eitaa logo
#عشق علیه‌‌السلام 🇵🇸 همسرداری
21.4هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
🦋به نام حضرت دوست زیر سایه علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها💞 فروشگاه خوشگلا👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/745734175Ce42a6a8f9e 📌تبلیغات خصوصی👇🏻 @tablighat_eshgh با احترام کپی مطالب و تصاویر برای همکاران جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟠👈 سلامت روح خلوص و حضور قلب می آورد ❤️آیت الله استاد مرتضی تهرانی (ره) •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیه‌‌السلام 🇵🇸 همسرداری
#عشوه_گری 🦋همیشه آراسته باشید نه اینکه یک روز به بهانه آشپزی، یک روز تمیزکاری، سردرد و بیماری‌های
پیام‌های عاشقانه برای همسرتان بفرستید فکر می‌کنید وقتی همسرتان می‌بیند که شما وسط روز پیامی برایش فرستاده‌اید، اولین فکری که به ذهنش می‌رسد، چیست؟ او احتمالاً فکر می‌کند که برایش پیام فرستاده‌اید تا موضوعی را به او یادآوری کنید یا از او بخواهید که کاری برایتان انجام دهد. وقتی که ابراز عشق و علاقه از طرف شما را میبیند جذب شما خواهد شد و این پیام به دلش خواهد نشست، به شرطی که تعداد کم و متناسب با شرایط باشد . نه هر روز و هر ساعت ، چون اگر چنین شد ارزش و اثر واقعی خود را نخواهد داشت . •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیه‌‌السلام 🇵🇸 همسرداری
💃شنیدم تو خونتون گل دارید 🌹 گلاب دارید 💐 عطر بهار ناب دارید. 🌙 شنیدم تو خونتون جای چراغ یک ماه داری
. 🧐تاحالا کلاژن خالص روی پوستت گذاشتی؟ 🔥فروش ویژه خاویار حلزون 😎 ✅در بسته های حدود پنجاه عددی قیمت اصلی ۱۵۰ هزار تومان ❌ قیمت برای پنجاه نفر اول بعد از مصرف ۱۰۵ هزار تومان✅ خواص: 👈🏻روشن کننده عالی 👈🏻جوانساز بسیار موثر 👈🏻ضد لک موثر 👈🏻افزایش انعطاف پوست 👈🏻ضد چین و چروک عمیق 👈🏻و ... 50عددی •┈┈••••✾•💞💄💞•✾•••┈┈• 📝 لیست کامل محصولات به همراه قیمت ها👇🏻 📝 @list_ajnas 👩🏻‍💻آی دی جهت سفارش 👈🏻 🆔 @sabt_sefareshat 🛒 فروشگاه علیه‌السلام 👇🏻 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ 🛍 https://eitaa.com/joinchat/745734175Ce42a6a8f9e ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#عشق علیه‌‌السلام 🇵🇸 همسرداری
#بانوی_باسلیقه ترفند خیاطی😌 •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.
* قبل از بریدن فلفل تند، دست ها را با کمی روغن چرب کنید تا با ایجاد مانع، تندی و بوی آن جذب پوست نشود. * برای پوست کندن زنجبیل تازه، از قاشق استفاد کنید. •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیه‌‌السلام 🇵🇸 همسرداری
#مدیریت_قهر یکی از ایده های جالبی که می توانید برای آشتی با همسر خود انجام دهید، نوشتن تمامی ویژگی
جملاتی برای آشتی با همسر بهترین جملات عاشقانه ای که می توانید بعد از دعوا به همسر خود بگویید شامل موارد زیر می شود. من می پذیرم که نحوه صحبت کردن من با تو اشتباه بود و من با حرفه هایم به تو آسیب زدم. حال به من فرصت بده تا اشتباهات گذشته را جبران کنم. من می دانم که اشتباه کرده ام و هیچ بهانه ای برای کاری که انجام دادم، وجود ندارد. لطفا با من آشتی کن، زیرا می خواهم اشتباهات گذشته را جبران کنم. تو بهترین همسر دنیایی و من طاقت قهر کردن با تو را ندارم. همسر عزیزم لطفا من را ببخش و بدان اگر به عقب برگردم هیچ وقت این کار را انجام نمی دهم و تو را اذیت نمی کنم. •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیه‌‌السلام 🇵🇸 همسرداری
#زیبا_بمان استفاده از محصولات تصحیح رنگ اگر با تغییر سن، رنگ پوست شما هم در برخی نواحی تغییر کرده،
مشتقات ویتامین A مانند رتینول‌ها و رتینوئیدها یکی از مهم‌ترین مواد و ترکیبات ضدپیری هستند که در چند دهه‌ی اخیر معرفی و بررسی شده‌اند. بهتر است که این محصولات را شب‌ها روی پوست استفاده کنید. این ترکیبات، باعث تولید سلول‌های پوستی سالم می‌شوند و به خالی کردن منافذ، سرعت بخشیدن به چرخش سلولی، یکنواخت شدن رنگ و صاف کردن پوست کمک می‌کنند. •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیه‌‌السلام 🇵🇸 همسرداری
#سبک_زندگی 🌷ترکشی به سینه اش نشسته بود. برده بودنش برای اخرین عمل جراحی. قبل از عمل بلند شد که برو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 توی کوچه بود و همش به آسمون نگاه میکرد و سرش رو پایین می انداخت. بهش گفتم داش ابرام چیزی شده؟ 🪷گفت: تا این موقع یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و مشکلش رو حل میکردیم. میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت رو ازم گرفته باشه. 🌷 •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیه‌‌السلام 🇵🇸 همسرداری
#دانستنی یکی دیگر از دانستنی های جالب قرآن این است که داستان هیچ پیامبری به صورت یک پارچه در قرآن و
نظریات علما درباره دانستنی های جالب قرآن علامه طباطبایی یکی از مفسران قران می باشد و دارای کتابی به نام المیزان می باشند که یکی از ارزشمند ترین کتاب های قرانی است معتقد هستند که نزول دفعی قران بر قلب حضرت محمد (ص) بوده است. علمای شیعه معتقد اند که در اول هر سوره (بسم الله الرحمن الرحیم) جزء آن سوره می باشد. •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#عشق علیه‌‌السلام 🇵🇸 همسرداری
#داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٣ محمد و میثم هم دیگه بیدار شدند. مریم مشغول تدارک ناهار بود. چشمش
خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ۴ نزدیک اذان مغرب بود. از حدود دو هفته قبل سعید تصمیم گرفته بود تا چهل روز نمازش رو اول وقت بخونه. تو این چند روز جز دو بار، که دومیش همین امروز بود، همه رو اول وقت خونده بود. بنزین ماشین خیلی کم شده بود. چراغش داشت چشمک می زد. تصمیم داشت بره پمپ بنزین. یادش اومد دفعه قبل موقع اذان داشت می رفت خونه و به بهانه ی زودتر رسیدن نمازشو اول وقت نخوند. حدود یک ساعت تو ترافیک معطل شد. بعدترش فهمید اگه اول وقت نمازشو خونده بود اینقدر هم تو ترافیک معطل نمی شد. برنامه نشان را که قبلا از کافه بازار دانلود کرده بود رو توی گوشیش باز کرد. جی پی اس گوشیش رو روشن و کلمه مسجد رو جستجو کرد. نزدیکترین مسجد رو پیدا کرد و دو دقیقه بعد رسید به مسجد. وضو گرفت و نماز مغرب و عشا رو به جماعت خوند. سعید کارمند یک شرکته. درآمد بالایی نداره. یک ماه قبل بود که به مریم پیشنهاد داد اگه دو نوبت کار کنه، یعنی روزانه از 8 تا 16 و 16 تا 24 کار کنه ظرف یک سال میتونن یه ماشین جادارتر و مدل بالاتر بخرن. ماشین شون جاش کم بود و بچه ها اذیت میشدن و از طرفی هم تو خرج افتاده بود. مریم موافقت کرد. توی این یک ماه به خاطر فشار کاری مضاعف، سعید حسابی خسته بود. وقتی می اومد خونه دیگه فرصت گپ زدن های شیرین شبانه و خوش و بش های خستگی در کن رو با مریم نداشت. قبل از این معمولاً هر شب شام رو با هم می خوردند. بابا یه ربع تا بیست دقیقه با بچه ها بازی می کرد. بچه ها عاشق بازی کردن با بابا بودند. وقتی هم که بچه ها می خوابیدند، با مریم کنار هم می نشستند و یه چایی می خوردند و گاهی سریالی می دیدند و گاهی صحبت میکردند و در عین حال با محبت یکدیگر رو نوازش می کردند. ولی یه مدت بود که اوضاع خونه کمی تغییر کرده بود. خستگی اجازه ی انجام چنین کارهای خستگی درکن رو نمی داد. سعید رسید خونه. زنگ در رو زد. مامان و بچه ها با ذوق و شوق در رو باز کردند. خوشحال بودند از اینکه امشب بابا زودتر اومده خونه. یکی یکی بلند به بابا سلام کردند. بابا مثل روزایی که کارش کمتر بود و زودتر می اومد با نشاط و سرزندگی جواب سلام بچه ها رو داد. بعدش با مریم دست داد و با لبخند روی او رو بوسید. با مهربونی پرسید: _احوال شما چطوره؟ مریم و سعید همه ی سعیشون اینه که خصوصاً جلوی بچه ها با احترام و محبت هر چه بیشتر با همدیگه رفتار کنند. اگر هم یک وقتی از دست همدیگه ناراحت و عصبانی شدند به هیچ وجه جلوی بچه ها واکنش نشون ندهند. همدیگرو نقد نکنند یا سر هم داد نزنند. با هم یه قرار گذاشته بودند. هر کی عصبانی شد و صحبت و حرکت تندی داشت، اون یکی واکنشی نشون نده و یواش بهش بگه: وقتی بچه ها خوابیدند صحبت کنیم. بچه ها هم عصبانیت مامان و بابا با همدیگه رو ندیدن. فقط احترام و محبت اونا رو تجربه کردن و خیلی خوشحال و شادند. سعید گفت: _امشب زودتر اومدم بریم بازی کنیم. شما بگید چی بازی کنیم؟ علی گفت: _بابا بیا فوتبال. فاطمه گفت: _نه بابا. بیا خاله بازی. محمد هم پرید جلوی بابا که: _بابا بیا قایم موشک بازی کنیم. میثم کوچولوی یه ساله هم دستشو آورده بالا که بابا بغلش کنه. سعید خم شد. میثمو بغل کرد. چند ماچ آبدارش کرد. رو به بچه ها گفت: _دو تا کار می تونیم بکنیم. بچه ها با کنجکاوی و خوشحالی پرسیدن: _چی کار؟ بابا گفت: _می تونیم هر کدوم از بازی ها رو یکی پنج دقیقه بازی کنیم. اینجوری همه ی بازی ها رو انجام میدیم. راه دیگه اینه که یکی از بازی ها رو انتخاب کنیم و یه ربع بازی کنیم. علی گفت: _یه ربع یه بازی. فاطمه گفت: _سه تا پنج دقیقه سه بازی. محمد هم گفت: _قایم موشک. منظورش یه ربع یه بازی بود. با رای اکثریت یه ربع یه بازی تصویب شد. بابا پیشنهاد داد: _خب بیاید تک بیاریم ببینیم چی بازی کنیم. بچه ها دور بابا وایسادن. دستاشونو بالا بردن. با صدای بلند داد زدن: _هرکی تک بیاره اون میگه چی بازی کنیییییییم. قرعه به نام علی افتاد. اما او با کمی مکث دستشو بالا آورده بود. برای همینم فاطمه داد زد: _قبول نیست. علی دیر دستشو پایین آورد. تقلب کرد. محمد هم گفت: _آره قبول نیست. جرزنی کرده. بابا گفت: _باشه دوباره تک میاریم. ولی همه با هم دستشون پایین بیارن. کسی دیر نیاره. این بار قرعه به محمد افتاد. محمدم بی معطلی از ذوق و خوشحالی پرید هوا و داد زد: _آخ جون قایم موشک. بابا گفت: _ بچه ها من میخوام لباسهام رو عوض کنم و دست و صورتم رو بشورم. شما هم برید به مامان بگید بیاد با هم بازی کنیم. همه از ته دل خوشحال بودند. بالاخره بعد از روزها بابا مثل قبل داشت باهاشون بازی میکرد. اونم با چه شور و نشاط و هیجانی... ❤️ ادامه‌ دارد... ✍ نویسنده: محسن پوراحمد خمینی •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─