هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️
❤️
🍃
✨
❤️
🍃
✨
❤️
🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊
💥💫کتاب : عصمت 💫💥
⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️
☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄
💥✨قسمت : پنجم✨💥
بچه که ده روزه شد مادرم خانواده غلامعلی و تعدادی از فامیل را دعوت✨ کرد از صبح آن روز مشغول پخت و پز و تدارک شام شد. آقام از مهمانی دادن خیلی خوشش👌 میآمد. به مادرم میگفت: «دوست دارم برای تولد نوههایم سنگ تمام بذارم.»☺️
نزدیکای غروب مهمانها یکییکی آمدند. دزفول جدای تابستانهای گرم و شرجی در ماههای اول سال بهترین آب و هوا🌿 را دارد. سفره را توی حیاط پهن کردیم چه شب خوبی بود نسیم خنکی میوزید. همه دور هم نشسته بودیم شام که خوردیم همه گرم حرف زدن🌸 بودند. بلند شدم و رفتم توی اتاق که بچهها را آماده کنم، برگردیم خانهٔ خودمان، مادرم آمد دنبالم، وسایلمان را جمع کرد و در ساک گذاشت. بهم گفت: «فاطمه مواظب باش این بچه خیلی مراقبت میخواد.»
با نگرانی گفتم: «باشه.»🌻
گفت: «تو فکر نباش، بهت سر میزنم اگه هم خواستی بیا اینجا پیش خودم.»
بغلم کرد و مرا بوسید با هم خداحافظی کردیم از رفتنم ناراحت😔 بود. دوست داشت همیشه کنارش باشم. موقع رفتن، غلامعلی و پدر و مادرش کلی از بابت این چند روزی که آنجا بودیم از آقام و مادرم تشکر ✅کردند. من و بچهها همراهشان به خانه برگشتیم.
هر موقع میخواستم به بچه شیر🤱 بدهم آرام از جا بلندش میکردم و دوباره آرام میگذاشتمش توی گهواره🌸، از چله که درآمد، هر چند وقت یک بار میرفتم بازار برایش قلوه گوسفند میگرفتم و میپختم. آب قلوه را در شیشه شیر میگذاشتم و به او میدادم که به دست و پایش گوشت بشود. بعد از مدتی وزنش دو برابر شده بود. یک بچهٔ👧 تُپلمُپل و دوست داشتنی، آرام و ساکت بود، اصلاً گریه نمیکرد؛ ولی باز هم تمام حواسم به او بود حتی زمانی که لباس یا ظرف میشستم و به کارهای خانه میرسیدم.❌
یک روز غلامعلی از مغازه برگشت از خوشحالی چهرهاش گل انداخته بود. گفت: «فاطمه مژده بده!»⁉️
با خنده گفتم: «چی شده؟»
منیژه را از توی گهواره بغل کرد و بوسید. گفت: «از قدم مبارک این دختر، داریم خانهدار😇 میشیم ، خانهای که دیدم از شهر دورهست؛ اما کمکم آباد میشه. چطوره! راضی هستی بخریمش؟»
گفتم: «البته که دوست دارم؛ اما پولش رو از کجا بیاریم!»🤔
گفت: «خدا خودش میرسونه، نگران نباش.»🍃🌸🍃
ادامه دارد .........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️
❤️
🍃
✨
❤️
🍃
✨
❤️
🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊
💥💫کتاب : عصمت 💫💥
⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️
☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄
💥✨قسمت : ششم✨💥
نصف پول از خودمان بود و باقیاش را قرض گرفتیم. قیمت خانه 600 تومان بود ما فقط 200 تومان داشتیم. بالأخره هر طور بود خانهدار ☺️شدیم. خانهای که از شهر خیلی دور بود و هیچ امکاناتی نداشت. نه آب لولهکشی و نه برق. حیاط بزرگی داشت با سه اتاق ، اما بیرونش تا چشم کار میکرد بیابان بود.🍃
شبها خانه را با یک چراغ نفتی روشن میکردیم. چند تا همسایه داشتیم که خیلی دلسوز بودند برایمان آب مصرفی میآوردند. به من و بچهها🔆 سر میزدند. اگر خرید بازاری داشتیم در نبود غلامعلی برایمان تهیه میکردند.
یک ماه بعد از اسباب کشی دوباره باردار🤰 شدم، هنوز منیژه پنج ماهش تمام نشده بود که مجبور شدم او را از شیر بگیرم.
اوضاع زندگیمان سخت میگذشت. قسط و بدهی زیاد داشتیم. حاج آقام دلش برای من و بچهها 💐پر پر میزد. نمیتوانست دوریمان را تحمل کند هر چند وقت یک بار به همراه مادرم به ما سر میزد. همیشه دست پر میآمد. چند کیسه میوه و شیرینی 🍪میگرفت و با خودش میآورد. با دیدن آن خانه و دوریاش از شهر، ناراحت میشد و میگفت: «میخوام کمکتون کنم این قرض و قولههاتون سبک بشه.»👌
اما من و غلامعلی تصمیم گرفته بودیم در زندگی سر پای خودمان باشیم. هیچ وقت قبول نمیکردم و میگفتم: «تا وقتی که همسرم هست و خدا بالا سرمونه هیچ نیازی نداریم.»🌷
با یاری خداوند متعال و همت غلامعلی، خانهمان سر و سامان گرفت. بعد از چند ماهی بچهام به دنیا آمد🤱 دختر بود. حالا ما چهار دختر داشتیم با یک عالمه بدهی، غلامعلی برای آسایش من و فرزندانم تا پاسی از شب در مغازه مشغول خیاطی✂️ بود. حتی بعضی وقتها آنقدر سفارشات انبوه میشد که پارچهها را برش میزد و میدوخت، با خودش به خانه میآورد و من آنها را اتو میکردم. کمکم خیاطی✂️ را از او یاد گرفتم و برای تأمین خرج و مخارج زندگی پا به پایش، از دوست و آشنا سفارش خیاطی میگرفتم و در خانه مشغول بودم. با اینکه کارش در مغازه خیلی زیاد بود؛ اما هیچ وقت از نماز و عبادتش غافل نمیشد. همیشه نمازش را به جماعت می خواند .✳️
ادامه دارد ........
http://eitaa.com/mashgheshgh313
✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استفاده های جالب از نوشابه های گاز دار 👏👏👏👏👌👌👌
#فروارد کن به دوستات 😊
@bebinobebaf
ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ
کانال دوم ما #بافتنی_ماندالا_فرشینه 🏃🏃
آموزش انواع #بافتهای شیک وخاص
#دومیل و #قلاب 👏👏👏👏
❥♥ @mandala ❥♥
❥♥ @mandala ❥♥
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایده های بسیار جالب در آشپزخانه 👏👏😍😍
#فروارد کن به دوستات 😊
@bebinobebaf
ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ
کانال دوم ما #بافتنی_ماندالا_فرشینه 🏃🏃
آموزش انواع #بافتهای شیک وخاص
#دومیل و #قلاب 👏👏👏👏
❥♥ @mandala ❥♥
❥♥ @mandala ❥♥
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #روز_معلم
✍ یادمان دادهای؛ از هیچ چیز نترسیم!
اما راستش را بگوییم؛ گاهی میترسیم!
نکند کودکانههایمان، دستمان را از دستِ شما، جدا کند...
و برگردیم به قبل از روزی که نداشتیمتان!
💢 از طرفِ تمام فرزندانتان در منتظران منجی؛
واحد #خیریه ، #فناوری_اطلاعات ، #تحقیقات ، #فروشگاه ، #بینالملل ، #مالی ، #اداری، #مشاوره ، #مرکز_نشر_آثار، #معلمان_مهدوی ، #جامعه_پزشکی_مهدوی ، و #رسانه
@ostad_shojae
#صبح_صبا
اين روزها زمان را گم كردهام. اما هنوز #عطر_سحر، روح نوشتن را در من بيدار میكند. میروم كنار حوض آينه و مُشتمُشت، ماه میريزم روی چشمهام، گونههام، لبهام
چک، چک، چک...
آنقدر كه با آب و ماه، يكی میشوم.
بعد خاطراتی دور از روزهای نبودنم را به خاطر میآورم و روح مثالیام در عالم مُثُل، شروع میكند به حرف زدن و شعر خواندن...
و ديوانگی از همين جا آغاز میشود.
فكر كن در جهانی سفيد و پر از سكوت، گم شده باشی؛ بدون هر آشنا، دوست، غريبه و هرآنچه موجود است!
چه كار میكنی با حجمِ بودنت؟
با هجوم وجود؟ با ميل به ظهور؟
كمكم سر میروی از چشمهات و ريزريز میريزی بدون آنكه ذرهای از وجودت كم شود. ناگهان شعری متولد میشود، نقاشی زيبايی، تمثالی نورانی يا صدايی از جنس #عشق.
فرقی نمیكند كدام، تو هستی و نوعِ بودنت مساوی است با ظهور.
اين روزها با خودم فكر میكنم اگر شعرها و نقاشیها و متنهای عاشقانهام مثل مردم دنيا میخواستند با هم بر سر محبوبيت و موفقيت بيشتر نزاع كنند، چه بلايی بر سر دفترم میآمد!
لابد جایی میشد شبيه زمين!
و چقدر خوب است كه آثار من كاملاً مطيع و سربهزيرند و سرشان به كار خودشان گرم است.
شايد اين حرفها مثل روح سَحَر، پنهان و مستور باشند؛ اما صبح كه برآید، ترجمان اين شوق، به گوش همه خواهد رسيد.
و آيا #صبح نزديک نيست؟
#رمضان
#سحر
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
@Lotfiiazar
هدایت شده از کانال عشق
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
خلاصۀ 2 #رمضان_1441
#شیطان_شناسی 93
#رجیم
مرجوم شدن در قرن حاضر بهعینه در ميان انسانها ديده میشود! انسان امروزی با تمام پيشرفتی که در #علم و #تکنولوژی و قدرت دارد؛ برای تأمين سود جزئی و شخصی و دفع ضرر از خود (اصالت #حس و جزئینگری به سبب تصویربرداری جرئی #خیال از حس)، چه جنگهايی که راه نيانداخته و چه خونها که نریخته و چه استثمارهایی که نکرده! حتی ما مسلمانها نيز...
متن کامل در لینک زیر:
saehat.ir/خلاصه-دروس/شیطان-شناسی--محرم-1437-ه.ق/شیطان_شناسی_استعاذه2
@Lotfiiazar