eitaa logo
کانال عشق
317 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا قطب شمال نیست! سوئد هم نیست‌‌‌... اینجا آتشگاه کرج است😍 #اینجا_ایران 😊 @de_bekhand ☺️
#کلاه_کج_راه_پسرانه #فیلم_فارسی #استاد_کتلی فروارد لطفا😊 کپی ممنوع😡 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #ماندالا_فرشینه http://eitaa.com/joinchat/2994339854C4e464ec1d2
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلاه_کج_راه_پسرانه #فیلم_فارسی #استاد_کتلی پارت ۱ فروارد لطفا😊 کپی ممنوع😡 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #ماندالا_فرشینه http://eitaa.com/joinchat/2994339854C4e464ec1d2
هدایت شده از کانال عشق
18.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلاه_کج_راه_پسرانه #فیلم_فارسی #استاد_کتلی پارت ۲ فروارد لطفا😊 کپی ممنوع😡 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #ماندالا_فرشینه http://eitaa.com/joinchat/2994339854C4e464ec1d2
🗓 دوشنبه ٨ بهمن ماه ١٣٩٧ حضرت علی علیه السلام: سه چيز باعث نجات آدمی می شود: ١. زبانت را نگهداری ؛ ٢. بر خطايت [پشيمان شده و] گريه کنی ؛ ٣. ملازم خانۀ خود باشی. 📚 وسائل الشیعه، ج ١۵، ص ٣۵۵ ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله بهجت قدس سره ✅ @bahjat_ir
هدایت شده از کانال عشق
قسمت سی و یکم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: مهمانی بزرگ بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون … علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره … اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه … منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه … نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره … بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش … قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده … همه چیز تا این بخشش خوب بود … اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن … هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد … پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت … زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش … دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه … مراقب پدرم و دوست های علی باشم … یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد … یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم … و زینب و مریم رو دعوا کردم …. و یکی محکم زدم پشت دست مریم … نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن … قهر کردن و رفتن توی اتاق … و دیگه نیومدن بیرون … توی همین حال و هوا … و عذاب وجدان بودم … هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد … قولش قول بود … راس ساعت زنگ خونه رو زد … بچه ها با هم دویدن دم در … و هنوز سلام نکرده … – بابا … بابا … مامان، مریم رو زد …
قسمت سی و دوم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: تنبیه عمومی علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد … اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم… به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود … خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد … تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن … اون هم جلوی مهمون ها … و از همه بدتر، پدرم … علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت … نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت … – جدی؟ … واقعا مامان، مریم رو زد؟ … بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن … و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن …و علی بدون توجه به مهمون ها … و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه … غرق داستان جنایی بچه ها شده بود … داستان شون که تموم شد … با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت … – خوب بگید ببینم … مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد … و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن … و با ذوق تمام گفتن … با دست چپ … علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من … خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید … و لبخند ملیحی زد … – خسته نباشی خانم … من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام … و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها … هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود … بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن … منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین … از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود … چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد … اون روز علی … با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد … این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد … و اولین و آخرین بار من …
🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️ پیشکش نگاه مهربونتون گل را بـرای زندگیتـان وکوتاهی عمرش را برای غمهایتان آرزومندم لبتان غنچه لبخنـد دلتـون شـاد و روز و روزگارتان بر وفـق مـراد دوشنبه تون بی نظیر و پر برکت آمين🙏 😊 @de_bekhand ☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت هفتم وقتی و دوستی بين دو نفر ايجاد شد، بلافاصله امتحان و توقع را به همراه خود می‌آورد. برخی توقعات، بی‌جا هستند و بعضی از آن‌ها ممدوح و بالابرنده‌اند. اما به هر حال، معشوق از عاشق خويش توقع دارد و اين توقع، ميدان امتحان را باز می‌کند. آن گاه اگر معشوق، توقعش برآورده نشود، کم‌کم نسبت به عاشق، سرد می‌شود و اين سردی برای عاشق، همان عذاب دوری است. پس اگر به حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) اظهار محبت می‌کنيم، بايد ببينيم از ما چه می‌خواهد و چه رفتاری، دوستی‌مان را با او محکم می‌کند؛ نه اينکه با خودمحوری بر اساس خواسته‌های خود حرکت کنيم و درست همان کاری را انجام دهيم که اهل مدينه کردند! همان زنان و مردانی که با وجود علاقه به صديقۀ طاهره(سلام‌الله‌علیها) به آنچه طبق ميل خودشان بود، عمل کردند و اين باعث نارضایتی محبوب از آنان شد. برگرفته از @Lotfiiazar بشنو از نی، چون حكایت می‌كند راز هجران را شكایت می‌كند راز هجران، راز هجر مرتضی(ع) از فراق و دوری و هم از جفا از جفای مردمانِ دون و پست قومِ نسیان‌کردۀ عهد الست پشت سر انداختند آن عهد یار آن جفاکارانِ در حقّ نگار عهدشان شد چون طناب و ریسمان همچو حبلی گردن صاحب زمان! صاحبِ هم عالم امر و نهان او كه در عهد ولایت شد عیان ریسمانی از غلاف حقد و كین روی بازوی نگارَش چون نگین آن، نشان سوز هجر مرتضی(ع) است خونِ دل خوردن ز بهر مجتبی(ع) است سوز نی از هجر زهرا(س)، هم علی(ع) ناله‌اش در روز و شب‌ها، منجلی او بنالد بر علی(ع) مولا به چاه او ز ناله، نی بوَد، مولا(ع) ز آه! نالۀ نی، جان عاشقْ سوخته چشم مولا(ع) هم به در شد دوخته نالۀ نی، قصۀ دلدار شد چشم مولا(ع) بر در و مسمار شد بشنو از نی، چون حكایت می‌كند راز هجران را شكایت می‌كند... @Lotfiiazar