eitaa logo
مسجد پایگاه قرآنی
328 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
788 ویدیو
34 فایل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
خانمی که محجبه‌ ای ، آقایی که غیرت‌ داری و از نگاه حرام خودداری می‌کنی، مسافری که اول وقت کنار جاده توقف کردی نماز بخوانی و... اگر گفتند: مردم بهت میخندند، بگو اگر مردم معیار حق بودند به‌، خداوند نمی خندیدند ما مـوسی را با آیات و معجزاتی که به او دادیم به سوی و بزرگان و اشراف قومش به‌رسالت فرستادیم، او به آن‌ها گفت: من رسول ربّ العالمینم! وقتی آیات ما را بر آنان عرضه داشت، همگی از روی تمسخر خندیدند. سوره زخرف آیه ۴۶ و آیه ۴۷ یادتان باشد همانطور که مردم پیشین، نه تنها به آیات الهی عمل نمی کردند ، بلکه هم می‌کردند، بعضی از مردم در آخرالزمان هم همانند . خسته نشوید و نه سستی کنید . برد نهایی با شماست
دانایی در سفر به مکانی رسید و اسب خود را به درختی بست و برایش کاه ریخت و سفره راپیش خود گذاشت تا چیزی بخورد . شخصی سوار بر آنجا رسید، از خرش پایین آمد و او را پهلوی اسب حکیم بست ، تا در خوردن کاه شریک اسب شود و خود پیش دانا رفت تا بر سفره نشیند مرد دانا به‌او گفت خرت راپهلوی اسب من نبند که همین‌دم زند و پایش بشکند ، مرد غریبه آن سخن را نشنیده گرفت. با حکیم به نان خوردن مشغول گشت. بعد از مدتی ناگاه اسب لگدی به خر زد گفت اسب تو خر مرا لنگ کرد. حکیم ساکت شدو خود را به لال بودن زد. غریبه او را کشان کشان نزد قاضی برد، قاضی از حالش سوال کرد، حکیم هم همچنان خاموش بود قاضی به غریبه گفت این بنده خدا که لال است. غریبه گفت این نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد ، پیش از این با من سخن گفته پرسید با تو سخن گفت ؟ چه‌ گفته؟ غریبه جواب داد که به من گفت خرت را پهلوی اسب من نبند، که لگدی بزند و پایش بشکند . قاضی خندید و بر دانش مرد دانا آفرین گفت
شخصی زیر ی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبل‌هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: خدایا همه‌ی کارهایت عجیب و غریب است! کـدو به ایـن بزرگی را روی بوته‌ ای به این کوچکی می‌ رویانی و گـردو به این کوچکی راروی به این بزرگی! همین که حرف هایش تمام شد گـردویی از درخت افتاد و با ضرب به سرش خورد بلافاصله از جایش بلند شد وبه آسمان نگاهی کرد و گفت: خدایا خطای من را ببخش! دیگر در کارت نمیکنم فهمیدم ، هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی سر من آمده بود!!
خیلیها باور نمیکردند فرمانده توپخانه سپاه این قدر کم حقوق میگیره؛ وقتی هم که خواستند حقـوقش را زیاد کنند شد و نذاشت توی جلسه ای بهش یه تلویزیون هدیه دادند اما قبول نکرد گفتند این رابه همه فرماندها دادن چرا نمیگیری؟ گفت ناخالصی در عمل یه نقطه شروع داره ممکن هست قبول این هدیه نقطه شروع در زندگی من باشـه، نمی خوام ذرّه ای از ناخالصی در عملم باشه من با خدا معامله کرده ام ، هدیه رو هم از خودش می گیرم خاطره از شهید حسن شفیع‌زاده، کتاب فرزندان فاطمه ، جلد۱ ،ص۴۰
پیامبر صل الله علیه و آله وارد مسجد شدند. گروهی را دیدند که در گوشه‌ای مشغول هستند و جمعی در گوشه ی دیگری از مسجد به تعلیم و تعلم مشغول هستند پیامبر فرمود: کِلاهُما علی خَیر؛ هر دو گروه به و نیکی مشغولند و بعد فرمودند : ولِکن بِالتَّعلیمِ اُرسِلتُ؛ اما من برای تعلیم فرستاده شدم سپس حضرت نزد آن گروه که‌به تعلیم و مشغول بودند رفت و نزد آنها نشست
کفشی ﺧﺮﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯار می‌داد. ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: کمی ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺟﺎﺑﺎﺯ میکند. ﺧﺮﻳﺪم و ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ، خیلی ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ، ﻓﻘﻂ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯار میداد ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ، ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭنگی ﺳﺖ ﮐﻪ می ﺧﻮﺍستم ، ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ میپوشم. اما ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻫﻢ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ میداد ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻓﻬﻤﯿـﺪﻡ ﮐـﺮﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ . ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ، ﻧﺒﺎﯾﺪ آن را نگهش ﺩﺍﺷﺖ. ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭﺳﺎلها ﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ. انتخاب غلط ... 📚
امام کاظم علیه السلام فرمودند هرگاه مومنی نزد مومن خود بیاید و از او حاجتی بخواهد، این موضوع در حقیقت رحمتی از جانب خداوند است که به سوی او آمده اگر حاجت او را برآورده کند، به ولایت ما که متصل به ولایت الهی است، نائل شده است، اگر با این این که توانائی دارد، حاجت او را برنیاورد : و ان رده عن حاجته و هو یقدر علی قضائها سلط الله تبارک و تعالی علیه شجاعا من نار ینهشه فی قبره الی یوم القیامة خداوند تبارک و تعالی در قبرش ماری از آتش بر وی مسلط گرداند که تا روز قیامت او را نیش زند . جلد ۲ ، صفحه
ابو سلام عبدی می گوید: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و عرض کردم چه می فرمایید درباره کسی که عصرش را عمدا تاخیر اندازد؟ حضرت فرمود: در روز قیامت بی کس و تنها و فقیر و بدون ثروت می گردد. عرض کردم اگر از بهشتیان باشد؟ فرمود اگرچه اهل بهشت باشد. پرسیدم جایگاه او در بهشت کجاست فرمودند: یکه و تنها ، بی زن و فرزند و مال و منال در سرگردان است و اهل بهشت به او چیزی می دهند . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ص۲۳۱
فروشی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ ای افتاده و گربه‌ ای در آن آب می‌ خورد. با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌ شود و قیمت گرانی بر آن می‌ نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری؛ حاضری آن را به من بفروشی؟ گفت: چند می‌خری؟ گفت یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌ فروش داد و به او گفت: خیرش را ببینی عتیقه‌ فروش قبل از خارج شدن قیافه خونسردی به خودش گرفت وبه رعیت گفت: عمو جان این ممکن است در راه تشنه‌ شود ، بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی رعیت گفت : این کاسه فروشی نیست. من به این تا به حالا پنج گربه فروخته‌ ام
ثروتمندی بود که همیشه و دلواپسی داشت. با اینکه از همه ثروت های دنیا بهره مند بود ، ولی هیچ گاه شاد نبود مومنی داشت. روزی وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: ارباب ، آیا حقیقت دارد که خدا پیش از به دنیا آمدن ما، جهان را اداره می کرد؟ پاسخ داد : بله. خدمتکار از او پرسید: آیا درست است که خداوند پس از آن که ما دنیا را ترک کردیم آن را همچنان اداره می کند؟ ارباب دوباره گفت بله خدمتکار به او گفت : پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی هم که شما در این هستید او آن را ادره کند به او اعتماد کن ، وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند. به او کن وقتی که نیرویت کم است . به او اعتماد کن زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی اعتمادت بزرگترین سرمایه تو می شود
تاجری انگلیسی هر روز تاریخی مصر را بار شترها می کرد تا به کشتی برساند و به انگلیس ببرد افسار شتر را هم مرد عربی می کشید و از این که تاریخش به تاراج می رفت ناراحت بود و مدام به زمزمه به تاجر انگلیسی فحش می داد ولی برای مزد هنگفتی که می گرفت، راهنمای کاروان هم بود تاجر از مترجم خود پرسید مرد عرب چه میگوید؟ گفت که به شما فحش می دهد و نفرین می کند. تاجر گفت این فحش و نفرین بر کارش هم خللی وارد می کند؟ گفت نه کارش را خوب انجام می‌ دهد تاجر لبخندی زد و گفت پس بگذار هر چه می‌خواهد کند چند نفرین انگلیسی هم یادش بده
یکی از اولیاء به الیاس و خضر علیهم السّلام شکایت کرد که مردم بسیار می کنند و حال آن که غیبت از گناهان کبیره است و هر چقدر آن ها را نصیحت می کنم و از غیبت کردن منع می نمایم سخن مرا نمی شنوند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند حضرت الیاس علیه السّلام فرمودند: چاره این کار آن است که هر کس وارد مجلس شد به او بگو که بگوید: بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد ، که در این صورت ملکی را بر اهل آن مجلس موکّل میگرداند که هرگاه کسی شروع به غیبت نماید آن ملک او را از آن باز دارد و از حق تعالی سؤال نماید تا آن قوم را از غیبت کردن نگاه دارد حضرت خضر علیه السّلام هم فرمود: چون کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ ، حق تعالی ملکی را می فرستد تا آنکه نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را نمایند. وسایل الشیعه، جلد ۷ ، ص۳۴۲