eitaa logo
با ما نویسنده شو
1.6هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
257 فایل
من با ۳۴سال سابقه تدریس رسمی به فرزند دلبندتون یاد می دم چطور رویاهاشو به شعر و قصه تبدیل کنه 🌈 آموزش نویسندگی به کودکان و نوجوانان 🌈چاپ آثار شما در: 👈 مجله پوپک و رشد نوجوان 🌈 ارتباط با ادمین 👇 @gheseh_1 ❌ کپی مطالب فقط با ذکر نام نویسنده ❌
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به روز شنبه سلام به نور خورشید سلام به غنچه ای که میون باغچه خندید ✍شاعر : عزیزدلم 😘 💝هفته ای شاد و پربرکت براتون آرزو دارم 💖یا رب العالمین 🌈شرح عکس : 👈چاپ قصه هنرجوی عزیزمون 👈فاطمه زهرا نظری✍ 📖در صفحه کبوتر نامه رسان 📕 http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از با ما نویسنده شو
سوره کوثر.mp3
465.8K
💢تلاوت 🙏روزتان به نور آیات الهی منور📕❤️ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
هدایت شده از با ما نویسنده شو
📕 📕 🦋از مجموعه : ✍سروده: 🔹انتشارات : مرا بخوان که سوره ی کوثرم مایه ی دلگرمی پیغمبرم مژده ی رحمت فراوان منم کوچکترین سوره ی قرآن منم فاطمه نور چشم پیغمبر است شأن نزول سوره ی کوثر است ❌کپی فقط با ذکر نام شاعر❌ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
🌈 ☘صدای پای خدا ✍سروده ی : هستی حیدری عزیز❤️ ☘ پایه هشتم ☘شهر ری مبتلا شده ام به بی‌قراری مانده ام که چگونه قدم بردارم در میان اینهمه ترس و تنهایی آهسته می خوانمت که همیشه شنوایی فاصله را دور می پندارم و می دانم می بینی این من کوچک را از حرکت می ایستم اما صدای پایی می آید از همین نزدیکی ها دلم می لرزد... می ترسد با خودم می گویم : ای کاش صاحب این صدا آشنا باشد دوست باشد... همدم باشد... توان برگشتم و نگاه کردن به پشت سرم را ندارم در همین لحظه صدایی می گوید:لا تخافا اننی معکما اسمع و اری " هیچ نترسید که من با شمایم ، می شنوم و می بینم " آن صدا ، صدای پای خدا بود که مرا می خواند و دقیقا پشت سرم می آمد تا بدانم که تنها نیستم حالا با تمام وجود زمزمه می کنم : ای خالق بی همتای من فقط و فقط به وجود تو امیدوارم ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📖این قصه : ☘آرش و توپ جادویی روزی روزگاری در یک دهکده کوچک، پسرکی به نام آرش زندگی می‌کرد. آرش پسری بازیگوش و پرانرژی بود که همیشه دنبال ماجراجویی می‌گشت. او دوست داشت چیزهای جدید کشف کند و البته، گاهی اوقات شیطنت‌های کوچکی هم می‌کرد که همه را به خنده یا گاهی به دردسر می‌انداخت. یک روز، آرش توپی درخشان و عجیب را کنار رودخانه پیدا کرد. توپ به نظر جادویی می‌آمد؛ وقتی آرش آن را پرتاب می‌کرد، توپ به هوا می‌رفت و می‌درخشید و بعد خودش به سمت او برمی‌گشت! آرش از این کشف خیلی خوشحال شد و فکر کرد با این توپ می‌تواند حسابی شیطنت کند. آرش تصمیم گرفت به خانه دوستش نیما برود و توپ را به او نشان دهد. اما در راه، توپ را به سمت گنجشک‌های روی درخت پرتاب کرد. توپ پرواز کرد و گنجشک‌ها ترسیدند و همه پرواز کردند. آرش خندید و با خودش گفت: «چه توپ جالبی! می‌تونم باهاش کلی بازی کنم!» وقتی به خانه نیما رسید، توپ را به نیما نشان داد و گفت: «نگاه کن نیما، این توپ جادویه! هرجا بندازیش، خودش برمی‌گرده.» نیما با شگفتی به توپ نگاه کرد و گفت: «عجب! بیا ببینیم تا کجا می‌تونه بره.» آن‌ها توپ را به سمت آسمان پرتاب کردند، اما توپ این بار خیلی بالاتر رفت و ناگهان به شیشه خانه همسایه برخورد کرد و آن را شکست! آرش و نیما هول شدند و سریع توپ را برداشتند و فرار کردند. همسایه‌شان که پیرمرد مهربانی بود، از خانه بیرون آمد و گفت: «آرش، نیما، من دیدمتون! می‌دونم که شما بودید. بیایید اینجا!» آرش و نیما خجالت‌زده برگشتند. آرش با صدایی آرام گفت: «ما نمی‌خواستیم شیشه رو بشکنیم. این توپ خیلی عجیبه...» پیرمرد لبخندی زد و گفت: «من می‌دونم شما قصد بدی نداشتید، اما هر چیزی جادویی هم باشه، باید با مسئولیت ازش استفاده کنید.» آرش سرش را پایین انداخت و گفت: «ما اشتباه کردیم. می‌تونیم کمک کنیم تا شیشه رو درست کنیم؟» پیرمرد خندید و گفت: «بله، همین که قبول می‌کنید اشتباه کردید، یعنی یاد گرفتید که شیطنت هم حد و اندازه‌ای داره.» از آن روز به بعد، آرش یاد گرفت که با فکر بیشتری بازی کند و اگر هم شیطنتی کرد، مسئولیتش را قبول کند. ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️ مهربانو مرضیه قلی زاده عزیز❤️ ☘نویسنده کودک و نوجوان ☘تهران بزرگ☆ ☘ دی ماه ۱۴٠۳ 👌بسیار عالی بود مهربانوی هنرمند و نازنین ❤️ قلم شیرین و شیوایی دارید 👌👌 ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
1.01M
🔹قصه: خورشید در شب ✍به قلم و اجرای : 🎤 مهربانو: مرضیه قلی زاده عزیز❤️ ✅ http://eitaa.com/eslahisaeedeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا