eitaa logo
کانال عشق
312 دنبال‌کننده
14هزار عکس
10.9هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ✍کسانیکه چربی خون دارند، بهتر است از کدو به مقدار زیاد استفاده کنند. ⇦✨آب کدو سبز را گرفته، روی آن کمی آبلیمو ریخته، روزی یک لیوان میل نمایند 🌸🍃 @Tebolathar
💰🎁🛍💰🎁📚🎁📗📒📕🎁📦 بخش هدایای شماعزیزان به کانال خودتان🌹👇👇
هدایت شده از منتظرمنجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🕊ماجرای تولد شهید همت🕊🌱 🎤حاج حسین یکتا •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• روزتان را قرانی کنید دوستان خود را دعوت نمایید👇 @qoranALIZADEH
❤️باسلام جاداردازعزیزان وسرورانی که مدام بفکرودرتلاش اهدایی بهترین ها به هموطنان عزیزشون هستندو دراین قسمت مدام فعالندکمال تشکر وقدردانی را داشته باشیم. خدابحق مولابراشون جبران کند. بابادست مریزاد😍👌👏👏🌹 ❤️ادمین خادمتان
فوق العاده های کانال❤️👇 ❤️ 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : چهل و سه✨💥 ◀️دزفول دروازهٔ شهادت شده بود از یک طرف شهید می‌داد و از طرفی در انتظار بازگشت شهدای🌷 جبهه‌ها بود. با مادران زیادی به همراه بچه‌هایمان، نیروهای اعزامی به جبهه‌ها را تا خروجی شهر بدرقه🕊 می‌کردیم. یک روز که برای بدرقه با چند نفر از زن‌های همسایه رفته بودم، چشمم به یک خانم🧕 افتاد که با صدای بلند برای رزمندگان دعا می‌کرد و جمله‌هایی می‌گفت. از یک نفر پرسیدم: «انگار بچه‌هایش توی این نیروها هستند که دارن می‌رن جبهه!»🤔 او گفت: این خانم، مادر دو شهید است بعد از شهادت🌷 فرزندانش روزهای اعزام نیرو به اینجا می‌آید و رزمندگان را بدرقه می‌کند.»🌸 سکوت کردم و چند لحظه‌ای نگاهم را به دعا خواندش دوختم. ◀️جمعیت خانم‌ها خیلی زیاد بود کنار جاده می‌ایستادیم و به رژه نظامی رزمندگان نگاه🌻 می‌کردیم برایشان صلوات می‌فرستادیم. پرچم‌های یا حسین(ع)، اشک‌های😭 وداع فرزند با مادر، نو عروس با تازه داماد، بچه با پدر، صحنه‌های غرورمان بود. وقتی اتوبوس‌های🚎 رزمندگان از کنارمان حرکت می‌کرد برایشان دست تکان می‌دادیم. تا چند لحظه بعد از رفتنشان گرم صحبت بودیم. خانم‌ها ساعت تشییع شهدا🌷 را به هم اطلاع می‌دادند. همان‌جا قرار می‌گذاشتیم که در مراسم آن‌ها شرکت کنیم. زمانی که به فرمان امام خمینی(ره)، بسیج ✅در حال شکل‌گیری بود، عصمت وعلیرضا هم عضو بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول شدند و با خیل عظیم جوانان 💐دلباخته، در صدد ادای دِین به اسلام و انقلاب برآمدند. علیرضا از قبل می‌رفت جلسه قرآن مسجدالنبی🕌، که در کوچهٔ پشت خانه‌مان بود. از همان‌جا با تعدادی از هم‌ سن و سالانش عضو بسیج 🕊شدند. رفت و آمدش زیاد شده بود. یک روز به من و پدرش گفت: «اسمم رو برای جبهه نوشتم، می‌خوام از طرف مسجد چند روز دیگه اعزام بشم.»🌹 غلامعلی لبخندی زد و به من نگاه کرد. فکر کرده بود به خاطر وابستگی که به علیرضا دارم از رفتنش ناراحت😔 می‌شوم با خونسردی گفتم: «چه اشکالی داره علیرضا جان! من مانع رفتنت نمی‌شم.»☺️ علیرضا گفت: «اسمم رو نوشتم توی لیست نیروهای ذخیره سپاه، فردا پس فردا اعزام می‌شم.»💐 گفتم: «برو مادر، من و پدرت راضی هستیم.» ◀️غلامعلی هم هیچ مخالفتی با رفتنش نداشت. نمی‌دانم چرا آن روز برای رفتنش بی‌تابی نکردم. تازه خوشحال شدم که می‌خواهد به جبهه برود.🍃🌸🍃 ادامه دارد .......... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : چهل و چهار✨💥 ◀️علاقه عصمت هم به این نهاد وصف نشدنی بود؛ در تمام وجودش این شور🌟 را می‌شد احساس کرد. صبح‌ها قبل از همه بیدار می‌شد تا به حوزه بسیج برود، انگار پر 💫و بال می‌گرفت. علاقهٔ خاصی به بسیج داشت. اصلاً من عصمت را در خانه نمی‌دیدم. فعال بود و پرشور. به ‌همراه خواهران🌸 داوطلب بسیجی در بسیاری از صحنه‌ها حضور داشت. در خصوص شرکت او در کارهایی که در راه خدا و برای کمک به خلق‌الله 💐بود، مخالفتی نداشتم و از دل و جان راضی بودم، چون خوب می‌دانستم که عصمت همیشه راه درست را انتخاب می‌کند و این مهم را با دیدن دوستانش✅ بیشتر متوجه می‌شدم و می‌فهمیدم که دخترم دارای چه خصوصیات و علایقی است. تدفین و خاکسپاری شهدا 🌷و دیدار با خانواده‌های این عزیزان از جمله فعالیت‌های عصمت بود. کارش این شده بود که هر روز می‌رفت گلزار شهیدآباد🌷 منتظر می‌ماند تا اجساد شهدا را برای غسل و تدفین بیاورند. وقتی از تشییع شهدا 🌷برمی‌گشت به من می‌گفت: «مادر! هر وقت می‌خواستی بری شهید‌آباد، درسته که برای زیارت شهید🌷 می‌ری؛ اما باید به قطره قطرة اشک😭 چشم‌های مادر یه شهید خیره بشی و از نزدیک صبوری خانواده‌اش رو ببینی و بنشینی کنارشون. توی این چهره‌ها رازهای زیادی وجود داره!👌 ما باید اونا رو الگوی خودمون قرار بدیم و براشون تسلی خاطر باشیم.» ◀️در اردوهای جهادی شرکت می‌کرد. صبح زود با جمعی از دوستانش، سوار اتوبوس 🚎می‌شدند و می‌رفتند به نقاط محروم و روستاهای اطراف شهر. در آنجا اهداف انقلابی را تبلیغ 🔅می‌کردند. هم تدریس قرآن داشتند و هم به روستاییان برای جمع‌آوری محصولات از زمین‌های کشاورزی کمک می‌کردند.⭕️ می‌گفت: «ساده زیستی این زن‌ها و دختر‌های عشایر رو که می‌بینم حظ می‌کنم. گاهی وقت‌ها چای☕️ رو روی خاکستر چوب‌ها دم می‌کنند. نان تازه و پنیر محلی🥛 میارن، سفره می‌اندازند توی دشت، لذت می‌برم از زندگی‌هاشون صبحانه‌ای که در کنارشان می‌خورم هیچ‌ کجا طعم و مز‌ه‌اش رو نداره خیلی به ما احترام می‌ذارن».🍃🌸🍃 ادامه دارد ......... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی های زیبا بسازیم😍 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند تا ترفند خونه داری عالی 👌 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا