eitaa logo
کانال عشق
317 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
فوق العاده های کانال❤️👇 ❤️ 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : نود و سه✨💥 ◀️ساعت دوازده🕛 شب شد. بچه‌ها خوابیده بودند صدای زنگ در آمد هر دو مان از جا بلند شدیم و رفتیم سمت در، کمی آن فکر و خیال‌ها از ما دور شد. لبخند ☺️می‌زدیم صدیقه گفت: «حتماً مادرم با عروس‌ها آمدند.» با تعجب گفتم: «آره آبجی، تو بمان🍃 من می‌رم در را باز می‌کنم.» ◀️رفتم در را باز کردم. در آن تاریکیِ شب غلامعلی را دیدم با دیدنم😔 همان‌جا پشت در خشکش زده بود. انگار تمام دنیا روی دوشش آوار شده بود و چیزی نمی‌گفت رفتم داخل کوچه به این طرف و آن طرف نگاهی انداختم. هیچ کس همراهش نبود🌿 بریده بریده پرسیدم: پس... پس... مادر و دخترا کجا هستند؟!»⁉️ باز هم چیزی نمی‌گفت. یک لحظه به ذهنم آمد که اتفاقی افتاده آستین اورکتی را که تنش بود محکم🔹 گرفتم و تکان می‌دادم. گفتم: «غلامعلی تو رو به جان پسرمان بگو که اتفاقی برایشان نیفتاده؟ یه حرفی بزن.»✨ اشک‌هایم داشت کم‌کم سرازیر می‌شدند، یک لحظه به داخل خانه نگاهی انداختم که صدیقه نیاید. غلامعلی بغض😭 کرده گفت: «نباید خواهرم چیزی بفهمه.» یک‌دفعه بغضش شکست و گفت: «إنَالله وَ إنَا إلَیهِ راجعون»، مرضیه و عصمت شهید🌷شدند. مادرم رو هم از بیمارستان افشار به تهران اعزام کردند.» محکم زدم به سرم؛ بی‌حال🍂 افتادم روی زمین، توی کوچه. غلامعلی نشست کنارم و گفت: «تو رو خدا🙏 بلند شو، نباید صدیقه چیزی بفهمه محکم باش.» کمی‌ خودم را جمع و جور کردم. با هم به خانه رفتیم. وارد هال که شدیم صدیقه پرسید: «پس مادرم کجاست؟ عصمت، مرضیه، چرا نیامدن؟ غلامعلی چی شده؟ اتفاقی افتاده؟»🤔 غلامعلی با شانه‌های افتاده و صورتی غمگین رفت کنار صدیقه ایستاد و گفت: «طوری نشده خواهرم، عصمت و مرضیه با مادرم سر پل بودند که ترکش خوردن. الان هم حالشون خوبه، فردا صبح می‌ریم عیادتشون.»🌻 صدیقه که اشک‌های مرا دیده بود چند باری رفت سمت اتاق، دوباره برمی‌گشت می‌نشست کنار غلامعلی و می‌پرسید: «زنده‌اند؟»👌 غلامعلی هم سرش را تکان می‌داد و می‌گفت: «بله زنده‌اند.»🍃🌸🍃 ادامه دارد ........ http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : نود و چهار✨💥 ◀️آن شب هیچ کداممان خواب به چشمش نیامد. بعد از اینکه غلامعلی نماز صبحش را خواند، تقریباً ساعت 5 صبح🕔 بود که گفت: «آماده بشید همین الان می‌ریم دزفول.» صدیقه گفت: «غلامعلی! از دیشب یه چیزی رو از من پنهان می‌کنی😰، مگه چه اتفاقی برای خانواده‌ام افتاده؟» غلامعلی با صدایی گرفته و غمگین گفت: «آبجی، عزا شده عروس‌ها شهید🌷 شدند عصمت و مرضیه شهید شدند.» صدیقه وقتی این حرف‌ها را شنید دستش را گرفت به دیوار اتاق و همان‌جا نشست شوکه😱 شده بود بهت زده به من و غلامعلی نگاه می‌کرد. پرسید: «مادرم چی؟ مادرم کجاست؟» غلامعلی رفت کنارش نشست، دستش را گرفت و گفت: «مادر مجروح🥀 شده، اعزامش کردن تهران، من و مهدی خواستیم همراهش بریم؛ اما به خاطر اینکه مجروحین بمباران‌های دیروز زیاد بودند اجازه ندادند. مهدی خیلی😭 بی‌قراری می‌کنه مادر رو زودتر ببینه.» ◀️صبح روز پنج‌شنبه مغازه رو سپردم به یکی از دوستانم و زنگ در خانه‌مان را زدم ، پدرم در را باز کرد. بعد از سلام و احوالپرسی👋 سراغ مادرم را گرفتم وقتی وارد حیاط شدم مادرم مشغول نان پختن بود. سلام کردم. گفت: «سلام مادر، خوبی؟ بچه‌هات خوبن؟»❓ گفتم: «الحمدلله. دیروز بچه‌ها رو بردم خانهٔ آبجی، دارن برای مهمانی ✨امشب تدارک می‌بینن.» مادرم خندید و گفت: «راضی به زحمتش نبودم صدیقه خیلی وقته منتظر💥 ماست هر وقت بهم گفته، چون محمد و غلامرضا جبهه بودن نشده که بریم. غلامرضا چند روزی هست که اومده» گفتم: «مادرکاری نداری؟ چیزی از بازار احتیاج نداری برات بخرم؟.»🌿 گفت: «اتفاقاً می‌خوام برا ناهار آبگوشت بار بذارم یه مقدار از بازار گوشت می‌خواستم اگه می‌تونی بخر.»🤔 گفتم: «چیز دیگه‌ای احتیاج نداری؟» گفت: « نه.» خداحافظی کردم هنوز چند قدمی بر نداشته بودم که مرا صدا کرد و گفت: «غلامعلی ظهر بیا منتظرتم.»🍃🌸🍃 ادامه دارد ......... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
آیت‌الله فاطمی‌نیا، از بزرگان اخلاق و معارف، به دلیل بازگشت عوارض بیماری سرطان، در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری شده‌اند. برای این استاد عزیز، دعای خیر و حمد شفاء بخوانیم. @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 ۳ در حقیقت، ایمان نه در رسالت و نبوت، بلکه آن رشتۀ دائمی و بلاانقطاع یعنی ولایت است که اتصالش به ذات اقدس اله، تا ابد بریده نمی‌شود و جلوۀ اتم و اکمل آن فقط و فقط چهارده معصوم(علیهم‌السلام) هستند که همواره به خداوند متصل‌اند. معرفت نور تا عصر ظهور، جلد ۵، صفحۀ ۵۶ 〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 🌐 سایت saehat.ir 📚 کانال معرفی کتاب‌های سرکار خانم لطفی‌آذر: @ProfessorBooks
🍭 بین فرزندان و والدین🔰 و ┄═❁๑🦋๑❁═┄ برای مطالعۀ مطالب تربیتی روی لینک زیر کلیک کنید:👇 saehat.ir/تربیت-نسل کانال تلگرامی:👇 https://t.me/Lotffiazar 🌐 سایت: saehat.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍭 مطیع خدا✅ نه مطیع خود❌ ┄═❁๑🦋๑❁═┄ برای مطالعۀ مطالب تربیتی روی لینک زیر کلیک کنید:👇 saehat.ir/تربیت-نسل کانال تلگرامی:👇 https://t.me/Lotffiazar 🌐 سایت: saehat.ir
🎉 🎁 یکی از خاطره‌سازترین اتفاقات دوران کودکی، ­‌های جذابی است که به بچه‌ها داده می‌شود. با دادن هدیه در روز عید غدیر به بچه‌ها و توضیح دادن واقعه با زبان و ، دربارۀ عظمت این عید، می­‌توان زیبایی برایشان ایجاد کرد که برای همیشه در ذهن آن­‌ها باقی بماند. ┄═❁๑🦋๑❁═┄ برای مطالعۀ مطالب تربیتی روی لینک زیر کلیک کنید:👇 saehat.ir/تربیت-نسل کانال تلگرامی:👇 https://t.me/Lotffiazar 🌐 سایت: saehat.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 پنجشنبه ٢٣ مرداد ماه ١٣٩٩ 🔻 گزیده‌ای از روایات ، مورد توصیه آیت‌الله بهجت قدس‌سره امام باقر علیه‌السلام فرمود: هیچ عبادتی نزد خداوند، برتر از پاکدامنی از[گناهان] شکم و شهوت جنسی نیست. 📚 وسائل‌الشیعه، ج۱۵، ص۲۴۹ 🔻مناسبت‌ها: 🔹 درگذشت حاج شیخ عباس قمی، نویسنده «مفاتیح‌الجنان»؛ ١٣٥٩ق. 🔹 شهادت آیت‌الله حاج شیخ مرتضی نجفی بروجردی در نجف؛ ١٤١٨ق. 🔹 روز مقاومت اسلامی ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir