eitaa logo
با ما نویسنده شو
1.5هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
321 فایل
من با ۳۴ سال سابقه تدریس رسمی به فرزند دلبندتون یاد میدم چطور رویاهاشو به شعر و قصه تبدیل کنه 🌈 آموزش نویسندگی به کودکان و نوجوانان 🌈چاپ آثار شما در: 👈 مجله پوپک و رشد نوجوان 🌈 ارتباط با ادمین 👇 @gheseh_1 ❌ کپی مطالب فقط با ذکر نام نویسنده ❌
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 : ناامید و تسلیم نشو 💢 هنرمند: 💢اسما شریفی زاده 💢کلاس چهارم_۱۰ ساله 💢استان تهران 💢مدرسه ی زمزم ۱ 💢 💢آموزگار عزیز: سرکار خانم سپهریان فیل کوچولو در جنگل تنها بود و همبازی نداشت میمون گفت تو خیلی تپل و بزرگی نمیتونی مثل من روی شاخه درختان تاب بازی کنی فیل کوچولو غمگین شد ور رفت سراغ یک خرگوش خرگوش گفت من خیلی دوست دارم با تو هم بازی بشم ولی تو خیلی بزرگی توی لونه من جا نمیشی فیل غمگین تر شد اما یک دفعه در حالیکه در فکر بود توی چاهی افتاد فیلی شروع کرد به کمک خواستن کسی حرف او را نشنید فیلی آهی کشید و گفت هیچکس کس من را دوست ندارد و به من کمک نمی کند من تنهای تنها هستم در همین فکر ها بود که فیل کوچکی درست مثل او که اسمش تپلو بود با خورطومش فیلی را بالا کشید و متوجه ناراحتی او شد و گفت فیلی تو نباید اینقدر سریع نا امید شوی من دوستت میشوم و تازه کلی بچه فیل دیگر هم مثل مولی و فالی هستند که می توانی با آن ها دوست بشوی فیلی یاد گرفت که نباید زود نا امید و تسلیم شود ✅
💢 : مهربانی فیل کوچولو 💢 هنرمند: 💢فاطمه بنی اسدی 💢کلاس سوم_۹ ساله 💢استان تهران _مدرسه ی ابدطلب 💢 💢آموزگار عزیز: سرکار خانم محمدی فیل کوچولو در جنگل تنها بود و همبازی نداشت میمون گفت تو خیلی تپل و بزرگی نمیتونی مثل من روی شاخه درختان تاب بازی کنی فیل کوچولو غمگین شد ور رفت سراغ یک خرگوش خرگوش گفت من خیلی دوست دارم با تو هم بازی بشم ولی تو خیلی بزرگی توی لونه من جا نمیشی فیل غمگین تر شد اما یک دفعه دختر کوچولویی رو دید انگار اون داشت گریه میکرد پیش اون رفت و گفت : عزیزکم چرا گریه میکنی ؟ اون گفت : آخه یک دختر کوچولوی دیگه در حال بازی کردن بود که لباس نوی من را کثیف کرد و اگر ببینه مامانم دعوا میکنه چه کار کنم ؟ فیل کوچولو گفت عزیزم گریه نکن بفرمایید یک شکلات بردار اشکاتو پاک کن نگران نباش آروم برو و ماجرا رو به مامانت بگو مطمئن هستم که دعوات نمی کنه وقتی دختر کوچولو رفت و به مامانش گفت مامانش بخشید و گفت اشکالی نداره عزیزم دختر کوچولو که دوست داشت با فیل کوچولو آشنا شود گفت فیل کوچولو اسمت چیه فیل گفت اسم من تپلو هست اسمتو چیه ؟ اسم من فاطمه هست فیل کوچولو گفت چه اسم قشنگی داری فاطمه گفت تو هم چه دل مهربونی داری و آن دو با هم دوست شدند و خاطرات زیادی از هم داشتند
💢 : روز تعطیل 💢 هنرمند: فاطمه بنی اسدی 💢کلاس سوم_۹ ساله 💢استان تهران 💢مدرسه ی ابدطلب 💢 💢آموزگار عزیز: سرکار خانم محمدی جمعه بودو مدرسه تعطیل بود ،و من توی خونه حوصله ام سر می رفت به مامانم گفتم :اگر اجازه بدهید امروز زنگ بزنم و دوستانم را به خانه ما دعوت کنم و مادر مهربانم هم قبول کرد.همین که دوستانم وارد شدند هر کدام شیرینی و کلی خوردنی با خودشون آورده بودند.من هم خوشحال شدم و آن روز در خانه بساط جشن دوستی آماده شد.هدیه ی هم برای من آورده بودند.و آن روز در خاطره ی من خیلی زیبا و جشن دوستی برایم به یاد ماند. ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh