجا زنگ می‌زد؟ گفتند: «چند باری زنگ زده، ولی چون کسی جواب نداده با ما تماس گرفته و دیگه امکان زنگ زدن نداشته، وسایلت رو جمع کن تا اول صبح فردا بریم مشهد.» هیچ‌کدام از حرف‌هایشان باورم نمی‌شد. هر چقدر اصرار می‌کردم که تو رو خدا راستش را بگویید، من طاقت شنیدن هر چیزی را دارم، فایده‌ای نداشت که نداشت. از آمدن‌شان متعجب بودم. هر چه می‌گفتند آمده‌ایم به تو و سمیه سر بزنیم، در کَتَم نمی‌رفت که نمی‌رفت. سعی می‌کردم خودم را آرام نشان دهم. در درونم غوغایی بود. دلم نمی‌خواست بدون سید زایمان کنم. با آمدن آنها گاهی دلهره‌ام کم می‌شد و گاهی ناگهان دلهره بر وجودم می‌افتاد. خوابی هم که دیده بودم مزید بر علت شده بود که بیشتر احساس کنم حتماً چیزی شده که اینها در جریان‌اند و حرف‌هایی که می‌زنند بهانه‌ای است برای بردن من به مشهد! شب تا صبح چشم روی هم نگذاشتم. تا می‌خواستم بخوابم فکرهای وحشتناکی سراغم می‌آمد. احساس می‌کردم برادرشوهر و جاری‌ام چیزهایی می‌دانند که من نمی‌دانم. فکر می‌کردم به من و سمیه حس ترحمی دارند که قبلاً نداشتند؛ اما باز با خودم می‌گفتم: «چون محمد نیست رفتارشون این‌طوریه، صبور باش!» صبح که شد صاحب‌خانه درِ خانه‌مان را زد و گفت: «دندونم درد می‌کنه. می‌خوام برم پیش دندون‌پزشک، اگه شما هم می‌خواین برید مشهد، بیایید تا با هم بریم!» این برایم غیرمنتظره بود، اما طوری صحبت می‌کرد که مطمئن شدم دندانش درد می‌کند. ادامه دارد ...... 🌹 🔹http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌹 🕊🌹🔹🌹
سلااااام ✋❤️ اعضاء جدیدمحترم ضمن عرض خیرمقدم؛ لطفا پیام سنجاق شده کانال راحتما حتما مطالعه بفرمائید..باتشکر ❤️ادمین خادم شما عزیزان
‏عزیزان دل ..سلام علیکم صبح عاشقانه مهدویتون بخیر دلبرانی که پست زیبایی دارندکه بموضوع کانال نزدیکه ودوست دارندبنام خودشان درکانال گذاشته شودلطفادرآیدی زیربارگزاری فرمایند. یاعلی ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
هدایت شده از ب قاسم ی (بقا)
🔴فراخوان پویش نذر صلوات «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.. وَ أَعْطِ مُحَمَّداً وَ آلَهُ الْوَسِيلَةَ وَ الْفَضِيلَةَ. خداوند همۀ کارها و فرصت‌ها را در جهتِ اعتلای جبهۀ نبی اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) قرار دهد و در آن، سهمی برای شیطان و اولیای طاغوت قرار ندهد. مؤمنین از برای رسیدن به و تراز انقلاب اسلامی و ( وحدت نیروهای انقلابی )غافل نشوند.» ـــ سید محمّدمهدی میرباقری، بهمن ۹۸
کانال عشق
🔴فراخوان پویش نذر صلوات «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.. وَ أَعْطِ مُحَمَّداً
عزیزان سلام اکنون بیاد۳۱۳ یارمهدی اکنون دقیقا ۳۱۳ نفری اعضاء کانال عشق علاوه برصلوات ودعای فرج جهت تعجیل وسلامتی مولا ازادمین درخواست گذاشتن این فراخوان درکانال شده بدین منظورهرکسی فراخورحال خودهرآنچه دوست داردبفرستد.❤️ یاعلی
خوصابه آخرین نفرازاین ۳۱۳نفراعضاء بیشترین التماس دعارا داریم.. حق حافظ همه سروران عزیز❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران خلاصۀ ، ، 1 (معنای بصیرت) بصیر یعنی روشن دل نه روشن فکر. بصیرت درک عمیق لایه لایۀ وجود و زیرکی و هشیاری است. بصیرت مثل یک قطب‌نماست که هر جایی باشیم مسیر را نشان می‌دهد. برای کسی که قطب‌نما دارد قبله همیشه مشخص است. اما کسی که قطب‌نما ندارد، باید به چهار طرف نماز بخواند؛ معلوم هم نیست درست باشد. این یعنی... متن کامل در لینک زیر: saehat.ir/خلاصه-دروس/بصیرت-فاطمیه/معنای-بصیرت @Lotfiiazar