💎آثار و خواص دعای مجیر...
🌹🍃جبرئیل علیه السلام، این دعای رفیع الشأن را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آورد هنگامی که ایشان در مقام حضرت ابراهیم علیه السلام مشغول به نماز بودند.
حضرت جبرئیل علیه السلام، فضائل این متن شریف را این گونه برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان کرد:
*هر كس اين دعا را در 《ايام البيض》 ماه رمضان (روزهای ۱۳ و ۱۴ و ۱۵) بخواند گناهانش آمرزيده شود اگر چه به عدد دانه هاى باران و برگ درختان و ريگ بيابان باشد؛*
*خداوند با این دعا نعمت و رحمت را به زمین نازل میکند و اعمال و درخواست انسان را به آسمان میبرد*
*این دعا در منازل و اتاقهای بهشت نوشته شده است*
*هر کس بر خواندن آن مداومت نماید از هر آفتی ایمن میماند؛*
*هر کس بر خواندن آن مداومت نماید در محشر همراه تو خواهد بود*
*هر کس بر خواندن آن مداومت نماید در حالی محشور میشود که صورتش چون ماه شب چهاردهم است*
*ثواب خواننده این دعا را غیر از خداوند نمیتواند بشمارد. پس اگر دریاها مُرکّب و درختان قلم و انسانها و جِنّیان و فرشتگان نویسنده شوند نمیتوانند ثواب خواننده این دعا را بشمارند؛*
*خداوند تعالی به واسطه این دعا مريض را شفا مىدهد؛*
*خداوند تعالی به واسطه این دعا قرض را ادا مینماید*
*خداوند تعالی به واسطه این دعا فقیر را بینیاز میکند*
*خداوند تعالی به واسطه این دعا برده را آزاد میکند*
*خداوند تعالی به واسطه این دعا غم و سختی را رفع میکند*
*خداوند تعالی به واسطه این دعا از ظلم حاکم رهایی میدهد*
*خداوند تعالی به واسطه این دعا از فریب شیطان آزاد میکند*
📚منبع : المصباح مرحوم کفعمی
توصیه ای مهم:
این دعای نورانی را به نیت تعجیل فرج امام زمان عجل الله فرجه بخوانیم....
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
🔶 چشمانت را ببند و فقط برای یک لحظه تصور کن:
🔻میتوانستی جزو کسانی باشی که نامشان از بین مهمانان امسالِ خدا خط خورد
و مهلتشان پایان یافت
و خاک راه آنها را بست.....
کسانی که در حسرت یک یاربِّ دیگر
یک استغفار
یک لااله الا الله
و هزاران یاحسین و یاصاحب الزمان و یازهرا(علیهم السلام
ماندند و قصه شان به سر رسید...
🔷 حالا با تمام وجود ببین که اگر هستی،
یعنی خدایت خودش نامت را نوشته و ثبت کرده
و فرصتات داده....
بنده ی من!
( فلان ابن فلان)!
امسال هم میهمان من باش
و بر دریای رحمتم وارد شو...........
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْکَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّیَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ......
🔺سپاس خدای را که ماه خود، ماه رمضان را قرار داد ماه روزه، ماه اسلام، ماه طهارت، ماه آزمایش، ماه قیام، ماهی که قرآن را در آن نازل کرد برای هدایت مردم، و بودن نشانه هایی روشن از هدایت و مشخص شدن حق از باطل...
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸
🕊️عشـــ❤ـــقآسمانے🕊️
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️ ✍ #ناهیدمهاجری #قسمت470
.
سلااااام روزتون بخیر طاعاتتون قبول درگاه حق باشه ان شاءالله😊
ان شاءالله گه دعای همه ی ما در این روزها عزیز فقط و فقط فرج مولاجانمون باشه و با ظهورشون دل اهل بیت علیهم السلام شاد بشه
الهی امین
خب خب حالا دیگه قسمتای هیجانی رو باید شروع کنیم و ببینیم علی اقای داستانمون میخواد چیکارا بکنه☺️
من که خودم اینقدر این قسمتای بعدیشو دوست دارم چندبار خوندم😅
دوستان وی ای پی هم که ماشاءالله اکثرا دوباره و سه باره خوندن😁
.
.
این سفر برای زهرا یه جورایی سرنوشت سازه...
با ادمای مختلفی روبرو میشه و اتفاقاتی تو
این سفر براش میفته...
اما با همه اینها دنبال گمشده ای هست که
تو خواب دیده بود و در نهایت تو شمال
گمشده ش رو پیدا میکنه !!😊
اما این گمشده کیه!!!؟
علی اقا که اونجا نیس🤨🤔
.
.
علی اقا هم که دستش از همه جا کوتاهه و
زهرا رو از دست داده....
اونم به خاطر تهمتایی که یه سری به خاطر
رسیدن به خواسته هاشون به زهرا زدن و
طوری همه چی رو کنار هم چیدن که تونستن
اینارو از هم جدا کنن...
خیلی باید مراقب باشیم خدایی نکرده حرفایی
که میزنیم اتیش تو زندگی دیگران نباشه😔
.
.
میگماااااا....
نکنه خواب زهرا و نشستن پای سفره عقد
با اقا مهدی تعبیر بشه😁 😍
البته اقا مهدی هم پسر خوبیه هم خیلی مؤمنه
خودشم که پسر استادفاضله و دست پرورده ی
پدر و مادر مؤمنشه...
چی از این بهتررررر!!!
.
.
گاهی وقتا اشتباهایی میکنیم که باعث میشه
خداوند یه سری فرصت ها و نعمتهایی که بهمون داده و ازمون بگیره....❌❌
یادمه یه جا خونده بودم خدا فرصت هایی به ادما میده اما اگه از اون فرصتا نتونیم خوب استفاده کنیم ازمون گرفته میشه...
و علی اقای داستان ما......😔
.
.
حواست باشه رفیق!
هر حرفی رو قبول نکن❌❌
خدا تو قران که کتاب زندگیه هشدار میده که حرف منافق رو باور نکن....❌
به کسی تهمت و افترا نزن، غیبت برادر مؤمنت رو نکن...❌
🔴خیلیا هستن که با حیله و نیرنگ میخوان تو رو
از مسیر درستت منحرف کنن به خدا پناه ببر و مواظب باش.
به نظرم این روزها که بهار قرانه و بهترین فرصت برای خوندن این کتاب زندگیه...
بیایم با دقت حرفای خدای عزیزمون رو بخونیم☺️
.
🕊️عشـــ❤ـــقآسمانے🕊️
. این سفر برای زهرا یه جورایی سرنوشت سازه... با ادمای مختلفی روبرو میشه و اتفاقاتی تو این سفر برا
.
یکی از ایات قران اینه که بعداز هر سختی اسانیست☺️
بالاخره زهراخانمم باید اینهمه راه بره تا خوابش تعبیر بشه دیگه.... 😉
همونطور که گفتم زهرا خانم ما تو شمال همسرشو پیدا میکنه و با عشق یه زندگی خوب رو شروع میکنن😁
گاهی وقتا ما خیر رو تو یه چیز دیگه میبینیم
ولی باید بدونیم خدا بهتر میدونه خیر ما در چیه و با کی خوشبخت میشیم☺️
پس بسپر دست خود خدا که همیشه بهترینهارو برات در نظر میگیره❤️
.
.
قرار بود یه روزی درباره شخصیتهای داستان باهاتون حرف بزنم و الان که دستم خالی شد بهترین فرصته که باهم حرف بزنیم😊
.
.
اول بریم سراغ زهرا...
زهرا یه دختر مذهبی، مهربون، خوش قلب و دلسوزه که نیتش کمک به بقیه ست.
اما اشتباهی که این وسط کرد بدون مشورت با بزرگترا به حرفای حدیث اعتماد کرد و رفت به اون پارک😔
میدونین دوستان گاهی وقتا ما بقیه رو با دل خودمون میبینیم خصوصا زهرا که دلسوزه قصدش کمک به حدیث بود و جلوگیری از ابروریزی برای صدیقه خانم!!
خیلی باید مراقب باشیم خودمون رو مورد سوءظن و تهمت دیگران قرار ندیم❌
این بودکه باعث شد این اتفاق براش بیفته!
اما خب خدا هم کمکش میکنه و همونطور که میدونیم خدا نمیذاره ابروی مؤمنی بریزه و دستشو میگیره😉
.
.
نفر دوم کسی نیس جز علی اقا...
علی اقا یه پسر مؤمن و مذهبیه، خیلی دست به خیره و دعای خیر خیلیا پشت سرشه☺️
اما اشتباهی که کرد حرفای بقیه رو باور کرد وبدبین شدالبته تقصیری هم نداشت چون همه اتفاقا رو طوری ساخته بودن که بر علیه زهرا بود و ناگفته نماند که حدیث هم بیکار نبود...
هیچ وقت با خودمون نگیم که من بودم برخلاف علی رفتار میکردم و باور نمیکردم.
اصلا اینطور نیست، ممکنه خیلی از ماها هم گرفتار بشیماااااا حواسمون رو جمع کنیم.
شما فکر کنین تو همین زندگیای خودمون چقدر از این اتفاقا میفته که میگن فلانی این کارو کارده بابا همه میدونن و ...
اینجاست که باید بترسیم نکنه ماهم تو گناه بقیه شریک بشیم و باعث ابروریزی دیگران بشیم❌❌
و علی اقا هم اشتباهش رو می فهمه ولی تیر خلاص رو اقا سید میزنه و بهش میگه چرا اینجوری شد.
.
.
نفر بعدیمون حدیثه...
نوجوانی که دلبسته یه شخصی شده و به خاطر رسیدن بهش هر کاری میخوان انجام میده، بدون اینکه به عواقب کارش فکر کنه😔😔
با اینکه صدیقه خانم خیلی بهش تذکر میده اما اونقدر عشق چشمش رو کور کرده که انگار نه چیزی میشنوه نه می بینه و در اخر هم متوجه اشتباهاتش میشه....
به قول یکی از معلمین بزرگوار که رمانو خونده بودن میگفتن حالا حدیث خیلی خوبه متاسفانه نوجوونا یه کارایی میکنن که مغز ادم صوت میکشه😢
خواهرای گلممم خواهش میکنم به حرف پدرومادراتون گوش کنین این جمله ای که میگن «تو مو می بینی و من پیچش مو» این همون ضرب المثلیه که واقعا میشه اینجا ازش استفاده کرد.
شماها فکر میکنین پدر و مادر نمیخوان بچه ش خوشبخت بشه؟ نه عزیزمن پدر و مادر تنها ارزوشون خوشبختی بچه هاشونه و اگه تذکری میدن چون میدونن که این راهی که پیش گرفتین اشتباهه و اخرش به کجا میرسه❌
پس گوش کنین به حرفشون تا خدایی نکرده مثل حدیث راه رواشتباه نرین❌❌
.
.
و میرسیم به سعید که زهرا رو رها کرد به خاطر عشقی که به مهسا پیدا کرده بود و این عشق چنان چشمش رو گرفته بود که حقیقت روقبول نمیکرد و با اینکه زهرا بهش تذکر داد اما قبول نکرد .
و در اخرم که زندگیش از هم پاشید...
اینور قضیه هم مهساست که زندگیش رو به خاطر یه نفر دیگه نابود کرد و باعث و بانی اتفاقات زیادی شد که بهتره نگم تا خودتون درادامه رمان بخونین☺️
.
خب تا یه حدودی درباره شخصیتا گفتیم.
اما غیر از اینکه جدایی زهرا و علی به خاطر این تهمتا و ... اتفاق افتاد در باطن علتش یه چیز دیگه ست که اقا سید به علی میگه و علی میفهمه کجای کارشون اشتباه بوده😁
.
.
اگه دقت کنیم میبینیم که تو اسلام خیلی گفتن مراقب روابط خودمون با نامحرم باشیم
حالا علی و زهرا خانواده هاشون از همه چی خبر داشتن و حتی زهرا جواب مثبت هم داده بود با اینکه هر دو مقید بودن اما باز فکرشون به سمت همدیگه پرواز میکرد یعنی انگار یه جورایی دوست داشتن همدیگرو تند تند ببینن و باقی ماجرا که خودتون میدونین ....
به خاطر همین حتی اگه مقید هم باشیم باید مراقب وسوسه های شیطان باشیم و حواسمون بیشتر به رفتارامون و کارامون باشه و تو دام شیطان نیفتیم. چون شیطان خوب میدونه از چه طریقی ما رو به گناه بندازه❌
خصوصا تو فضای مجازی که متاسفانه خیلی گناه زیاد شده و افرادی رو میشناسم که اولش اصلا با نامحرم حرف نمیزدن اما به مرور براشون عادی شد
این همون کار شیطانه که یهو نمیاد به شما بگه برو با فلان اقا یا خانم حرف بزن بلکه قدم به قدم شما رو هدایت میکنه به سمت گناه😔
تا جایی که تو گروها باهم شوخی میکنن و دیگه مثل قبل نسبت به نامحرم حساس نیستن و خیلی راحت حرف میزنن.
.
خب مثل اینکه کم کم داره فشارم میفته😅
بریم که برای افطار اماده شیم و یادمون نره قبل از خوردن افطار به ولی نعمتمون بگیم اقاجان روزه تون قبول باشه التماس دعا🌹🍃
.
.
ممکنه چون روزه بودم و دخترمم باهام حرف میزد و هی سؤال میکرد یکم مطالب پراکنده باشه به بزرگی خودتون ببخشین🌹
..
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀
•🌸°∞°
•🌸°
✨﷽✨
#رمانانلایننَذْرِعِشْـــــقْــ♥️
✍ #نون_مهاجری
#قسمت471
گوشی رو پیش خانم جون گذاشتم و به مناظر سرسبز بیرون نگاه کردم، پارسال که اومده بودیم شمال با دیدن مناظر زیبا کلی ذوق میکردم اما الان اصلا حسی ندارم.
به قول یکی از دوستام که میگفت اگه روح در آرامش باشه از همه چی لذت میبره ولی اگه ناآروم باشه زیباترین و بهترین امکانات هم نمیتونه آدم رو خوشحال کنه.
دقیقا حال من همونه، پیش همه مجبورم خودم رو آروم و خوب نشون بدم اما از درون دلم طوفانیه!
هیچ چی خوشحالم نمی کنه، باورم نمیشه در عرض چند روز این همه اتفاق پشت سر هم بیفته. بیخیال از تماشای مناظر سرسبز اطرافم چشم هام رو بستم تا بخوابم. شاید از دست این فکر ها یکم راحت شم!
کم کم چشم هام گرم شد و خوابیدم.
با تکان های ماشین چشمم رو باز کردم، دایی ماشین رو مقابل یه خونه ی ویلایی که حیاطش باغ بزرگی بود نگه داشت، کش و قوسی به بدنم دادم و اطرافم رو کمی نگاه کردم.
دقیقا عین همونایی که تو فیلم ها دیده بودم، روستای خیلی زیبا و چشم نوازیه!
دایی بوق زد و در بزرگ باغ رو پسری تقریبا ده ساله باز کرد.
دایی ماشین رو داخل برد و از بین درخت های نارنج و پرتقال که گذشتیم به یه خونه ی خیلی باصفایی رسیدیم.
خانم جون هم مثل من تماشا میکرد رو بهش گفتم
- چرا تا الان اینجا نیومدیم خیلی قشنگه
با خنده جواب داد
- از بس همه سرشون شلوغه وقت نمیشه، وقتی کوچیک بودی خیلی میومدیم اما چندسالیه که فقط تلفنی میتونم باخواهرم حرف بزنم.
ماشین رو دایی نگه داشت، باصدای خانمی که تقریبا شصت ساله به نظر میرسید و خوش آمد میگفت پیاده شدیم
- سلام خوش اومدین، چراغ خونمون رو روشن کردین
به محض رسیدن به خانم جون بغلش کرد و گفت.
- عزیزدلم چه عجب یادی از ما کردی؟
خانم جون جوابش رو با محبت داد، از بغل هم که جدا شدن با دیدنم خوشحال گفت
- این زهرا خانم خودمونه؟؟ ماشاالله هزار ماشاالله دیگه خانمی برا خودت شدی عزیزم.
نزدیکم شد و بغلم کرد، از بغلش جداشدم و سلام و احوالپرسی کردم. با زندایی هم روبوسی و احوالپرسی کرد. بعد روبه هممون گفت
- بفرمایین بالا خیلی خوش اومدین، دیشب تا حالا از خوشحالی چشم روهم نذاشتم
بعدبا صدای خیلی بلند گفت
- گلرخ؟ گلرخ کجایی مادر بیا مهمونامون رسیدن
احتمالا اسم دخترشه، بعداز صدا زدنش گفت
- ازدیروز که گفتم میاین دل تو دلش نیست، گلرخ عاشق مهمونه!
طولی نکشید دختری تقریبا هم سن خودم با لباس محلی خیلی زیبایی از پله ها پایین اومد، کمی که تو صورتش دقیق شدم از چشم هاش شیطنت میبارید، نزدیکمون شد و باهمه سلام و احوالپرسی کرد، دقیقا مثل مادرش با محبت و خوش برخورد!
معلومه خیلی خانواده ی خونگرم و با محبتی هستن، دست خانم جون رو گرفت و کمک کرد تا از پله ها بالا بریم. رسیدیم به یه ایوان خیلی بزرگ که با فرش های سنتی قدیمی و پشتی های همرنگ خودش با سلیقه چیده شده بود!
به اصرار خانم جون همون جا نشستیم تا بیشتر بتونیم از فضای سرسبزش استفاده کنیم.
کنار خانم جون نشستم و گفتم
- خوب شد اومدما و الا جای به این باصفایی رو از دست میدادم
دایی که حرفام رو شنید با خنده گفت
- وقتی بچه بودیم خیلی میومدیم اینجا، اومدنی با چه ذوقی میومدیم ولی رفتنی با دمپایی و کتک میبردنمون..
هممون خندیدیم و گلرخ با سینی چایی به سمتمون اومد و بعداز تعارف به همه کنار نرده های چوبی نشست. به خاطر این که هیچ کدوممون روزه نیستیم برامون نهار هم تدارک دیده بودن واین باعث میشد بیشتر خجالت بکشیم.
نگاهم به سمت گلرخ که خوشحالی نگاهم میکرد و از قیافه ش مشخصه دوست خوبی میتونه تو این مدت برام باشه افتاد.. خداروشکر حداقل یه هم صحبت اینجا دارم. کمی که گذشت اشاره کرد سکینه خانم با ظرفی پر از میوه اومد، دایی با شرمندگی گفت
- سکینه خانم زحمت نکشین، خودتونم روزه هستین بفرمایین بشینین خودتون رو خسته نکنین
سکینه خانم با خوشرویی جواب داد
- چه زحمتی پسرم، بعد چندسال دوری مهمونای عزیزی مثل شما برام اومده. بفرمایین از خودتون پذیرایی کنین، من و گلرخ میریم آشپزخونه که شما راحت باشین
اشاره به گلرخ کرد و هر دو به آشپزخونه رفتن تا ما معذب نباشیم.
♥️پارتاولرمان #نذرعشـــــــق💕👇
https://eitaa.com/eshgheasemani/74667
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
┄•●❥ @eshgheasemani
•🌸°
•🌸°∞
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞
🕊️عشـــ❤ـــقآسمانے🕊️
. این سفر برای زهرا یه جورایی سرنوشت سازه... با ادمای مختلفی روبرو میشه و اتفاقاتی تو این سفر برا
عزیزانی که تازه دارن کانال رو چک میکنن مطالب جدید رو از اینجا بخونن
🌹🍃واجب ؛ اما فراموش شده
🔹 عالم محقق سید محمد تقی موسوی اصفهانی رحمة الله در کتاب شریف «مکیال المکارم» می نویسد:
برادر عزیز ایمانی ام، فاضل وارسته -که مؤیّد به تأییدات ربانی است- جناب میرزا محمد باقر اصفهانی، برایم نقل کرد که:
شبی از شب ها در خواب -یا بین خواب و بیداری- مولایم امام بزرگوار حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام را دیدم که سخنانی به این مضمون فرمودند:
🔸به مردم بگویید و به آن ها امر کنید که توبه کنند و برای فرج و تعجیل ظهور حضرت حجت عجل الله دعا نمایند؛ و این دعا مثل نماز میت واجب کفایی نیست که اگر یک یا چند نفر از مردم آن را انجام دادند، تکلیف از دیگران برداشته شود؛ بلکه همانند نمازهای واجب روزانه است که بر تمام مکلّفین واجب است آن را انجام دهند.
📚 مکیال المکارم،ج1 ،ص483
🌹☘
🟢 این استغفار امیرالمؤمنین علیه السلام هست که 70 بند میباشد و مولا آن را هر سحر بعد از نماز صبح میخواندند:
✅هر شب یک بند از استغفار هفتاد بندی امیرالمؤمنین علیه السلام در کانال گذاشته میشه
💠فراز 50 استغفار امیرالمؤمنین 🌸🌿
50- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ أَوْرَدَنِي الْهَلَكَةَ لَوْ لَا رَحْمَتُكَ وَ أَحَلَّنِي دَارَ الْبَوَارِ لَوْ لَا تَغَمُّدُكَ وَ سَلَكَ بِي سَبِيلَ الْغَيِّ لَوْ لَا رُشْدُكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند 50: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که اگر رحمتت شامل نمیشد، مرا به هلاکت انداخته بود، و مرا به دار فنا و نابودی میکشانید؛ و اگر هدایت تو نبود مرا به گمراهی میبرد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
💎خدایا به حق حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها فرج مولامون تعجیل بفرما و مارو از خدمتگزاران وفادار مولا قرار بده 🤲
💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎
🌹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌹
🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید
🆔 @eshgheasemani
🌿🌿🌸