eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
319 دنبال‌کننده
2هزار عکس
845 ویدیو
8 فایل
🍂ماییم‌وهواےبغض‌آلودفقط، دلواپسےوغصّه‌مشهودفقط والله‌که‌آسان‌شوداین‌سختےها باآمدنِ‌حضرتِ‌موعودفقط . . .(: تبادل: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🖇•. دیگران را ببخش حتی وقتی متاسف نیستند، بگذار حق با آنان باشد. اگر این چیزیست که به آن نیازمندند خودت را به کوته فکری آنان گره نزن این سلامت روانت را از تو میگیرد. 📗 | توطئه روز رستاخیز 🌱_• @eshgss110 ____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😎😌اگر کسی تو ظاهر همه چیز تمام بود ، شک کنید⁉️ استاد عزیزے🎤 🌱_• @eshgss110 ____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی مداحان برای لبنان پابه‌توپ شدند 🔹جمعی از مداحان، ورزشکاران و اصحاب رسانهٔ کشور برای کمک به مردم لبنان و فلسطین در مسابقهٔ خیریهٔ فوتبال شرکت کردند. 🌱_• @eshgss110 ____
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
'🍁 . .
.‹کاش میشد از بوی نارنگی عطر ساخت و تو کوچه پس کوچه‌های شهر پخش کرد!🍊🍂› 🌱_• @eshgss110 ____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️میگه من عاشق بچه هام هستم❤️ سلبریتی معروف هالیوودی در اوج پولداری دوست داره خودش برای بچه هاش آشپزی کنه اینجا هم ساجده مهلا از توابع دوقوزآباد معتقده که چرا باید بچه بیاره وقتی میشه سگ نگهداره😏😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر از هدفت مراقبت میکنی؟🙃 ویدئو رو ببین؛ متوجه معنی حرفی که زدم میشی🌱 🌱_• @eshgss110 ____
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
🤎🌿•
زندگی را با چیزهای بسیار ساده، پُر باید کرد؛ ساده ها، سطحی نیستند. خرید چند سیب ترش می تواند به عمق فلسفه ی ملاصدرا باشد... _نادر ابراهیمے 🌱_• @eshgss110 ____
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
_
نیمی از نگـرانی‌ها و اضطراب‌های ما مربوط به « نـظر دیگران » است، باید این خـار را از بدن خود بیرون بکشیم! نظر دیگران، تصوری خـام یا یک وهم است که هر لحظه می‌تواند تغـییر کند. نظر دیگران به نخـی بند است و ما را بـرده‌ی آنان می‌کند؛  برده‌ی نـظراتشان و بدتر،  برده‌ی آنچه وانمود می‌‌کنند به نـظرشان می‌‌رسد! 🌱_• @eshgss110 ____
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
_
...🫀 از زیبایی ادما تعریف کنین هر چقدر هم که کم، تو روزای تاریکیشون ، لبخند میشه رو لباشون🙂♥️ 🌱_• @eshgss110 ____
🍓🍰•_ دنیا آن قدرها هم زشت نیست گهگاه چیزهای کوچک درخشانی هم در آن پیدا می شود و زندگی در واقع چیزی جز جست و جوی این چیزهای کوچک طلایی و درخشان نیست ‌‌..♥️🌱 🌱_• @eshgss110 ____
🪵🍂• زندگی تموم نمیشه؛ وقتی که ارتباطت با دوستت دیگه مثل قبل نیست، وقتی که امتحانت رو خراب می‌کنی، وقتی حس میکنی گم‌شدی، وقتی با خانواده‌ت مشکل داری، وقتی که روزات تکراریه و‌ حس می‌کنی غرق شدی، وقتی برای اتفاقات زندگیت جوابی پیدا نمی‌کنی، وقتی تنهایی و احساس ناکافی بودن می‌کنی، یا حتی وقتی آرامشت رو از دست دادی. زندگی تموم نمیشه. بهت قول میدم همه چیز بهتر میشه. 🌱_• @eshgss110 ____
☁️⚡️•°• یه روزی میفهمی دوست داشتن آدما فقط به این بستگی داره که تا چه اندازه از ناراحت شدنتون ناراحت میشن و تا چه اندازه واسه اینکه ازشون دلخور نباشین تلاش میکنن...! 🌱_• @eshgss110 ____
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
_
🖤☕️• اریک فروم خیلی قشنگ میگه: ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم! بگذار بگویند غیر منطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم، اما به این می ارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیم های ما به کسی آسیبی نمی‌زند، ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. 🌱_• @eshgss110 ____
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
_
🧶♥•_ هیچ‌وقت نمی‌توانی چیزی را که قرار است از دست بدهی نگه داری. تو فقط قادر هستی چیزی را که داری، قبل از آن‌که از دستت برود، عاشقانه دوست داشته باشی ... 📘 به خاطر وین دیکسے 🌱_• @eshgss110 ____
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
گاهے قلـــم بهانه‌ایست تا از دلتنگی بگویم...🫀🩹 🌱_• @eshgss110 ____
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
_
🌻☁️•. «و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می‌دهم، به این امیدِ نور کم‌سویی که در دوردست‌ها می‌درخشد.» -نامه به آنتوان چخوف؛ اولگا کنیپر 🌱_• @eshgss110 ____
سلاااااااام👀🫂 و اما رمانی که منتظرش بودید! ༺ به اتـفـاق مرگ ༻ +پارت گذاری رمان، از روز ۱۶ آذر. روند پارت گذاری← یک شب درمیان.
پدڔخاڪ، مادڔآب🌘 آن شب مدینه، شهر نزول آیه‌های قرآن، غرق وحشت و ماتم شده بود. گویی قدم قدمش را خاکِ مرده پاشیده بودند. آسمان به رنگ ظلمات بود و از در و دیوار خانه‌ها اشک جاری گشته بود. برای بغض زمین، حتی من، پدرِ خاک هم چاره‌ای نداشتم! آن‌شب ماه، از غم و حسرت رو پوشانده بود. زهرا...آرام جانم...امانت رسول خدا در دستانم همچو گلی سرخ پرپر می‌شد و من کاری جز شرمساری از دستم بر نمی‌آمد. سینه‌ی غم دیده‌ی خیبرشکن داشت زیر بار این مصیبت می‌شکست. از در و دیوار شهر صدای پچ پچ‌ها و تمسخر‌ها بالا می‌رفت و دل رنجیده‌ی زهراے زخم دیده‌ام را خون می‌کرد! این دنیای فانی، این جهان تو‌خالی، این جماعت جاهل، چه بر سر آیه‌های کوثرم آورده بودند که در اوج جوانی دست بر دیوار می‌گذاشت و با کمری خمیده راه می‌رفت؟ من از چه کسی باید قصه‌ی آن شب را می‌پرسیدم؟ پسر زانو بغل کرده‌ام حسن؟ یا همسر در بستر افتاده‌ام زهرا؟ صورت رنگ پریده‌ی زهرا و نفس‌های خونینش، امید از دلم برده‌بود. هرکه بشنود علی... اولین یار باوفای پیامبر امید از کف داده، خنده‌اش می‌گیرد! آن‌شب چگونه با یار دردانه‌ام وداع کردم؟ مگر چاه می‌توانست بعد او هم‌رازم شود؟ پدر خاک را چه به زمین خوردن... غمِ از دست دادنش آن‌قدر سنگین است که کمر را خم کرده؛ اما خمیدگی کمر من کجا و پهلوی آتش گرفته‌ی زهرا کجا... بعد از او، چه کسی شب را با دعا برای کسانی که از او نفرت دارند به صبح برساند؟ چه کسی موی حسین را شانه بزند؟ چه کسی بی‌منت چاه دلتنگی‌ام باشد؟ تمام سپاه ابوتراب، زهرای مرضیه است و بس! چه بگویم از نفس‌های هراسانم در زمان زمین خوردنِ یار جوانم؟ چه بگویم از چشم‌های خجلم که به تراب دوخته شده بود؟ چه بگویم از بی‌صفتی دشمنان علی و آل علی؟ زهرا که نباشد‌، فضه‌ را چه توان برای آرام کردن گریه‌های حسنین و زینب؟ گیریم حسین و زینب آرام شدند؛ حسن را چه کند؟ نفسم...ای امید زندگی‌ام...سخت است فرو خوردن بغض مردانه‌ای که مانند تیغی برنده، به گلو چنگ می‌اندازد. سخت است نگاه کردن به در و دیوار خانه‌ای که محسنت را آسمانی کرد... سخت است غسل دادن تنی که کبود و پاره پاره است... می‌دانی روضه‌ی مجسم چیست؟ این که دری که چهل مرد جنگی توان حملش را ندارد از جا کندم زهرا جان؛ اما آن روز، زمانی که دو محرم باید می‌بود تا تنت را در قبر بگذاریم، تنها، حیران، حتی روی پای خود نمی‌توانستم بایستم! تو تکیه‌گاه علی بودی؛ تو تمام ذکر یاعلی بودی؛ تو علت وجود علی بودی... حالا که نیستی علی حتی توان حمل سنگ لحد را ندارد، چه برسد به حمل تن بی‌جان عشق و، دلیل بندگی‌اش! زهرا جان دلت به حال حسین نسوزد که او نبود و بی حرمتی به حرم را ندید. حسین رفت و چادران سوخته‌ی اهل بیتش را ندید. دلت به حال منی بسوزد که زنده بودم و مقابل چشمانم تورا بی‌یاور دیدند... زنده بودم و چادرت را سوزاندد... زنده بودم و گوشواره‌ات را با سیلی از جا درآوردند. عشق همان‌طور که می‌تواند ذکر یاعلی را جاری سازد، به همان سرعت می‌تواند باعث فرو ریختنش شود. مثل من، بعد از زهرا(: منی که بعد از او، دیگر مرهمی برای زخم‌هایم نخواهم داشت. اما در نهایت، آرام بخواب زهرا جان! آرام بخواب که منتقم خونت خواهد آمد. منتقمی که آیینه‌ی من است و قیام خواهد کرد، بر علیه دشمنان زمان! و بر پا خواهد کرد، حکومتی بر پایه عدالتِ علوی... و آن روز، بسیار نزدیک است!
‌ "بسم رب الشهدا و الصدیقین" مقدمہ: باز دلم تنگ شد. واژه‌ها اندرونش شنا کردند. عقل بی‌رحم بیدار شد. آمد توی دلم. واژه‌ها را شکار کرد. و من نویسنده شدم... یا رب! قلم پای عقلم بشکند که قلمدارم کرد... 🌱🌱🌱 رمان بہ اتفاق مرگـــ بہ قلــم:ف.ب داستانِ طنزِ زوجِ طلبه‌ی جوان که ثروتمند هستن و تصمیم می‌گیرن وارد جریانات فرهنگی و اجتماعی شن. مشکلات حساس و پر خطری پیش روشون قرار می‌گیره... +نرگس و رضا و تیمِ بی‌نظیرشون قراره کارای جالبی انجام بدن... ✨🌱
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
‌🤍☘•° - اگر دردی داری برو و برای دریا تعریف کن برای گربه‌ها ابرها برای گلدان‌های کنار پنجره درد را مگر می‌شود با انسان‌ها درمیان گذاشت؟ 📼'🩶 _زکایی‌اوزگز 🌱_• @eshgss110 ____
بریم واسه به اتفاق مرگ؟!👀🌱
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
-𐙚
🍃☁️•_ آهسته حرکت کردن یا اشتباه کردن مهم نیست مهم این است که شما همیشه جلوتر از کسانی هستید که هرگز حرکت نمی کنند ...🎠 🌱_• @eshgss110 ____
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
-𐙚🧁-
🤍- باهم عبور خواهیم کرد؛ از درد ها و بحران ها. با هم عبور خواهیم کرد، از تغییراتی که لازم است انجام دهیم، گذر خواهیم کرد از هر لحظه یِ این زندگیِ غیر قابل پیش بینی.☺️✨🫂 🌱_• @eshgss110 ____
حالا که دیگر فایده‌ای ندارد فیلم و عکس‌های شهید رئیسی را منتشر می‌کنند... از وفاداری و مسئولیت پذیر‌ی‌اش تعریف و تمجید می‌کنند... حتی گاهی رفتار متواضعانه‌اش را با مسئولین جدید* مقایسه می‌کنند! بیایید با خودمان رو راست باشیم. آن زمان که آقای رئیسی از تهمت و ناسزا‌ی مردمش به رهبر گلایه می‌کرد، کدام یک از ما یادمان بود که کربلا را در زمان اربعین و در اوج تهدیدات گروهک تروریستی با امنیت زیارت کردیم؟؟ کدام یک از ما وقتی رجزخوانی ایران را در سازمان ملل، از قرآن و سردار سلیمانی دیدیم آن را رسانه‌ای کردیم؟ حواسمان بود که رئیس جمهور مملکتمان شب یلدا به جای گرفتن فال حافظ در کنار خانواده، در پادگانِ سربازان، کنار سفره‌ی کوچکشان نشسته بود؟ چندبار یادمان می‌آید که رهبر گفت: دلم به حال رئیسی سوخت.. مسخره‌است اگر بگوییم دلمان برای مظلومیت آقای رئیسی می‌سوزد. او مدافع مظلومان بود. یک مدافع واقعی... ما در زمان حیاتش حتی یک فحش برای دفاع از او نشنیدیم... او کجا و ما کجا... او کجا و مسئولین عالی رتبه‌ی حالا کجا...