🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
دعوت شده ام به روضهی اباعبدالله علیه السلام،
در و دیوار خانه سیاه پوش است،
صدای کلیپ مداحی سوزناک و آشنایی فضای خانه را پر کرده،
اشک در چشمانم حلقه میزند،
دست بر سینه گذاشته با ذکر #السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین وارد خانه میشوم.
کمی زود رسیدهام، اشکالی ندارد. آخر منزل یکی از اقوام نزدیک است، سراغ دختر جوانشان را میگیرم، میگویند در اتاق خواب مشغول آماده شدن است در میزنم و با کسب اجازه وارد میشوم.
واااای خدای من! چه می بینم؟! بساط آرایش دختر جوان صاحب خانه روی زمین پخش و او با دقت تمام در حال کشیدن خط چشمش است.
به یکباره منقلب میشوم، اخم هایم در هم فرو میرود، با تعجب و چشمانی گشاد شده از حیرت به من نگاه می کند و میپرسد چیزی شده؟
سری به تاسف تکان میدهم
_داری آرایش می کنی؟ 😳🤔
+خب آره 😒
_چرا؟! 😳
+تا نیم ساعت دیگه مهمونا میرسن
_خب برسن 😐
+یعنی چی خب برسن؟ باید تا قبل از رسیدن مهمونا آماده بشم، آراسته و مرتب از مهمونام پذیرایی کنم. 😒
_وا 😐😐😐😐😐
سوالی در ذهنم جرقه میزند
_ببینم اگر خدای ناکرده یکی از عزیزانت (برادر، پدر، مادر یا هر کی دیگه) هم از دنیا رفته بود و میخواستی براش مراسم بگیری اینجوری آرایش می کردی؟ 🤔😏😒
از سوالم جا میخورد و اندکی بعد خشم جای حیرتش را میگیرد!
+خب که چی؟! 😡😡😡😡
_خب همین!
از اتاق خارج میشوم
دقایقی بعد دختر صاحبخانه با چشم های سرخ شده از اشک و صورتی بدون آرایش از اتاق خارج میشود. لبخندی با مهربانی به صورتش میپاشم و برای کمک کردن به او وارد آشپزخانه میشوم.
#م.ز
پ.ن: در مجالس عزای #جد_غریب_امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف احترام #صاحب_عزا را نگهداریم.
#بابی_انت_و_امی_یا_حسین