eitaa logo
؏ــــشـق بـہ مۅڵا
80 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
57 فایل
🔮نـسݪ مـا نـسݪ ظـهور اسـٺ اڱـر بـرخـیزیـمـ✌🏼❣️ ڪانال مربـوط به امـام زمـان [عج] و رهـݕـر عـزیزمـوݩ✨ لطفالفت ندید🌹..!
مشاهده در ایتا
دانلود
؏ــــشـق بـہ مۅڵا
ای عشق!❤️ 🌻از این قفس رهاڪن ما را بادست شهادتت سوا ڪن مارا🕊 ای مردِ مدافـعِ👨 حرم هاےدمشق!🌺 درسنگروس
~🕊 اے .....!! چه زیبا گلچین می کنی.‌..🌸 🌾خوبان عالم را..!! ومن!! مبهوت هر..🍂 چه زیبا می رود.‌‌.. تا عرش اعلا...💫 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
💫🖤 عرض ارادت هرشب ساعت ۲۰:۰۰ به سلطانِ جان آقا امام رضا❤🌱 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏:)✋🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال_کسانی_که درس می خوانند🙃📣📣📣📣📣📣📣 را هدیه کنیم به امام زمان عج ♡ و همچنین_
💝هرشب باماهمراه باشید💝 🕘ساعت 🕘 ♥️رمان های جذاب♥️
شیان دهاتی در یک جاده فرعی بود. توی راه با خودم شروع کردم ب حرف زدن. کمی زیر لبی برای خودم و تنهایی و خستگی ام شعر خواندم. گریه کردم و اشک ریختم. دشمن حالا تا نزدیک ماهیدشت رفته بود و اگر ب آنجا میرسید حتما شوهرمو رحمان از آنجا میرفتند. من این طرف مانده بودم، آنها آن طرف. اگر دشمن میروز میشد باید چیکار میکردیم؟ برای همیشه از هم جدا میشدیم. وقتی ب شیان رسیدم ب خانه فامیلمان شیخ خان برزویی رفتم. در حیاط باز بود. عمویم یک خانه بزرگ داشت. سر و صدای زیادی از توی خانه می آمد. خانواده ام در خانه فامیلمان بودند. 50 نفری آنجا بودند. یکدفعه صدای بچه ها بلند شد ک فرنگیس آمد. مادر و خواهر ها و برادرهایم دوره ام کردند. همه با خوشحالی مرا میبوسیدند و شادی میکردند. مادرم پرسید: پس رحمان و علی نردان کجا هستند؟ اسم آنها ک آمد بغضم ترکید و شروع کردم ب گریه...همه با نگرانی پرسیدند: اتفاقی افتاده؟؟ در میان گریه گفتم: ن، از هم جدا شدیم. آنها توی ماهیدشت هستند. مادرم پرسید: پس چرا جدا شدید؟ گفتم: داشتم میرفتم گورسفید. میخواستم سری ب خانه ام بزنم. مادرم ب سینه کوبید و گفت: فرنگیس بالاخره کار خو ت را کردی؟ مگر نگفتم مواظب باش؟؟ پدرم گفت: چ کارش داری زن؟ الان وقت سرزنش کردن نیست. خب دلش طاقت نمی آورد. آنجا خانه اش است. زندگی اش است. حرف های پدرم باعث شد ک بس کنند. انگار تمام حرف های دلم را میدانست. پدرم جلو آمد. سرم را بغل کرد و پیشانی ام را بوسید. گفت: فرنگیس، براگم، ناراحت نباش. خدا بزرگ است. نالیدم: میترسم بلایی سر رحمان بیاید. با اطمینان گفت: بس کن فرنگیس. علینردان آدم عاقلی است. نمیگذارد صدمه ای ببینند، خیالت راحت باشد. سرم را توی بغل پدرم گذاشتم و کمی آرام شدم. دوتا خواهرم لیلا و سیما، سهیلا را بغل کردند و ب گوشه ای بردند. بهشان گفتم: چیزی ب سهیلا بدهید بخورد. طفلکی گرسنه است. همه دورم را گرفتند. برایم چای آوردند. سعی نیکردند سرم را گرم کنند تا زیاد توی فکر نروم. نمیدانستم چطور ب مادرم بگویم دایی احمد زخمی شده. با خودم گفتم بهتر است فعلا چیزی نگویم، چون حتما حالش بد میشود.... ادامه دارد...🥀🥀🥀
شب توی خانه جای خوابیدن نبود. مادرم و چتد تا زن دبگر با هم حرف میزدند. هر لحضه ب تعداد میهمانان اضافه میشد. همه از روستاهای دیگر داشتند ب آنجا می آمدند. حدود 50 نفر بودیم. با اینکه خانه عمو کوچک بود ولی آن شب همه کنار هم ماندیم. همه زنها توی یک اتاق دراز کشیدیم. سهیلا را محکم بغل کردم تا توی خواب مشکلی برایش پیش نیاید. از پنجره های اتاق ستاره ها معلوم بودند. آسمان صاف صاف بود. یاد رحمان و علیمردان ناراحتم میکرد. کاش میدانستم رحمان چکار میکند. همانطور، ک برای سهیلا شعر میخواندم، سرم را روی زمین گذاشتم. صبح زود زن ها با هم مشورت کردیم. توی خانه جا کم بود و برای همه شان سخت بود. باید فکری میکردیم. عمویم گفت: مدرسه اینجا الان خالی است. بهتر است قفل مدرسه را باز کنیم تا مردم آنجا هم پناه بگیرند. با عمو و مردهای ده ب طرف مدرسه رفتیم. مدرسه دو تاق بزرگ و یک راهروی خوب داشت. از پشت شیشه های مدرسه داخل را نگاه کردیم. عمویم گفت: وسیله بیاورید ببینم میشود قفل را شکست یا ن. وسیله آوردند و قفل مدرسه را شکستند. در مدرسه ک باز شد جارویی دست گرفتم. و با بقیه زن ها داخل را جارو کردیم. بعد چند تا موکت و زیرانداز ک مرده ده داده بودند، کف اتاق ها و توی راه رو انداختیم. موکت ها رنگ و رو رفته بودند و خیلی کهنه. زن عمو و زن های فامیل آمدند و همه تدی مدرسه نشستیم. آنجا بهتر بود. حداقل ما زنها میتوانستیم پاهامان را دراز کنیم. زن عمو رفت و پیک نیکی آورد. چای دزست کردیم و با زنها شروع کردیم ب خوردن چای. سیما و لیلا پرسیدند: فرنگیس، الان گاوهایت چ کار میکنند؟ نمرده اند؟ بغضم را خوردم و گفتم: ن، نمرده اند. میدانم ک میتوانند غذا پیدا کند و بخورند. بعد هم با شوخی گفتم: اگر مال من هستند باید زرنگ باشند.باید خودشان را نجات دهند. یکی از زنهای فامیل ادامه داد: اگر گاوهایت مثل خودت باشند نسل عراقی ها را نابود میکنند. بچه ها از اینکه بعد مدت ها داشتیم شوخی میکردیم، خوشحال بودند. و میگفتند: کاش زودتر برگردیم. داشتیم حرف میزدیم ک چند تا از مردها از سمت جاده خراسان سر رسیدند. میدویدند و تفنگ هایشان دستشان بود. فریاد میزدند: فرار کنید...از اینجابروید. عراقی ها و منافقین نزدیک اینجا هستند. سراسیمه از اتاق های مدرسه بیرون آمدیم. مردم ده دور مردها حلقه زدند. یکی از مردها گفت: منافقین نزدیک شیان هستند. سریعتر دور شوید. ما ک قبلا از روستای خودمان آواره شده بودیم. بقیه مردم ده هم مجبور شدند مثل ما ب سمت روستایی ب اسم شیطل برویم. آن روستا امن تر بود. توی راه بچه ها را نوبتی بغل میکردیم ک خسته نشوند. انگار قرار نبود سرگردانی ما تمام شود. نزدیک روستا سبزی زیادی چیدیم. از اینکه ب جای سرسبزی رسیده ایم خوشحال بودیم. باغی زیبا و مر از میوه سر راهمان بود. بچه ها از دیدن باغ و میوه های آن خوشحال شدند. از جاده خاکی وارد باغ شدیم. تعدادمان زیاد بود. صاحب باغ آنجا بود. تا ما را دید ناراحت شد و گفت: چ خبر است؟ کجا تشریف آورده اید؟ چرا وارد باغ من شدید؟ از روی ناراحتی و حرص تمام بدنش میلرزید. رو ب او کردم و گفتم: برای تفریح نیامده ایم، عراقی ها نزدیک شدند. ما هم مجبور شدیم ب این طرف فرار کنیم. ادامه دارد....🌸🌸🌸
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید جواد محمدی: آسمان برایت گریه میکند ما که جای خود داریم 🖤 باران پاییزی در مزار حاج قاسم ابن صحنه‌های زیبا رو به وجود آورده🍂 😔 ✨الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج✨ 📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍اعمال وقت خوابیدن 😴 🌹 خواندن دعای زیر برابر با هزار رکعت نماز، به گفته مولاء علی(ع) « يَفْعَلُ اللّه ما يَشاءُ بِقُدْرَتِه، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِه» 💚سه مرتبه💚 ✨ 🌹 سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق (ع)، هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد. ✨ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ.كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ.ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ✨ 🌹 هدیه پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) در روز تولدش در هنگام خواب این بود که حضرت فاطمه (س) فرمودند این بهترین هدیه تمام عمرم بود. ✨ 🌹 خواندن سوره توحید (قل هو الله احد... )برابر با ختم قرآن است. 💚سه مرتبه💚 ✨ 🌹 صلوات بر من و پیامبران پیش از من سبب شفاعت خواهد شد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین) 💚یک مرتبه💚 ✨ 🌹 استغفار برای مومنین سبب خشنودی آنها از تو خواهد شد «اللهم اغفرللمومنین والمومنات» 💚یک مرتبه💚 ✨ 🌹 ذکر سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اکبر (ثواب حج و عمره را دارد.) 💚 یک مرتبه 💚 ✨ 🌹 وضو گرفتن. (ثواب شب زنده داری ) دعا ااا