4_420192649320858386.mp3
381.3K
✅#ترانه_بشنویم
💢تو قفس های باغ وحش
💢حیونای رنگارنگ...
💢با صدای هنگامه یاشار
✅#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh
گل درخشان .mp3
6.65M
✅#قصه_صوتی امشب:
💢گل درخشان _یادداشت های یک فرشته _جلد ۱۰
💢#نویسنده :
💢#سعیده_اصلاحی
💢#تصویرگر: راحیل تقی پور
💢انتشارات :#قدر_ولایت
💢قصه گو: #زهرا_ضیایی
✅#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh
Lalaei chera (320).mp3
5.9M
#لالایی_امشب:
#لالایی_گل_لالا
مهتاب اومده بالا
موقع خوابه حالا...
✅#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh
لالا لالا لالایی
ساکت و بی صدایی
بخواب عروسک من
تو نور چشم مایی
✅#شب_بخیر عزیز دلم 😘
✍#سعیده_اصلاحی
روزت قشنگت به خیر
تویی تو امید من
روزمو پر نور کن
بتاب خورشید من
✅#سلام_روز_بخیر عزیز دلم 😘
✍#سعیده_اصلاحی
با ما نویسنده شو
روزت قشنگت به خیر تویی تو امید من روزمو پر نور کن بتاب خورشید من ✅#سلام_روز_بخیر عزیز دلم 😘 ✍#سع
87.2K
❤️اعضا جدید فسقل فندقی ها
به جمع نویسنده های هنرمندمون
خوش اومدین ❤️
261K
✅#تمرین_قصه_نویسی
💢#قصه : بستنی قیفی برفی
💢 نویسنده و قصه گو:
💢باران رحمتی
💢کلاس سوم_ ۹ساله
💢استان همدان _ ملایر
💢مدرسه آیت الله خامنه ای
💢 خرداد ۱۴۰۲
پشت پنجره ایستاده بودم و به دانه های برف که زمین را می پوشاندند خیره شده بودم و به این هدیه ی آسمانی که آنقدر زیباست فکر میکردم پالتو ام را می پوشم و دوست هایم را صدامیزنم وبا آنها به حیاط میرویم با گلوله های برفی بستنی قیفی درست میکنیم وجشن دوستی میگیریم ویک خاطره ی زیبای دیگر در دفتر خاطراتم مینویسم راستی امروز یک روز تعطیل بود و مدرسه ی ماهم بسته بود.
561.3K
✅#تمرین_قصه_نویسی
💢#قصه : روز تعطیل
💢 نویسنده و قصه گو:
💢علی اکبر رحمتی
💢کلاس اول_ ۷ساله
💢استان همدان _ شهر ملایر
💢 خرداد ۱۴۰۲
در یک روز تابستانی که هوا خیلی گرم بود پسر کوچولو دلش بستنی قیفی می خواست اوبا دوستهایش به مغازه رفت اما یادش نبود که امروز روز تعطیل است پس برگشت و به خانه آمدند و خوراکی خوردند و در کنار هم جشن دوستی گرفتند ویک خاطره ی زیبا ساختند او فهمید که دوستی بزرگترین هدیه ی آسمانی است.
۱۰ ژوئن، ۱۸.۵۱.aac
1.5M
✅تمرین قصه نویسی
💢قصه جشن دوستی
💢نویسنده وگوینده
💢معصومه رجبی
💢کلاس دوم۸ساله
💢 مدرسه تربیت
💢استان زنجان
امروزبادوستانم تصمیم گرفتیم تایک جشن دوستی بگیریم مریم گفت بایدیک روزتعطیل باشد که بیشترخوش بگذردهمه موافق بودندوقتی همه جمع شدیم دیدیم یسنا برای همه بستنی قیفی خریده گفت این هدیه من برای شمابودامروزخاطره ی زیبایی برای من بود
151K
✅#تمرین_قصه_نویسی
💢#قصه : جشن دوستی
💢 نویسنده و قصه گو:
💢کوثر جمالی
💢کلاس سوم_ ۹ساله
💢 شهرستان شهریار _ مدرسه طلیعه نور کوثر
💢 خرداد ۱۴۰۲
دیروز روز تعطیلی ما بچه مدرسه ای ها بود. در پارک محله جشن دوستی بود. توی جشن دوستی همه به هم هدیه می دادند.من نمی دانستم چه هدیه ای به دوستم بدهم. کمی فکر کردم و فهمیدم که هدیه ی من چه باشد. با پولی که داشتم برای دوستم بستنی قیفی گرفتمو با هم خوردیم. خاطره ی زیبا ی دیروز در ذهنم ماند.
211.3K
✅#تمرین_قصه_نویسی
💢#قصه : ستون حنانه
💢 نویسنده و قصه گو:
💢کوثر جمالی
💢کلاس سوم_ ۹ساله
💢 شهرستان شهریار _ مدرسه طلیعه نور کوثر
💢 خرداد ۱۴۰۲
سلام . من یک ستون هستم.اسم من حنانه است.می خواهم داستان حنانه شدنم را برای شما بگویم :《خیلی سال پیش آخرین پیامبر، حضرت محمد (ص)هنگام سخنرانی به من تکیه می زدند.مردم برای این که همه پیامبر را ببینند منبری ساختند. وقتی که پیامبر روی منبر رفتند و به من تکیه نزدند چنان ناله ای کردم که تمام مردم صدایم را شنیدند. از آن به بعد به من ستون حنانه می گفتند.》