✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_46 مریم: حتی فکر نبودنش داشت دیوانه
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_47
محمد:
وارد اتاق بازجویی شدم.
پرونده و خودکارم را روی میز گذاشتم و پشتش نشستم.
انگشتانم را روی سرم گذاشتم و به پشتیِ صندلی تکیه دادم.
بعد نفس گرفتن گفتم
_خانم مهرداد مجرمو بیارید...
_چشم.
بعد چند دقیقه در باز شد.
نیلا وارد شد.
نزدیک که شد با نیشخند به یک حرکت خودکار را برداشت و کوبید روی دستم که روی میز بود.
خانم مهرداد میخواست از پشت بگیردش که گفتم.
_نیاز نیست. بزار بشینه
_ولی دستتون...
با نگاه تندی که کردم ساکت شد.
همزمان با نشستن نیلا، خودکار را از گوشت دستم بیرون کشیدم و انداختم زمین
بی توجه به خونی که از میز چکه میکرد شروع کردم به بازجویی.
_اسم...
_خیلی با جرئتی داماد عزیزم.
_اسمتون خانم...
_همون روز باید یه گلوله تو مغزت خالی میکردم.
با همان دست زخمی روی میز کوبیدم.
_سوال منووو جواب بده.
دست به سینه تکیه داد.
نیلا شهباز فرزند مهرداد ساکن تهران
_شغل؟
_نمیشه گغت شغل.
با زبان تلخش گفت
_ کشتن امثال تو. ادم فروشی .قاچاقچی. خرید و فروش مواد. هزار جور زهرمار دیگه
_یادت رفت بگی تروریستی...
_چطوره تو بنویسی من امضا کنم اقا داماد؟
کلافه نفسم را بیرون دادم.
کاغذی را که گوشهاش از خون دستم لکه برداشته بود به سمتش گرفتم.
_همه چیو بنویس. دلیل اسیب رسوندن به دخترت فراموش نشه.
نجلا:
با تردید آیینهای را که روی پایم بود برداشتم و مقابل صورتم گرفتم.
آرام چشمانم را باز کردم.
دست به سمت طرف راست صورتم بردم.
اولین قطره اشکم با شوریِ تمام پوست تکه تکه ام را سوزاند و پایین افتاد.
_هنوزم قشنگه
هنوزممم قشنگهههه
هنوزمممم نجلاااا قشنگهههه
در عرض چند ثانیه زمین پر شد از خوردههای آیینه.
نفس نفس میزدم و با دستان باند پیچی شده به ملحفه چنگ میزدم.
تمام وجودم شده بود صدا.
جیغ میزدم تا خالی شوم از درد؛ تا جا باز کنم برای کینه برای مشت زدن به صورت مادر بیرحمم...
_آرووووم باش
دست پرستار سینهام را به سمت تخت هل میداد.
_بهش آرامبخش تزریق کنید.
_نههههه بزاریددد بیدار باشم...
قسمتون میدممم...
با سوزنی که به سرم زدند ارام ارام صدایم در گلو خفه شد و چشمانم روی هم رفت.
علی:
_رضا اون پرونده جدیدارو بده من قبلیا تموم شد...
با تعجب گفت
_همشو تموم کردی؟ مطمئنی؟
_اره دیگه؛ بده
_نمیدم برو سر وقت فرمانده ات... فک کنم اگه یکم دیگه لجبازی کنه باید دستشو از مچ قطع کنن.
_یعنی چی قطع کنن؟
_انگار تو یکی از این بازجوییا طرف زده دستشو سوراخ کرده.
الانم لجش گرفته نه دستشو میزاره بخیه بزنن نه میزاره یکی دیگه از متهمای دیگه بازجویی کنه.
_مجرم...نه متهم.
_حالا همون...مجرم
الان اتاق بازجوییه؟
سرش را پایین گرفت و درحالی که امضا میکرد گفت.
_اره...
به سمت در رفتم.
انگار که چیزی یادش افتاده باشد گفت.
_راستی علی...نتونستید سهیلو پیدا کنید؟
چپ چپ نگاهش کردم و با ته خنده گفتم
_تو جیبمه، قایمش کردم محمد دستش بهش نرسه.
.......
وارد اتاق کنترل شدم.
_چه خبر بچهها؟
فرزاد گفت
_افتضاح...
دستش را داخل جیبم کرد و یک مشت تخمه برداشت.
_واقعا که تماشاییه
به شیشه نگاه کردم و لب زدم.
_مخصوصا وقتی بخواد شما دوتا دونه رو خاک کنه، انقدر کیف میدهههه که نگو.
صادق هم دست داخل جیب چپم کرد و تخمه برداشت.
هر دو درحالی که با صدا تخمه میخوردند حواس به محمد داده بودند.
حسی در من خوشحال بود از وضعیت محمد
از سردرگمیاش...
از کلافگیاش.
اما...
_من میرم تو.
_مگه از جونت سیر شدی؟
بہقـلــم: ف.ب
لینک ناشناس:
https://abzarek.ir/service-p/msg/794604
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨
مثلـایہتسبیحبردارے!
هۍقربوݩصدقشبرےˇˇ
تاخوابتببرھ ♡
••عَبِدِڪَفَداڪ
••عَبِدِڪَفَداڪ
••بندتفداتبشہآخدا 🌿
زیبایےهارا ببین...
فقط یڪ جفت چشم مےخواهد...
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از ᴍᴏʜᴇʙ ∫ مٌـحِـب
استارت زدیم برای کار جهادی بعدی به عشق امام حسین(ع)😄🖤
حمایتمون کنید ولو با نشر پوستر یا واریز حتی پنج هزار تومن ، کمتر از یک هفته وقت داریم .
یا علی :)🌿
_گروهمعتبرهستبندهازاعضایگروهجهادیهستم
#غریب_طوس
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین در قلبها ریشہ ڪرده♥
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨
تفاوت بین آنچه که هستید ♡‿♡
و آنچه می خواهید باشید
کوششے است که می کنید.👌
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨
✨'قصّہ اسارت'✨
سرش در عملیات والفجر مقدماتی ترکش خورده بود. بی مداوا، او و همراهانش را در شهر های عراق گرداندند. پس از چند روز آنها را به اردوگاه آوردند.
وقتی دکتر صلیب سرخ آمد وادارشان کـرد کـه او را تـحت عـمل جراحی قرار دهند. عراقی گفتند:"اگـر عـملش مـوفقیـت آمیز بـاشد بینایی یا شنوایی اش را از دست میدهد".
آن روز پـزشک صـلیب ســرخ بـالای سـر"خدا کرم" بود و میخواست بداند که چـرا آن اسـیر مـجروح، اصـرار دارد کـه طـوری عمل شود که شنواییاش از دست بـرود، امـا به چشـمانش آسـیبی نرسد.
خدا کرم گفت:"آرزو دارم پس از اسـارت، یک بـار دیگـر جـمال نورانی امام خمینی را ببینم".
اما عمل جراحی او با موفقیت انجام نشد؛ و ... خدا کرم در غـربت دفن شد.
#پلاڪ
مثلـایہتسبیحبردارے!
هۍقربوݩصدقشبرےˇˇ
تاخوابتببرھ ♡
••عَبِدِڪَفَداڪ
••عَبِدِڪَفَداڪ
••بندتفداتبشہآخدا 🌿
با خودت قهر نکن یه روزی یه جایی میفهمی خودت تنها کسی بودی که همیشه باهات راه اومده با خندهات خندیده، با شکستت شکسته، با موفقیتت حس غرور کرده. با خودت بد نباش، خودت کسی بوده که وقتی عاشق شدی آینه معشوقت شد، وقتی تنهات گذاشت واست اشک ریخت، وقتی در آغوشش کشیدی باهات ذوق کرد، وقتی باختی بلندت کرد از زمین وقتی درد داشتی حست کرد! با خودت مهربون باش یک روز میفهمی خودت با خودت موندی و خودت با خودت مونده...
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اهمیت روضہ رفتݧ
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨