eitaa logo
کانال عشق
315 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
📛 جزوه «هشت سنت غلط ازدواج» 🔟 دهمین کتابچه از مجموعه‌ کتابچه‌های «ریحانه» 🌺 گزیده‌ای از توصیه‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به جوانان مجرد و خانواده‌های ایشان ✅ رهبر انقلاب: «شما که جوانید، مطالبه‌‌گرید، پرنشاطید، پیشنهادکننده‌‌ى نقض خیلى از عادت‌ها و سنت‌ها هستید، این سنت‌هاى غلطى را هم که در زمینه‌‌ى ازدواج وجود دارد، بایستى شماها نقض کنید.» ۱۳۹۳/۰۵/۰۱ دسترسی به متن جزوه🔻 https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=27754 ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
💎 گوهرشناس 🖼 مجموعه طرح با محوریت معیارهای انتخاب همسر از منظر رهبر انقلاب اسلامی ✅ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: همین‌قدر كه مرد احساس مى‌كند كه ازدواج باید بكند، برود سراغ یك زنى كه داراى عفاف و نجابت هم باشد، زن هم همسرىِ مردى را قبول كند كه داراى عفاف و نجابت باشد، کافی است. ⛔️ دنبال زیبایى، شغل، اصل و نسب، اعتبار اجتماعى، پول، ابداً در اسلام این چیزها مورد نظر نیست، بلكه ممنوع هم هست!۶۲/۱۲/۱۹ ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🍃 ✍گنجاندن سالاد کاهو و جوانه گندم در وعده‌های غذایی به ویژه وعده شام تاثیر زیادی برافزایش نشاط و شادابی صورت و پر شدن و چاق به نظر رسیدن آن دارد 🌸🍃 @Tebolathar
🍃 ⇦✨قوی ترین قرص خواب آور طبیعی نوشیدن مخلوطی از شیر و عسل شما را به یک خواب شیرین و بسیار عمیق فرو میبرد ‌! 🌸🍃 @Tebolathar
💰🎁🛍💰🎁📚🎁📗📒📕🎁📦 بخش هدایای شماعزیزان به کانال خودتان🌹👇👇
○وگفت... ‏زیر تمام این کــلاه ها بوده که به می اندیشیده است. ○‏برای استقرار این نظام و ماندنش حــدود ۲۱۹ هزار داده‌ایم...💔 ○یعنی برای هر صندلی ۷۳ شهید ! و به تعبيری ديگر برای هر صندلی يك بر پا شده است... 😔 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فوق العاده های کانال❤️👇 ❤️ 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : هفتاد و پنج✨💥 ◀️از خانه بیرون رفتم تا ماشینی برای آوردن عروس، دست و پا کنم. هنوز در فکر جور کردن ماشین🚘 بودم که یکی از دوستان سوار بر ماشین جلوی من ترمز کرد. شیشهٔ پنجره ماشین را پایین کشید وگفت: «محمد پس چرا دم دری؟»🧐 گفتم: «برا ماشین عروس فکری نکردم! می‌شه ماشینتو بیاری؟»🧐 گفت: «ماشین مال بابامه! باید برم خانه، اجازه بگیرم. منتظر باش الان میام.» گفتم: «باشه پس منتظرت می‌مونم.»❣ چند دقیقه بعد برگشت. خیالم که از جانب ماشین عروس🌸 راحت شد، تازه یادم آمد که برای فامیل و دوستان، ماشین تهیه نکرده‌ام. فکر اینجا را هم نکرده بودم. باز هم سردرگم شدم. همین‌طور که نگران😔 بیرون خانه قدم می‌زدم، یک مینی‌بوس از کنارم رد شد. دستم را بالا بردم و چند قدمی به دنبالش دویدم. راننده ایستاد. سلام 👌کردم. راننده گفت: «چیه جوون!» گفتم: «دنبال مینی‌بوس می‌گردم عروسیمه، ولی فکر ماشین رو نکرده بودم، قبول می‌کنید ما رو برسونید؟» راننده گفت: «الان از سر کار برگشتم، خیلی خستم!»😔 اما وقتی که چهرهٔ مضطرب مرا دید، گفت: «باشه، سوارشین» آشنایان و اقوام، سوار مینی‌بوس شدند و راه افتادند. من هم به دنبال آن‌ها سوار ماشین🚗 شدم.» ◀️محمد با ماشینی که نه گل زده بود و نه حتی خاک‌های روی آن را پاک کرده بود، به دلیل وضعیت و شرایط جنگی شهر و به خاطر اینکه خدای نکرده❌ اتفاقی نیفتد و عراق توپ و موشک نزند، بدون معطلی، عصمت را به همراه فامیل و دوستان به خانهٔ خودشان بردند. ما هم برای بدرقه دنبالشان راه افتادیم.🚶‍♀ ◀️دوستانش در خانه منتظر آمدن عروس و داماد بودند. تا وارد شدیم شروع کردند به خواندن اشعار مذهبی روبه‌روی ما، عصمت🌸 تمام صورتش را با چادر پوشانده بود. فاطمه خانم و بقیهٔ زن‌های فامیل کنارمان ایستاده بودند. دوستان و هم‌رزمانش ده نفری بودند. روبه‌روی محمد و عصمت ایستادند و بلند بلند می‌خواندند:💐💐 🌸بیا با نغمهٔ روح خدایی 🌸بزن چنگی به زنجیر الهی 🌸الم نشرح لک صدرک 🌸بیا در سنگر ارشاد و توحید و عدالت 🌸به زیر تابش خورشید خونین شهادت 🌸الم نشرح لک صدرک 🌸بیا با هم درفش خون‌فشانِ زندگی را 🌸ستانیم از کفِ خصمِ خدا و خلق و امت 🌸الم نشرح لک صدرک بعد کلی تکبیر گفتند، از ما خداحافظی کردند و رفتند .🍃🌸🍃 ادامه دارد......‌ http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : هفتاد و شش✨💥 ◀️مهمان‌ها یکی‌یکی می‌رفتند و برایشان آرزوی خوشبختی می‌کردند. من و غلامعلی و تعدادی از فامیل‌ها که برای همراهی عروس🌟تا خانهٔ داماد رفته بودیم، داشتیم با خانوادهٔ محمد خداحافظی می‌کردیم که عصمت به محمد گفت: «امشب، شب جمعه‌اس می‌خوای بریم مسجد جامع🕌دعای کمیل؟» او گفت: «عالیه، بریم.»👌 ◀️چادر سفید عروسی‌ را با یک چادر مشکی عوض کرد و در حالی‌ که همهٔ فامیل آنجا جمع شده بودند، محمد و عصمت🌸 تصمیم گرفتند به مسجد جامع بروند. فاطمه خانم وقتی متوجه آن‌ها شد، از توی هال با عجله آمد توی حیاط و گفت: «محمد! محمد! کجا دارید می‌رید؟»🤔 محمد نگاهی به عصمت انداخت و گفت: «دعا کمیل.» فاطمه خانم رو کرد به محمد و با تعجب گفت: «می‌خوای شب عروسیت💞 بری بیرون!» محمد گفت: «دعای کمیل خیلی ثواب داره تازه ما رو هم بیمه می‌کنه.»✳️ فاطمه خانم گفت: «حداقل بذارید هفتهٔ آینده.» محمد گفت: «ما دیگه آمادهٔ رفتن شدیم.» فاطمه خانم صورت عصمت را بوسید😘 و گفت: «التماس دعا.» ◀️محمد و عصمت به مسجد جامع رفتند و اولین شب زندگی مشترکشان را با خواندن دعای کمیل💫 آغاز کردند. در دزفول رسم است که خانوادهٔ عروس، صبح روز بعد از مراسم عروسی، برای عروس✨ و خانواده داماد، هدایایی می‌برند. قبل از عروسی، عصمت گفت: «مادر، برا صبح روز عروسی، نمی‌خوام به زحمت بیفتین و هدیه بیارین.»🧐 گفتم: «مگه می‌شه! من برا خواهرات این رسم و رسوما رو انجام دادم مردم چی میگن!»⁉️ گفتم : «پس اون 4 جلد کتاب اصول کافی رو که از شیراز برام خریدین، به عنوان هدیه بهم بدین.🔆 ◀️یک‌سال قبل از ازدواجش که رفته بودیم مسافرت شیراز، وقتی آنجا رسیدیم به پدرش گفت: «من این کتاب‌ها رو می‌خوام.»✅ یادمه خیلی گشتیم تا کتاب‌ها را پیدا کردیم و برایش خریدیم. آن‌قدر این کتاب‌ها را مطالعه می‌کرد که صفحه به صفحه آن‌ها را از بر بود.✳️ گفتم: «مادر جان، نباید رو داشته باشم! این‌طوری نمی‌شه که... .» گفت: «تو فکر نباش. اینا بهترین هدیه ✳️برا منه.» ◀️صبح روز بعد از مراسم عروسی، من و مادربزرگش با یک ظرف حلوا و شیرینی 🍰و 4 جلد از کتاب‌های اصول کافی، راهی خانهٔ داماد شدیم و آن‌ها را به عنوان هدیه به عصمت دادیم .🍃🌸🍃 ادامه دارد ....... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا