eitaa logo
؏ــــشـق بـہ مۅڵا
80 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
57 فایل
🔮نـسݪ مـا نـسݪ ظـهور اسـٺ اڱـر بـرخـیزیـمـ✌🏼❣️ ڪانال مربـوط به امـام زمـان [عج] و رهـݕـر عـزیزمـوݩ✨ لطفالفت ندید🌹..!
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید حمید سیاهکالی مرادی،چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ در قزوین به دنیا آمد. 😍پدرش حشمت اله و مادرش امینه سیاه کالی مرادی نام داشت. دانشجوی مقطع کارشناسی حسابداری مالی بود. در تاریخ دهم آبان ماه سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد و توسط سپاه صاحب الامر(عج) قزوین و به عنوان مدافع حرم و فرمانده مخابرات و بیسیم چی در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت😌. پنجم آذر ماه سال ۱۳۹۴ در حلب سوریه و درگیری با داعش بر اثر اصابت پرتابه های جنگی به بدن و جراحات وارده شهید شد.🕊🕊🕊🕊🕊
به گزارش تا شهدا؛ «فرزانه مرادی» همسر شهید مدافع حرم «حمید سیاهکالی مرادی» در گفت‌وگو با خبرنگار اعزامی دفاع پرس به راهیان نور، در خصوص ویژگی‌های همسر شهیدش می‌گوید: حمید بسیار با ادب و مهربان بود. صدای بلندی از ایشان شنیده نمی‌شد. گاهی اوقات که صدای من بالا می‌رفت و با صدای بلند صحبت می‌کردم، به من می‌گفت: زن یک پاسدار باید نمونه باشد و هیچ‌کس نباید صدای ما را بشنود. خیلی آرام حرف می‌زد؛🙂 طوری که صاحب خانه فکر می‌کرد ما در خانه نیستیم.  
وی می‌افزاید: به پدر و مادرش بسیار احترام می‌گذاشت☝️. خودم حس می‌کردم عاملی که آقاحمید را لایق شهادت کرد، احترامی بود که به والدین خود داشت. مثلا یک بار که ایشان تصادف کرده بودند و برایشان میسر نبود که از بسترشان تکان بخورد، مادرشان که تماس می‌گرفت به نشانه احترام وضعیت خود را تغییر می‌داد. اگر خوابیده بود می‌نشست و اگر نشسته بود، می‌ایستاد. به حمید می‌گفتم مادرتان که شما را نمی‌بیند چرا می‌نشینی یا می‌ایستی؟ و او می‌گفت: مادر که مرا نمی‌بیند ولی خدا که مرا می‌بیند.✌️😍😍😍😍😍
♡ وی از خادم الشهدایی خود و حمید نیز می‌گوید: خیلی به هم وابسته بودیم و تحمل دوری هم را نداشتیم و در دوره خادم الشهدایی یکی‌مان در معراج الشهدا و دیگری در دهلاویه بودیم. 😍سال آینده نیز در فراق حمید، از سوم تا پنجم فروردین در معراج الشهدای اهواز خادم الشهدا خواهم بود.   همسر این شهید مدافع حرم در خصوص وداع با پیکر حمید عنوان می‌کند: من آخرین نفری بودم که وارد معراج الشهدا شدم. چشمش نیمه باز مانده بود، دستی به بدنش زدم، بدنش سرد بود. در گوشش زمزمه کردم که من تو را دیدم و تو هم داری من را نگاه میکنی. به حمیدم گفتم: خیلی دوستت دارم، سلام مرا به سیدالشهدا برسان، عزیزم شهادتت مبارک و اگر قصوری کردم مرا ببخش، اگر دلت را گرو گرفتم و مانع زودتر پرواز کردنت شدم ببخش و بعد چشمانش را بستم..😞
♡ محبت به همسر و خرید گل💐💐💐 شهید سیاهکالی سعی می کردند محبت خود به همسرشان را به صورت عملی نشان بدهند،😍 به گونه ای که رفتارشان خود یک منظومه و سبک زندگی خاص بود که حتی زوج های دیگر نزدیک به ایشان را تحت تاثیر قرار می داد یکی از کارهایی که ایشان در آن مداومت داشتند خرید گُل بوده است، به گونه ای که بعد از هر ماموریت یا مسئول شب که در پادگان به عنوان شیفت شب می ماندند، هنگام بازگشت به منزل برای همسرشان شاخه گل تهیه می کردند. مثل شهدا باشیم🌸☝️✌️ شهید می شویم🌸☝️✌️
❤️ ❤️ قسمتی از کتاب« یادت باشد» زندگینامه شهید سیاهکالی🦋🦋🦋 روح شهدا صلوات♡ اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم
📌 معرفێ 🔖نام جهادێ: حاج علێ 🎂تاریخ تولد : ۱۳۶۸/۰۳/۰۱ محل تولد : تهران 🕊تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۸/۱۳ محل شهادت: تل عزان – حلب – سوریه 💍وضعیت تاهل: متاهل 🌹محل مزار شهید: تهران – بهشت زهرا"س" – قطعه ۵۳ 📔نام کتاب: دلتنگ نباش 🇮🇷 ♡‌🕊🕊
؏ــــشـق بـہ مۅڵا
#زندگینامه_شهدا #قسمت_اول 📌 معرفێ #شهید_روح‌الله_قربانی 🔖نام جهادێ: حاج علێ 🎂تاریخ تولد : ۱۳۶۸/۰۳/
دلش برای یاری رساندن به مردم می‌تپید❗️💓 همسر بزرگوار درباره ویژگی‌های شخصیتی وی می‌گوید: « دلش پر می‌کشید برای کمک به دیگران. انگار خدا او را آفریده بود تا بی‌وقفه دلش برای دیگران بتپد💗. با آن روحیه مردم دوستی که از سراغ داشتم، رفتنش به سوریه و دفاع از حرم برایم عجیب نبود. «دو سال پیش بود که با هم از خیابان انقلاب رد می‌شدیم. مردی کنار خودرویش🚗 ایستاده بود و از رهگذران کمک می‌خواست. بخشی از ماشینش آتش🔥 گرفته بود. چون احتمال انفجار وجود داشت کسی جلو نمی‌رفت. تا این صحنه را دید زد روی ترمز. همیشه در صندوق عقب آب💧 داشتیم. آب‌ها را برداشت و به سمت خودرو دوید و آتش را خاموش کرد. مرد راننده‌اشک می‌ریخت و از تشکر می‌کرد. می‌گفت: جوان! خدا عاقبت به خیرت کند. همین دعاها را عاقبت به خیر کرد.»❤️ . یک هفته قبل از شهادتش به من زنگ زد📞؛ قرار بود برگردد اما گفت: «اجازه بده بمونم؛ دلم برای بچه‌هایی که اینجا به ناحق کشته می‌شوند می‌سوزد. تو هم دلت بسوزد بگذار بمونم اینجا به من احتیاج دارند گفتم‌اشکالی نداره بمون ولی مواظب خودت باش.»♡ هیچ وقت از رفتن به سوریه منصرفش نکردم... 🇮🇷 ♡‌🕊🕊
📝فرازی از : . "همسر عزیزم، پدرم، خواهرم، برادرم، دوستای خوبم! اگر شهید شدم، یک کلام وصیت اینکه حاج‌آقا مجتبی به نقل از حضرت علی"؏" می‌گفتند که منتهای رضای الهی تقواست. شهادت خوب است و تقوا بهتر. تقوا می‌خواهد، تقوایی که در قلب❤️ است و در رفتار بروز می‌‌کند و فکر نکنم مال یک روز باشد یا شاید یک‌روزه هم دارد؛ ولی حاجی می‌گفت پی ساختمان، فندانسیون آن است. چیزی که نمی‌دونید عمل نکنید، ادای کسی رو درنیارین، بدون عملِ درست وارد کاری نشوید مخصوصاً دین. اول واجبات بعداً مستحبات مؤکد، مثل کمک به پدر و مادر و مردم و دستگیری دوروبری‌ها، نه حج و کربلا و ... صد بار ...🌱 🇮🇷 ♡‌🕊🕊
♡ ♦️همسر بزرگوار شهید: "من با بزرگ شدم و پر و بال گرفتم و با شهادتش به بار نشستم ..."🕊♡ . هدیه امام رضا"؏"به من بود.❤️😍 همسری که امام هشتم به آدم هدیه می‌دهد و امام حسین"؏" او را می‌گیرد وصف نشدنی است، من عروس چنین مردی بودم ...(:💍 . ♢من می‌دانستم روزی شهید می‌شود اما فکر نمی‌کردم این‌قدر زود، ما حلقه‌های ازدواجمان💍 را نذر حرم امام حسین"؏" کرده بودیم، چون عقیده داشتیم هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شویم.در حال حاضر خودم را خوشبخت‌ترین دختر دنیا می‌دانم." 🇮🇷 ♡‌🕊🕊
؏ــــشـق بـہ مۅڵا
#زندگینامه_شهدا #قسمت_چهارم♡ ♦️همسر بزرگوار شهید: "من با #روح‌الله بزرگ شدم و پر و بال گرفتم و با ش
♡ سوریه را به صندلی دانشگاه ترجیح داد‼️ . آدم بابرنامه‌ای بود👌، یک دفتر مشکی📓 کوچک داشت که تمام کارهایش را در آن می‌نوشت✏️، بدهی، کارهای انجام نداده، کارهایی که باید انجام می‌داد و هر کاری که داشت را یادداشت می‌کرد. من هیچ وقت را بیکار ندیدم؛ یا کار می‌کرد یا مشغول جزوه خواندن بود.📄 . رشته مترجمی زبان انگلیسی قبول شده بود🔠. وقتی که جواب قبولی‌اش در دانشگاه آمد که سوریه بود. . به شدت شجاع و نترس بود. از هیچ چیزی نمی‌ترسید. هر وقت به من زنگ می‌زد📞 می‌گفت دعا کن شجاع باشم هیچ وقت نمی‌گفت که من نمی‌توانم، همیشه می‌گفت من می‌توانم.✌️ 🇮🇷 ♡‌🕊🕊