eitaa logo
مسجد پایگاه قرآنی
311 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
788 ویدیو
34 فایل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 آسیابانی پیر در روستایی دور افتاده زندگی می‌کرد. هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن می‌برد، او علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمی‌داشت. مردم با اینکه او را می دیدند ، اما چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره‌ ای نداشتند و فقط نفرینش می کردند. چند سالی بعد آسیابان مُرد و آسیاب به پسران او رسید . یک شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره‌ای برایم کنید که به سبب دزدی از گندم های مردم از آنان در عذابم.. پسران هر کدام راهکاری ارائه کردند. پسر کوچک تر پیشنهاد داد از این به بعد با مردم منصفانه رفتار کنیم و از آنها تنها دستمزد بگیریم پسر بزرگ‌ تر گفت اگر ما چنین کنیم، مردم چون انصاف مارا ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه گندم از او برداریم. با این کار مردم می گویند خدا آسیابان پیر را رحمت کند ، او با منصف‌ تر از پسرانش بود آن‌ها از آن به بعد دو پیمانه برداشتند و همان شد که پسر بزرگ‌تر گفته بود مردم پدر را دعا کردند و این وصیت نسل به نسل میان آسیابان منتقل شد و به نسل بعضی مسئولین ما رسید! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
تاجری انگلیسی هر روز تاریخی مصر را بار شترها می کرد تا به کشتی برساند و به انگلیس ببرد افسار شتر را هم مرد عربی می کشید و از این که تاریخش به تاراج می رفت ناراحت بود و مدام به زمزمه به تاجر انگلیسی فحش می داد ولی برای مزد هنگفتی که می گرفت، راهنمای کاروان هم بود تاجر از مترجم خود پرسید مرد عرب چه میگوید؟ گفت که به شما فحش می دهد و نفرین می کند. تاجر گفت این فحش و نفرین بر کارش هم خللی وارد می کند؟ گفت نه کارش را خوب انجام می‌ دهد تاجر لبخندی زد و گفت پس بگذار هر چه می‌خواهد کند چند نفرین انگلیسی هم یادش بده