eitaa logo
جنبش مردمی اصلاحات انقلابی
1.2هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
22.3هزار ویدیو
54 فایل
یک تشکل سیاسی فراگیر مردمی و فراجناحی، با رویکرد انقلابی در جهت حمایت از جوانان مومن، متخصص و توانمند 🔸️جهت ارتباط با ادمین @M_Mahdi_A_D
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 تماس تلفنی میرحسین موسوی با مرجع روزنامه‌ای 🔴 رسانه های اصلاح‌طلب باشوق تماس ، با ، مرجع خودخوانده را پوشش داده و گفته‌اند که اخیرا امکان تماس تلفنی موسوی با افرادمختلف فراهم شده است. 🔻 بیات زنجانی از روحانیونی‌ست که در فعال بوده وحرکات و سخنان ساختارشکنانه‌ای درحمایت از داشت. 🔻 بيات زنجانی، مرجعيتي است که توسط روزنامه‌های اصلاحاتی مانند سازندگی، شرق، اعتماد، اعتماد ملي و... مطرح شده و هيچ جايگاه حوزوی آنرا تأييد نکرده است. ♨️ البته ازحیث اجتماعی نیز، این فرد، سابقه حبس ودستگیری به جرم دزدی و را درکارنامه سیاه خود دارد‼️ ♨️ بیات زنجانی قبلا امام جماعت يکي از مساجد تهران بود که بواسطه اختلاس و باشکایت هيئت امنای مسجد، به دادگاه ويژه روحانيت کشانده شد. ♨️ پس از این اتفاق، دستگير ومحاکمه شد که پس از چندماه زندانی، باعفو مقام معظم رهبری، آزادشد. 💢 نکته پایانی درمورد سران فتنه است. مشخص نیست این چگونه حصری است که فتنه‌گران آزادانه به دید و بازدید، مسافرت به مکان های تفریحی سرعین، شمال و ... میروند و به راحتی با افراد مختلف تماس تلفنی برقرارمی‌کنند؟ 💥 ظاهرا با نزدیک شدن به باز هم سران فتنه به دنبال توطئه ای جدید هستند! ❓چرا قوه قضائیه نسبت به تحرکات اخیر فتنه گران، کاری نمی کند؟ ✍ حسین کاظمی پ.ن: بیات‌هایی را که در حال مرجع شدن هستند را بشناسید. گرچه واقعا بیات شده‌اند ولی اهل قصددارند از آنها برای فتنه‌ای دیگر استفاده کنند. 👤 م.ع 🇮🇷جنبش مردمی اصلاحات انقلابی @eslahatenghelabi_ir
🔴 عمامه عاریتی‼️ مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. می‌رود محضر امیرالمؤمنین (ع) در حرم زیارت و به آقا امیرالمؤمنین می‌گوید: آقا، ما داریم برمی‌گردیم به ایران و می‌دانم برگردم، سیل مقلّدین ومراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما می‌‌‌آید. آقا، یک الگویی رابه ما معرفی کنید که من در آینده‌ی زندگی‌ام، این الگو بشودبرای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند. آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری، سه ماه نجف می‌ماند و صبح وشام وقتی حرم مشرّف می‌شد، از امیرالمؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا می‌کرد. سه ماه هم ایشان کربلا می‌ماند. جمعاً می‎شود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید می‌شده که شاید آقا امام حسین (ع) هم مصلحت نمی‌دانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم می‌‍‌رود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند، ایشان شب می‌خوابد، خواب سیدالشهداء (ع) را می‌بیند. آقا می‌فرمایند: "شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته می‌خواهی به عنوان الگو؟" می‌گوید: بله آقا. می‌فرمایند: "فردا صبح وارد حرمِ ما که می‌خواهی بشوی، طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان 18 ساله‌ای نشسته، عمامه‌ای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی و لباس کرباسی هم پوشیده. شما که وارد می‌شوید، این جوان بلند می‌شود وارد حرم می‌شود یک سلامی پایین پا به من می‌کند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج می‌شود بعد از طلوع فجر. این جوان را دریاب که یکی از انسان‌های بزرگ است ". حاج شیخ می‌فرماید: بیدار شدم. طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود، نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سیدالشهداء (ع)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت. دنبالش دویدم. در صحن، صدایش زدم و گفتم: آقا، بایست من با تو کار دارم. برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: "آقا! " و رفت. از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه‌پس‌کوچه‌های کربلا، دنبالش دویدم: آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره در حال حرکت برگشت و گفت: "آقا! "؛ و رفت. آقای حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: دیدم دارد از دستم می‌رود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه‌‌ی دو امام، با این دو کلمه دارد می‌گذارد و می‌رود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم: بایست. عبای من عاریتی است؛ عمامه‌ی من عاریتی است یعنی چه؟ شش ماه التماس کرده‌ام تا شما را معرفی کرده‌اند، کار داریم به شما. یک نگاهی به حاج شیخ می‌کند و می‌گوید: "چه کسی من را به شما معرفی کرد؟". آقا شیخ عبدالکریم می‌گوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء (ع). به حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: "امروز چندمِ ماه است؟" حاج شیخ عبدالکریم روز را می‌گویند. می‌گوید: "دنبال من بیا ". در کوچه‌پس‌کوچه‌های کربلا می‌روند تا به خارج از کربلا می‌رسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بوده. می‌رسد به درِ آن اتاق ومی‌گوید: "اینجا خانه‌ی من است، فردا طلوع فجر، وعده‌ی دیدار من وشما همین جا ". می‌رود داخل و در را می‌بندد. مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا، این چه مطلبی می‌خواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده‌ی من را تضمین کند درمعنویت؛ بشوددرس؛ بشودپیام. ایشان می‌فرماید: لحظه‌شماری می‌کردم. آن روز گذشت تا فردا وطلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا، روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای ناله‌ی پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدامی‌زد: وَلَدی! وَلَدی. پسرم، پسرم. در زدم، دیدم پیرزنی با چشمان اشک‌آلود در را گشود. گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد وگفت اینجاخانه‌ی من است و با من وقت ملاقات گذاشته. این آقا کجاست؟ گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیارفت. وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: واأسفا! دیر رسیدم..یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم، این خاطره را نقل کرده بود ازدوران جوانی وبعد فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ وکامل ازطرف امام حسین (ع) به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه‌ی من عاریتی است، عبای من عاریتی است. فردا جلوی چشمانِ من، عبا وعمامه را گذاشت ورفت. ❇️ می‌خواست به من بگوید: شیخ عبدالکریم حائری‼️ ، عاریتی است؛ ، عاریتی است؛ ، عاریتی است؛ ، عاریتی است؛ ، عاریتی است؛ ، عاریتی 🇮🇷جنبش مردمی اصلاحات انقلابی https://eitaa.com/joinchat/1496711193Cb86bd1b3fb