eitaa logo
با ما نویسنده شو
1.6هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
257 فایل
من با ۳۴سال سابقه تدریس رسمی به فرزند دلبندتون یاد می دم چطور رویاهاشو به شعر و قصه تبدیل کنه 🌈 آموزش نویسندگی به کودکان و نوجوانان 🌈چاپ آثار شما در: 👈 مجله پوپک و رشد نوجوان 🌈 ارتباط با ادمین 👇 @gheseh_1 ❌ کپی مطالب فقط با ذکر نام نویسنده ❌
مشاهده در ایتا
دانلود
: 🌸 یکتا جون فاخری پور ❤️ 🌸کلاس ششم 🌸 تهران بزرگ 🌸 نوروز۱۴٠۳ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
📕شعر: درخت ✍ به قلم : 🎤یکتا جان فاخری پور ❤️ بوی بهار می آید زمستون داره میره من پارسال با دستانم یک نهال کاشتم امسال نهال ما یک درخت زیباست با برگ های زیبایش می کند هوارو پاک میوه اش قوی است برای ما بچه ها امسالم تابستان میشینیم زیر سایش شده او بامن یک دوست زیبا ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: 🌸 درسا جون احمدی❤️ 🌸کلاس هشتم 🌸تهران بزرگ 🌸نوروز ۱۴٠۳ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
234.1K
📕قصه: درخت نونهال ✍ به قلم و اجرای: 🎤درسا جان احمدی ❤️ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از با ما نویسنده شو
: ☘ پارمیدا جون دامن باغ❤️ ☘کلاس پنجم ☘ تهران بزرگ ☘ نوروز ۱۴٠۳ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
هدایت شده از با ما نویسنده شو
541.5K
📕قصه: درخت کوچک من ✍ به قلم و اجرای: 🎤پارمیدا جان دامن باغ❤️ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
هدایت شده از با ما نویسنده شو
: 💢 ساره جون شجیعی ❤️ 💢کلاس ششم 💢 رودبار قصران اوشان 💢 نوروز۱۴٠۳ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
هدایت شده از با ما نویسنده شو
142.4K
📕شعر: درخت زیبا ✍ به قلم و اجرای: 🎤ساره جان شجیعی❤️ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
هدایت شده از با ما نویسنده شو
: 💖 ریحانه جون اسدی زاد ❤️ 💖کلاس پنجم_دبستان زمزم 💖 تهران بزرگ 💖نوروز ۱۴٠۳
هدایت شده از با ما نویسنده شو
📕قصه:برگ سبز و باران زیبا ✍به قلم: 💢ریحانه جان اسدی زاد من داشتم راه میرفتم که ناگهان برگی از درخت بر سرم افتاد،تعجب کردم و قبل از اینکه از روی سرم برش دارم سعی کردم بفهمم چه بوده به اطرافم نگاه کردم و دیدم که برگ همه ی درختان میریزد و در حالی که داشتم اطراف نگاه میکردم چند قطره باران روی دست من ریخت و بعد از اینکه فهمیدم روی دستم باران ریخته است باران شروع به باریدم کرد و هوا شروع به سرد شدن کرد؛هوا خیلی سرد شد انقدر باران میباریم که کمکم لباس هایم هم داشت خیس میشد تصمیم گرفتم که سریع تر به خانه بروم تا خیس نشوم. چند قدم که برداشتم یادم امد که میخواستم حدس بزنم چه روی سر من افتاده است دوباره به دور و برم نگاه گردم و باز هم دیدم که برگ های درختان دارد میریزد و باران شدیدی می اید و بعد از چند ثانیه فکر کردن فهمیدم که یک برگ از روی درخت بر روی سر من افتاده است. ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh