eitaa logo
کانال عشق
316 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
11هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ⇦✨فقط پاک و سالم (نه ساقه، نه برگ و...) را در یک ظرف شیشه ای بریزید (بهتر است نیم کوب یا پودر شود)، بعد ، یا بریزید، تا روغن روی گل بیاید، بعد از ۳۰ روز در معرض غیر مستقیم نور آفتاب قرار گرفته و سفید شدن رنگ گلها و تیره شدن رنگ روغن، آن روغن را با پارچه ای تمیز صاف کنید، تا ۱۰ ماه باید گل جدید به روغن قبلی اضافه شود و هر یک ماه گل های قبلی را صاف کنید و گل جدید اضافه کنید این روغن معجزه ای در طب اسلامی است. روغن گل بنفشه آماده است.❗️ 🌸🍃 @Tebolathar
۲ آذر ۱۳۹۹
🍃 ♦️تأمین آهن بدن با رو به قبله خوابیدن♦️ ✨ازحضرت علی علیه السلام نقل شده است که: 🍃 مؤمن بردست راست و رو به قبله میخوابد؛ اما پادشاهان بر دست چپ میخوابند🍃 🔰↫ امروزه تحقیقات علمی ثابت کرده است که اگر رو به قبله بخوابیم آهن در جدار رگ ها رسوب نمی کند و آهن بدن افزایش می یابد و تصلب شرایین و عوارض قلبی ایجاد نخواهد شد همچنین به کبد که قسمت کننده آهن بدن است ، لطمه شدید وارد نمی شود. 🔅↫ منظور از روبه قبله خوابیدن این است که سر روبه مغرب و پا رو به مشرق قرار گرفته و صورت رو به قبله باشد❗️ 📚‏1_ص262 ‌‌ 🌸🍃 @Tebolathar
۲ آذر ۱۳۹۹
💰🎁🛍💰🎁📚🎁📗📒📕🎁📦 بخش هدایای شماعزیزان به کانال خودتان🌹👇👇
۲ آذر ۱۳۹۹
۲ آذر ۱۳۹۹
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅🔹 🔹🔅 🔅تقویت ریه و جلوگیری از کرونا 🔅پروفسور خیراندیش 🌸 @matalebevijeh 🔸🔸🔸🔸🔸🔸
۲ آذر ۱۳۹۹
هدایت شده از منتظرمنجی
💎💎💎 💎💎 💎 ❇️❇️خاطرات جالب استاد قرائتی❇️❇️ قرارداد حاج‌آقا با امام رضا(ع)🔆🕌🔆 یک سال برای زیارت به مشهد مقدّس رفتم . در حرم با حضرت رضا علیه السلام قرار گذاشتم که یک سال مجّانی برای جوانها واقشار مختلف کلاس برگزار کرده و در عوض امام رضا علیه السلام نیز از خدا بخواهد من در کارم اخلاص داشته باشم .🙏 مشغول تدریس شدم ، سال داشت سپری می شد که روزی همراه با جمعیّت حاضر در کلاس از کلاس بیرون می آمدم ، طلبه ای همین طور که جلو من راه می رفت نگاهی به عقب کرد ، مرا دید و به راه خود ادامه داد ! من پیش خود گفتم : یا نگاه نکن یا اینکه من استاد تو هستم ، تعارف کن که بفرمایید جلو ! (اللّه اکبر)😊 به یاد قراردادم با امام رضا علیه السلام افتادم ، فهمیدم اخلاص ندارم ، خیلی ناراحت شدم😔 با خود گفتم : قرآن می فرماید : ((لا نرید منکم جزاءً و لا شکوراً))(3) آنان نه مزد می خواهند و نه انتظار تشکر . من کار مجّانی انجام دادم ، ولی توقّع داشتم از من احترام کنند ! خدمت آیه اللّه میرزا جواد آقا تهرانی داستانم را تعریف کرده و از ایشان چاره جوئی کردم . یک وقت دیدم این پیرمرد بزرگوار شروع کرد به بلند ، بلند گریه کردن ، نگران شدم که باعث اذیّت ایشان نیز شدم ، لذا عذرخواهی کرده و علّت را پرسیدم ایشان فرمود : برو در حرم خدمت امام رضا علیه السلام و از حضرت تشکّر کن که الا ن فهمیدی که مشرک هستی واخلاص نداری ، من می ترسم در آخر عمر با ریش سفید در سنّ نود سالگی مشرک بوده و خود متوجّه نباشم . 🌼✨ شیـــــــــخِ شـــــــــوخ ✨🌼 🌼✨ @sheykhe_shukh✨🌼 🤲اگه‌لذت بردید یه صلوات‌بفرستید🤲 🌸 کانال دوم ما👈 @tar_ghand 🌸 💎 💎💎 💎💎💎
۲ آذر ۱۳۹۹
فوق العاده های کانال❤️👇 ❤️ 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎❤️
۲ آذر ۱۳۹۹
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : سی و پنج🌹 «فصل سی و سوم» 🌹سیزدهم فروردین سال 1395؛ یک روز عادی مثل همه روزها بود و علاوه بر نیروهای مقاومت‌، مردم عادی شهر هم برای ویزیت مراجعه می‌کردند.🍃 🌹تقریباً ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود و ما با دوستان رفته بودیم به ساختمان ایثارگران ✨که روبه‌روی بیمارستان قرار داشت‌. با بچه‌های گروه ابوریحان و ایثارگران، از روی پشت بام، مشغول تماشای مناظر اطراف الحاضر بودیم که به صورت اتفاقی خمپاره‌ای زوزه‌کشان نزدیک ساختمان به زمین اصابت کرد.😱 ابتدا فکر کردیم خمپاره اشتباهی خورده ولی وقتی تکرار شد حدس زدیم باید خبری باشد!🍃 🌻ساعت چهار عصر بود که با صدای آژیر آمبولانس‌ها و انتقال مجروحین به بیمارستان‌، سریع برگشتیم و کار ما با تعداد بسیار زیاد مجروحین ترومای جنگی آغاز شد. بچه‌های اورژانس به سرعت زخمی‌ها را ارزیابی می‌کردند و آن‌هایی که نیاز به جراحی داشتند به اتاق عمل منتقل می‌شدند. من و دکتر حسن‌زاده‌ و میلاد و فرزاد و عارف در اتاق عمل 💥مشغول بودیم و گه‌گاه اخباری از منطقه می‌شنیدیم که گویا خط شکست خورده و داعش و جبهه النصره متحد شده‌اند و در حال پیشروی به سمت تپه العیس در نزدیکی شهر الحاضر هستند و هر لحظه‌ امکان سقوط شهر می‌رفت.🍃 🌸در همان شلوغی‌های بیمارستان، ذهن‌مان مشغول خیلی از مسایل بود که باید با مدیریت بحران حل می‌کردیم و تصمیم می‌گرفتیم.🍃 💐از طرفی حال زخمی‌های بدحال که بچه‌ها با جان و دل برای نجات‌شان پای کار مانده بودند و از طرفی صدای توپخانه و ادواتی که هر ثانیه شلیک⚡️ می‌کرد و دشمنی که تا سه کیلومتری ما آمده بود؛ باعث شده بود بین ماندن و رفتن‌، یکی را انتخاب کنیم.🍃 🌸ما ماندیم و امدادرسانی به مجروحین را به عقب‌نشینی ترجیح دادیم و حاضر نشدیم بیمارستان را با آن همه زخمی بدحال رها کنیم. بیمار بیهوش را به میلاد سپردم و از اتاق عمل بیرون آمدم تا سری به اورژانس بزنم و در جریان حال زخمی‌های دیگر قرار بگیرم‌.🍃 🌹وارد اورژانس شدم، بوی خون تمام فضا را پر کرده بود، صدای شلیک توپخانه دشمن در همهمه ناله و فریاد😭 زخمی‌ها گم شده بود و بچه‌های اورژانس بدون ترس از حمله مسلحین‌، با جدیت مشغول مداوای زخمی‌ها بودند.🍃 🌹غروب خورشید روز سیزدهم فروردین‌، 💥سایه سنگینش را پهن کرده بود و ما که در طول روز به خاطر ناامنی جاده نتوانسته بودیم زخمی‌ها را به حلب منتقل کنیم دیگر جا برای نگه داشتن آن‌ها نداشتیم‌.🍃 🌸با تاریک شدن هوا، برادر قنادپورـ مدیر بیمارستان‌ـ به سرعت مجروحین را بعد از پایداری وضعیت حیاتی اولیه به پشت خط راهی می‌کرد‌.👌 در این میان‌، دکتر خادم‌، به یاد کله‌پاچه‌ای که چند روز پیش خریده بودیم افتاده بود و در هیاهوی معرکه جنگ، بی‌مقدمه و بدون شوخی پرسید:«دوستان! مسئول کله‌پاچه کیه؟» همگی با تعجب ‼️گفتیم: «دکتر حالتون خوبه؟ بیمارستان رو هواست استاد!» دکتر بی‌خیال و خونسرد به یکی از بچه‌های فاطمیون گفت:«پیاز داری؟» و باز هم در مقابل چشمان متعجب😳 ما با عجله پنج دست کله‌پاچه را در دو دیگ بزرگ ریخت و گفت:«اگه بودیم خودمون می‌خوریم اگر هم نبودیم که داعشی‌ها می‌خورن، تعجب نداره!» و با خنده 😉دوید سمت اورژانس!🍃 🌹شب شده بود. خبر رسید که خط کاملاً شکسته و دیگر کسی نمانده و شاید به‌اندازه یک دسته نیرو در حال مقاومت هستند.🍃 🌻با بوی تند خون که از راهرو می‌آمد یک لحظه دچار حالت تهوع شدم‌. سری به بیرون زدم تا جلوی در اورژانس کمی نفس✨ بکشم اما وصف صحنه‌ای که دیدم به روز محشر شبیه بود: مردم شهر برای گریز از معرکه‌، به ماشین‌هایی که در جاده صف بسته بودند التماس 🙏می‌کردند تا آن‌ها را سوار کنند‌، هرکسی هر طوری که می‌توانست در حال فرار بود و صدای گریه بچه‌ها و فریادهای زن‌ها و مردها از هر طرف به گوش می‌رسید.🍃✨🍃 ............ 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
۲ آذر ۱۳۹۹
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌺 💐 🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻 ❣کتاب : آخرین امدادگر❣ 🧡عاشقانه های زندگی محمد حسن قاسمی 🧡 🕊 مدافع حرم 🕊 ✨نویسنده : پریسا محسن پور✨ 🌹قسمت : سی و شش🌹 «ادامه فصل سی و سوم» 🌹دو ـ سه نفر از نیروهای عملیات بیمارستان، با اسلحه روی پشت بام دراز کشیده بودند برای جلوگیری از نزدیک شدن مسلحین و دفاع از بیمارستان. برگشتم داخل بیمارستان و دوباره مشغول شدم.🍃 🌷وقت نماز بود و فرصتی برای استراحت نداشتیم. با بچه‌ها به صورت نوبتی‌، نماز را حتی داخل اتاق عمل، کنار تخت جراحی زخمی‌های بیهوش🌿 خواندیم؛ شاید با همان لباس‌های خونی! درگیری در سه کیلومتری شهر ادامه داشت و ما با انجام دادن 8-7عمل جراحی سنگین، ✨تقریباً به 4 صبح رسیدیم. دستور رسید زخمی‌های جدید پذیرش نشوند و آمبولانس‌هایی که از خط می‌آیند مستقیم به حلب بروند چون تکلیف بیمارستان از جهت تخلیه و یا درگیرشدن با مسلحین مشخص نبود. آخرین عمل جراحی را تمام کردیم و اورژانس هم خالی شد.🍃 🌺فرمان دادند که همگی آمادگی رزمی داشته باشید و ما با لباس نظامی در راهروی اورژانس ایستادیم‌. چند اسلحه و حمایل و نارنجک داشتیم و با همان لباس‌ها و تجهیزات نظامی آغشته به خون شهدا🌷 و مجروحین که حالا همگی به حلب منتقل شده بودند مسلح شدیم.🍃 🌻میلاد برای تقویت روحیه بچه‌ها شروع کرد به مداحی و رجز خواندن: «با اذن رهبرم، از جانم بگذرم در راه این حرم، در راه یار یا حیدر گویم و شمشیری جویم و اندازم لرزه بر جان کفار...»🍃 💐شاید به شوق شهادت، روحیه‌ها عالی بود و شاید هم مردان جنگ‌، خطر را به سخره گرفته بودند. یکی دو نفر هم فیلم می‌گرفتند و به شوخی😉 با هم مصاحبه می‌کردند گویا که هیچ اتفاقی در راه نیست.🍃 🌸در شرایطی قرار داشتیم که می‌دانستیم تعداد اندکی از نیروهای خودی در خط مشغول مقاومت هستند و با این حال آمادگی دفاع و مقابله با تکفیری‌ها را داشتیم و منتظر رسیدن دستور از مقر بودیم.🍃 💐اذان صبح بود و همه با هم برای اقامه نماز صبح آماده شدیم. نماز جماعت آرام و روح‌بخشی خواندیم. بعد از نماز یکی از دوستان عملیات بهداری برخاست و صحنه آشنایی از تاریخ شیعه💫 را در بیمارستان الحاضر سوریه خلق کرد. با صدای بلند فریاد زد: «بچه‌ها این‌جا آخر خطه! هر کی مونده یا علی! هرکی هم که می‌خواد برگرده من حاضرم همین الان برگردونمش عقب⚡️ ولی ما الان این‌جا هستیم برای اون رزمنده‌هایی که دارند می‌روند تا خط را پس بگیرند...» همه به هم نگاه ❄️کردیم و گفتیم کی از رفتن حرف زده؟ ما هستیم تا پای جان! یکی از بچه ها با لحنی جدی گفت:‌«لااقل چراغا رو خاموش کنید رومون بشه بریم!» صدای خنده ما فضای سنگین دم صبح را شکست.🍃 🌹دکتر خادم که در تمام شب با وجود کار پرستاری سخت و نفسگیر اورژانس از رسیدگی به اوضاع کله پاچه‌ای😋 که قرار بود سیزدهم فروردین، دور هم بخوریم غافل نشده بود خیلی آرام گفت: «خب حالا جمع کنید می‌خوام سفره بندازم‌، کله‌پاچه داریم!!» همه با هم خندیدیم 😂و در همان فضای بلاتکلیفی مشغول خوردن شدیم و این شد یکی از کله‌پاچه‌ها‌ی تاریخی دوران مقاومت!🍃 💐از دوستانی که سر این سفره پر از خاطره نشسته بودند تا به حال دو نفر به شهادت ✨رسیده‌اند: شهید حمید قنادپور و یکی از بچه‌های تیپ فاطمیون. نزدیک طلوع آفتاب‌، حاج یعقوب با پیامی از سردار سلیمانی از راه رسید و گفت:«حاج قاسم گفتند تکفیری‌ها در همان موقعیت تپه العیس ثابت شده‌اند و جلوی پیشروی‌شان گرفته شده است و شهر الحاضر سقوط نخواهد کرد‌. ما مراقب تیم درمان الحاضر هستیم پس دوباره‌ آماده پذیرش گروه‌های بعدی مجروحین باشید.»🍃 🌻با این پیام حاج قاسم جان تازه‌ای به کالبد بیمارستان آمد و ما به شوق امتحان دشواری که از آن سربلند بیرون آمده بودیم صلواتی بلند فرستادیم.🍃✨🍃 ............ 💐 🌺 💐 🌺 💐http://eitaa.com/mashgheshgh313 🌺 💐 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
۲ آذر ۱۳۹۹
۲ آذر ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶ آذر ۱۳۹۹
۶ آذر ۱۳۹۹