eitaa logo
کانال عشق
315 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : هفتاد✨💥 ◀️مادرشوهرم با یک سینی و دو استکان چای☕️ تازه دم، آمد دم در اتاقمان، توی راهرو ایستاد. محمد و غلامرضا را صدا زد و گفت: «براتون چای☕️ آوردم.» ◀️محمد از روی چهار پایه آمد پایین, تمام لباس‌هایش رنگی شده بود. رفتم برایش پارچه‌ای آوردم دست‌هایش را پاک کرد🔸 نشستیم روی پله اتاق. همین‌طور که مشغول چای خوردن شدیم, غلامرضا هم آمد. بعد از کمی مادرشوهرم گفت: «محمد! غلامرضا! بزرگترهای فامیل وقتی شنیدند قراره جشن عروسی‌هاتون🌟 با هم باشه بهم گفتن: طبق رسم و رسومی که تا الان بوده؛ خوبیت نداره دو برادر توی یک روزجشن عروسی‌شان🌟 رو بذارن.» محمد نگاهی به غلامرضا انداخت و گفت: «خب چطوره به فاصله یک روز دو جشن رو بذاریم؟!»🤓 غلامرضا گفت: «خوبه موافقم؛ اما باید به خانواده‌های مرضیه و عصمت هم خبر بدیم.»✅ قرار گذاشتیم روز چهارشنبه عروسی غلامرضا باشه فردا پنج‌شنبه هم عروسی ما.🎉 ◀️نقاشی اتاق‌ها که تمام شد، محمد لباس‌هایش را عوض کرد و آمدیم که به شما هم اطلاع بدهیم. ◀️غلامعلی هم از راه رسید تا محمد را دید به او گفت: «محمد دیر به دیر💫 به ما سر می‌زنی؟ دلمان برایت تنگ شده بود.» محمد سرش را پایین انداخت و گفت: «باید منو ببخشید 🙏اوضاع جبهه اصلاً خوب نیست کارم طوریه که نمی‌شه بچه‌ها رو دست‌تنها بذارم.» وقتی همه دور هم نشستیم، محمد به غلامعلی گفت: «با اجازه‌تون می‌خوام عروسی🌸 رو زودتر برگزار کنم نظرتون چیه؟» غلامعلی گفت: «هر چی نظر خودته بابا.» حرف از روز عروسی💞 و خرید و بقیه چیزها شد. عصمت دست محمد را گرفت و گفت: «محمد، می‌دونم خیلی کارت زیاده، برای خرید با مادرم می‌رم هر چی لازم داشتم،می خرم. محمد خیالش از بابت همه چیز راحت شد☺️ حرف‌هایمان را زدیم و او روز بعد برگشت منطقه. ◀️تاریخ عروسی که مشخص شد به عصمت گفتم: «یه مقداری جهیزیه🔆 از قبل برات جمع کرده بود تا پنج‌شنبه کلی فرصت داریم بقیه رو با هم می‌ریم بازار به انتخاب خودت می‌خریم.» با تعجب گفت: «جهیزیه؟!! نه، اصلاً!. من و محمد دوست نداریم زندگیمون یه زندگی مرفه باشه. هم من، هم محمد تصمیم گرفتیم به کم قانع باشیم و زندگی مشترکمان🔅 را با وسایلی بسیار ساده شروع کنیم. اصل تفاهم داشتنه مادر من! قربونت بشم این‌قدر خودت رو اذیت نکن.» هر موقع حرف خرید جهیزیه می‌شد. بلافاصله می‌گفت: «من جهیزیه نمی‌خوام.»🍃🌸🍃 ادامه دارد ......... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساخت گل سنبل با محافظ میوه😍 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده های کاربردی 👌👏 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ به همین زودی ، در یک صبح روشن معطر ، تو با گام هایی از جنس بهار ، باز می آیی و صدای گرمِ پدرانه ات ، صحن سردِ جهان را پر می کند و ما با معجزه ی محبت تو زنده می شویم و به سوی تو پر می کشیم ... ای صبح روشن امید ... طلوع کن .. ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
هدایت شده از قم خبر
الله تنوع عشق درکانال عشق کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج https://eitaa.com/eshgh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا