ی او تنگ و تیره میشود!
ما اهل ابدیتیم؛ چگونه در دنیا بمانیم؟! جوهر ذات ما مجرّد و نورانی است. چرا از نورش بهره نمیگیریم؟ چرا اینقدر در انتخابهایمان تاریکیم؟ وقتی هم نقصمان رو میشود و اشکال کار را میفهمیم، خود را میبازیم؛ حال آنکه این برایمان بهترین فرصت است؛ باید استفاده کنیم و با رفع نقص، درونمان را پاک نماییم.
عقلی که به تعادل رسیده، «چهکنم، چهکنم» ندارد؛ حساب و کتاب جزئی هم نمیکند. وظیفهاش را یقینی میشناسد و محکم و مطمئن به میدان عمل میآید. اما ما کلی «چهکنم» داریم، کلی حسابگری میکنیم؛ و تازه بعد از اینکه با هزار شک و شبهه عمل کردیم، میفهمیم وظیفهمان چه بوده و پشیمان میشویم.
اگر از تنگنای رحِم دنیا و زندان حس رها شویم، وسعت عالم ملکوت را میبینیم و به انوار غیبی حق، متصل میگردیم. آنوقت دیگران هم در اقیانوس وجود ما آرام میشوند. هم بدن را میشناسیم، هم روح را؛ هم اسرار دنیا را درک میکنیم، هم اسرار عُقبی را؛ و خواطرمان به کلی از عالم حس منقلب میشود و به عقل واحد برمیگردد. اول و آخرِ عالم را میبینیم و در این بین، دیگر «چهکنم» و ایکاش و «نمیتوانم» نداریم.
بیایید تمرین کنیم مثلاً روزی یک ساعت، بی خاطره زندگی کنیم؛ بیرون را نبینیم و از آنچه میبینیم و میشنویم و حس میکنیم، منفعل نشویم؛ وگرنه پس از مرگ هم اسیر دنیا خواهیم ماند. البته سخت است؛ چون خیلی شلوغ شدهایم و هر خاطره را بیرون کنیم، یکی دیگر میآید. اما راه دیگری نیست. فقط با خواندن و شنیدن این حرفها به جایی نمیرسیم. باید اینها را به کار ببندیم و تمرین کنیم، در وجودمان کنکاش کنیم؛ و تفکر کنیم تا این حقایق از درون خودمان برایمان آشکار شود و آنها را ببینیم.
دنیا اصالت ندارد، فانی و زودگذر است، محدود است و ما را راضی نمیکند. پس اینقدر دنیا را به درونمان ندهیم و تحت تأثیر آن قرار نگیریم؛ از اسارت حواس، رها شویم و با خاطراتمان زندگی نکنیم. نگذاریم تعلق دنیا به قلبمان برود و دلبستهاش نشویم. اینقدر فکرش را نکنیم و نگرانش نباشیم که چه میشود و چه نمیشود؛ در حال، زندگی کنیم. ما مسئول خودمان هستیم: "عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ"؛ کارمان را بکنیم و دنیایمان را به صاحبش بسپاریم.
به عنوان مثال، وقتی برای یکی از عزیزانمان مشکلی پیش میآید، اولاً بدانیم او هم خدا دارد و خدا مراقبش است. ثانیاً همان خدا برای ما وظایفی مثل دعا، محبت، مراجعه به پزشک، تأمین مالی و... قرار داده که در مقابل این مشکل باید انجام دهیم. اما بیصبری، اضطراب، و فکر و خیال جزء آن وظایف نیست. پس اینهمه انرژی بیهوده نریزیم و به جای اینهمه فکر و خیال که حتی سر نماز هم مشغولمان میکند، کار خود را انجام دهیم و بقیه را به خدا بسپاریم.
حتی اگر مشکلی که پیش آمده، نتیجۀ کوتاهی ما باشد، فرق نمیکند؛ باز باید به وظیفه عمل کنیم. دعا و توبه و استغفار هم بکنیم، اما پابند و زمینگیرش نشویم. خاصیت دنیا همین است. دنیایی که در آن مرگ و بیماری و ضعف و مشکل نباشد، دنیا نیست؛ ابدیت است. ما هم خدا نیستیم؛ نخواهیم که خدایی کنیم! بگذاریم خدا با ما و سایر بندگانش هرچه میخواهد، بکند؛ که او برای همه، بهترین را میخواهد.
آنوقت ببینیم با این بینش چقدر رها میشویم، چقدر وقتمان و فکرمان آزاد میشود، چقدر دیگران از دستمان راحت میشوند، چقدر خدا را مییابیم و عاشقش میشویم. آنوقت همه جا را میدان وظیفه میبینیم؛ نه اینکه اینهمه انرژی اضافه بریزیم و نه تنها به نتیجه نرسیم، بلکه کلی هم خلاف خواست و ارادۀ خدا حرکت کنیم و گرههای جدید در زندگی و خاطراتمان بسازیم.
متأسفانه ما دنیای خود را با افکار و خاطراتمان ساختهایم؛ با آنچه از بیرون به ما رسیده است. اگر میخواهیم اسماء الهی و غیب درونمان برایمان آشکار شود، باید همین جا شکوفا شویم و این دنیای خیالی را بشکنیم؛ وگرنه تا اسیر حس باشیم، غیب را هم لباسی از ماده و حس میپوشیم و حقیقتش را نمیبینیم.
[1]- جذوات و مواقیت، ص78.
[2]- چه بهتر که هرچه داریم، پیش از مرگ ببخشیم به وارثانمان بدهیم تا بیش از این وابستۀ داراییهایمان نشویم.
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
بسماللهالرّحمنالرّحیم
💫رهایی از حس
(سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران)
(خلاصۀ جلسۀ 3، 3 محرّم 1440)
گفتیم برای حرکت درست و بهرهگیری مناسب از معارف باید پاکسازی کنیم، وجود خود را دوست بداریم و استغفار نماییم از خاطراتی که در درونمان راسخ شده و موجب پیشداوریهای گوناگون در اتفاقات زندگیمان میشود؛ و ممنون باشیم از خدا که با اینهمه، سفرۀ ولایت و معرفت را مثل هر سال برایمان گشوده و جذبههای نورانی خود را در دلمان شعلهور کرده تا آمادۀ دریافت و پذیرش حقیقت شویم.
دانستیم در بین حواسّ پنجگانه، سمع و بصر، جایگاه ویژهای دارند و هم در نزول به طور ویژه با ما بودهاند، هم در صعود میتوانند یاریمان کنند و با توجه به کاربردشان، جهنم و بهشتِ فردایمان را بسازند.
بارها این مثال را زدهایم که دنیا مانند رحِم مادر است و نفس ناطقۀ انسان، جنینی است که در این رحِم میماند تا رشد و تکامل پیدا کند. دورۀ رشد جنین، نُه ماه است و دورۀ تکامل نفس، همان عمر و اجل مسمّی. جسد نیز به منزلۀ جفت است که در این مدت به عنوان ابزار و واسطۀ تغذیۀ نفس عمل میکند. مرگ هم مثل ولادت است و همانگونه که جنین از رحِم مادر به دنیا میآید، نفس ناطقه از دنیا به برزخ وارد میشود.
جناب میرداماد در بیان سیر و سرّ وجود، پس از این مثال میفرماید:
«تا جنين در رحِم مادر، غذاى صالح اخذ نكند و مزاج تامّ جسدانى نيابد، حيات و تولّد و زندگى دنيوى و عمر اين نشئه نخواهد يافت؛ و تا نفس ناطقه در اين عمر مَشيمى و زندگانى رحِمى، غذاى صالح از علوم و معارف نگيرد و مزاج عقلى مستوى تحصيل نكند، بهجت حيات حقيقى و لذت عمر ابدى، ادراک نخواهد كرد.»[1]
غذای مناسب نفس ناطقه که آن را در جهت عقل رشد میدهد، علوم و معارف است. البته عمل هم لازم است؛ اما بدون معرفت، ثمر نمیدهد. ما تا عبودیت را براساس معرفت نپذیرفتهایم، عبادتمان چندان ارزشی ندارد که به ثوابش امیدوار باشیم. اول باید نظام حاکم بر عالم را بشناسیم و تسلیم آن شویم؛ آنوقت هر دستوری داد، میپذیریم و بدون سختی و اکراه، عمل میکنیم.
یکی از قوانین پایهای این نظام، آن است که هرچه در دنیاست، فانی و گذراست؛ اما بطنی دارد که باقی و نامحدود و کمالجو است. جمیل و زیبای حقیقی، آن بطن است؛ بقیه فقط زینتاند که میآیند و میروند. اگر این قانون را بفهمیم و بپذیریم، معنای احکام و وظایف الهی را درمییابیم و با رغبت قلبی به آنها تن میدهیم.
اما ما چقدر عبادت داریم و چقدر معرفت؟ چقدر معارف الهی به دست آوردهایم و چقدر سواد روز و دانش پخت و دوخت و دکوراسیون و...؟ واقعاً همانقدر که سود و زیان جزئیمان را در دنیا میشناسیم و راههای جلب سود و دفع زیان را میرویم، سود و زیان وجودمان را هم میشناسیم تا مراقبش باشیم؟ چقدر توانستهایم خواطر و ذهنیات را از درونمان بکَنیم و شیعه و پیرو علی(علیهالسلام) در عقل و معرفت باشیم؟
بدانیم که تا معرفت نداشته باشیم، هرچه عبادت و خوبی کنیم، هرچه حجّ و زیارت برویم و...، بهجت و التذاذ نداریم؛ چون در درونمان اسماء الهی را رؤیت نمیکنیم و فقط با ذهنیاتمان پیش میرویم. آنقدر مزاج عقلیمان به هم ریخته که درک خیلی از معارف برایمان سخت است و نمیتوانیم بپذیریم. حال آنکه درک معارف، سواد نمیخواهد، عقل میخواهد، قلب نورانی میخواهد. اگر وجود خود را باز بگذاریم و از بند خواطر آزادش کنیم، همۀ اینها را به نحو عینی مییابیم؛ چون همه مطابق واقع است و همه را در خود داریم.
خورشید وجود، پیوسته در حال اشراق است و نور میدهد. اما ما تا نتوانیم نورش را بگیریم، مزاج عقلمان به تعادل نمیرسد و یا دچار جهل و شک و شرک است یا اسیر رذایل؛ چون با حواس پنجگانه زندگی میکنیم و خاطرمان از آنها به ویژه از پیامدهای دو حسّ سمع و بصر پر میشود. تنها راه رهایی از این ورطه، آن است که خواطر را به کلی پشت سر بگذاریم و این بیخاطری را در خود ملکه کنیم؛ همانطور که ارتباط با دنیا برایمان ملکه است و مثلاً بدون اینکه کسی بیاموزد یا تذکر دهد، میخوریم و مینوشیم و میخوابیم و... .
پس ما با مرگ هم لزوماً به رهایی نمیرسیم. جسممان از حیات دنیوی ساقط میشود و زیر خاک میرود؛ اما نفسمان اگر اسیر خواطر باشد، در دنیا میماند و حیات ابدی را نمییابد. هنوز با حواس زندگی میکند و طبق خواطرش در اضطراب و نگرانی و طلب و تمنّا میافتد، اما دستش به هیچ چیز نمیرسد؛ میبیند که دیگران بر سر اموالش نشستهاند و همه را صاحب شدهاند، اما کاری از دستش برنمیآید[2]؛ چون دنیا جای نفس مجرّد نیست.
اینگونه است که نفسِ رهانَشده از حواس نمیتواند حیات ابدی را بچشد و دنیا برایش زندانی پر از عذاب میشود؛ همانطور که نوزاد اگر در دورۀ جنینی درست تغذیه و رشد نکند و کامل نشود، پس از تولد نمیتواند از دنیا درست استفاده کند و وسعت پهناور دنیا برا
منبرهای یک دقیقه ای:
🔹منبرهای یک دقیقه ای🔹
✅ حجت الاسلام میرباقری
✳️ اختصار و انحصارات اباعبدالله (علیه السلام)
نگاه به روایات و احادیثی که از حضرات معصومین(ع) راجع به سیدالشهداء (ع) به ما رسیده است بیانگر یک انحصار و یک اختصاصاتی برای وجود مبارک اباعبدالله (ع) است، که گویا این موارد برای باقی اهل بیت (ع) به این گونه بیان نشده است و به نظر می رسد با این ظرافت و لطافت نیامده باشد.
همۀ اهل بیت چراغ هدایت هستند، همۀ این چهارده نور، کشتی نجات هستند، اما چه شده است که در جانب راست عرش درج شده است که «إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»، نام اباعبدالله به عنوان چراغ هدایت مطرح شده است؟ روایت داریم که اگر به زیارت هرکدام از ائمه بروید مانند این است که پیامبر اکرم (ص) را در مدینه زیارت کرده اید و در ادامه آمده است که زیارت سیدالشهداء (ع)به مانند این است که خدا را در عرش الهی زیارت بکنید. باز در اینجا هم یک اختصار و انحصار دیگری برای اباعبدالله(ع) به وجود آمده است.
📚 سخنرانی حجت الاسلام میرباقری در دهه دوم محرم در مجتمع فرهنگی رفاه - 20 آبان 1393
دِبخند:
⭕ برای یاری امام زمان (عج) باید مقدمات عاشورا را شناخت...
"طرمّاح" ؛ کسی که زود به امام حسین (ع) ملحق شد و میدانست همه اصحاب امام شهید میشوند ...
قبل از عاشورا از امام اجازه گرفت برود و برگردد.. برای اتمام برخی کارهایش!
امام به او گفت زود برگرد...!!!
طرمّاح برای تنهایی امام و اینکه از او خواست که زود برگردد خیلی گریه کرد...!
انصافا سریع رفت و سریع هم برگشت...!
ولی وقتی برگشت عصر عاشورا بود....
زمانی که خورشید بر نیزه بود ...!
طرمّاح؛ خلف وعده نکرد!
راست گفت!
اما ولایت برایش در عرض دنیایش بود...!!
و این مصیبت بسیاری از اهل ایمان است!!
Shab03Moharram1397[13].mp3
7.17M
🎙باز همان نسیم آشنا... (دم پایانی)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
👈متن شعر:
meysammotiee.ir/post/1722
@khandehpak