✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍️عارف نامداری در بازار راه میرفت که مردی از پشت سر، بر گردن او نواخت. به ناگاه متوجه شد که او فلان عارف بزرگ و نامدار است و بسیار ناراحت شد و به دست و پای او افتاد. عارف گفت: من همان لحظه که بر گردنم زدی تو را حلال کردم. آنچه تو زدی، تو نبودی؛ من ساعتی پیش او را (خدا) ندیدم و معصیت او کردم و تو نیز مرا ندیدی و معصیت بر من کردی. اگر من ساعتی پیش او را (خدا) دیده و معصیتش نکرده بودم، تو نیز مرا میدیدی و به اشتباه بر گردن من نمیزدی. آری! این داستان زندگی همۀ ماست که از آن غافلیم.
حضرت علی علیه السلام در بحار الأنوار (ج47، ص350) میفرمایند: تَوَقُّوا الذُّنوبَ ، فما مِن بَلِيَّةٍ و لا نَقصِ رِزقٍ إلاّ بذنبٍ، حتّى الخَدشِ و الكَبوَةِ و المُصيبَةِ
از گناهان دورى كنيد؛ زيرا هيچ بليّهاى رخ ندهد و هيچ رزقى كم نشود، مگر به سبب گناهى، حتى خراش برداشتن و به سر در آمدن و مصيبت!!! و خداوند عزّوجلّ مىفرمايد: ما أصابَكُمْ مِنْ مصيبةٍ فَبِما كَسَبَتْ أيْدِيكُمْ (و هر مصيبتى كه به شما رسد، به خاطر كارهايى است كه مىكنيد.)
شبی با یکی از دوستان اهل معرفت، سوار خودروی او در جاده در حرکت بودیم. به ناگاه سگی به جلوی ماشین پرید و او نتوانست ماشین را کنترل کند و به سگ خورد. سپر ماشین به کلی از بین رفت. مدتی درنگ کردیم و بعد ادامه مسیر دادیم، گفتم: ناراحت نباش! اتفاقی است که افتاده و حیوان است، تقصیر تو چیست؟! آه سردی کشید و حقیقت زیبایی بیان کرد. او گفت: «هیچ اتفاقی، تصادفی و شانسی نیست.» گیریم قبول کنیم که اجل آن سگ رسیده بود و باید میمرد، و سرنوشت او زیر چرخ ماشینی ماندن، امشب در جاده بود. حال سؤالی که برای من باید پاسخ داده شود این است که، چرا من برای این امر شر و مصیبت انتخاب شدم؟! تو نمیدانی ولی خودم بهتر میدانم، اتفاق امشب ناشی از گناهی بود که من امروز انجام دادم و خودم میدانم که آن گناه چه بود!!!
https://eitaa.com/eslam20
✅اعمال ناشایست؛ اسباب سوختن در جهنم
✍️آیتالله بهجت(ره): هر کس که فردا به جهنم میرود و میسوزد و به عذاب آن گرفتار میشود، در حقیقت اسباب سوختن و جهنم و وسایل عذاب را به وسیله اعمالی که انجام داده از اینجا با خود میبرد!
🔹چنان که میفرماید: «إِنمَا تُجْزَوْنَ مَا کنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ تنها به آنچه انجام میدادید پاداش داده میشوید(طور:١۶)». فردا، جزای عمل، همان عمل است که اینجا کردهایم.
📚در محضر بهجت، ج٣، ص٢۵۵
https://eitaa.com/eslam20
✍️در آخرین روزهای مهمانی ماه خداوند هستیم، ماهی که با برکت و رحمت و مغفرت به بندگان اقبال کرده
⚠️حواسمان باشد
فرصتهای طلایی را از دست ندهیم
پیـامبـر اکرم ﷺ فرمودند:
همانا بدبخت کسی است که
در این ماه عظیم بخشیده نشود!
📚میزان الحکمه ج۴ ص۱۸۰
ناگهان چه زود دیر میشود❗️
در این روزهای پایانی مـاه رمضـان
زیاد از خـدا طلب مغفــرت ڪنیم. https://eitaa.com/eslam20
دلم می لرزد، خــــدا
فقط یک افطار دیگر تا سوت پایان باقی مانده است.
دلم می لرزد، خـــدا
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است.
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم.
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند، نه حاصل عنایت هايت!
خـــدا.....
دلم، تو را برایِ همیشه می خواهد!
آغوش گرم و بی همتای تو را، که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام.
مـن....از دنیای بدون تو، می ترسم.
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند.
از روزهای سپيدي، که بدون هم نفسی با تو، تاریک ترین لحظه های عمر من هستند.
قلبــ ــم...
بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است.
و دستانم، لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند.
چه کنــــم...؟
بی سحرهای روشـــن؟
بی زمزمه های ابوحـــمزه؟
بی اشکهای افتتــــاح؟
نـــرو از خانه ما، دلبـــرم!
من بی تو، از پرِ کاهی سبک ترم، که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود.
نـــرو از خانه مـا،
بمــان، همین جــا، در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است.
https://eitaa.com/eslam20
✍️پیامبر خاتم(ص):
آنکه قلب مومنی را بشکند، سپس برای جبرای آن، دنیا به او ببخشد؛ چنین بخششی کفاره گناه وی نخواهد شد.
📚بحار، ج۷۲، ص۱۵۰
https://eitaa.com/eslam20
✍️در آخرین روزهای مهمانی ماه خداوند هستیم، ماهی که با برکت و رحمت و مغفرت به بندگان اقبال کرده
⚠️حواسمان باشد
فرصتهای طلایی را از دست ندهیم
پیـامبـر اکرم ﷺ فرمودند:
همانا بدبخت کسی است که
در این ماه عظیم بخشیده نشود!
📚میزان الحکمه ج۴ ص۱۸۰
ناگهان چه زود دیر میشود❗️
در این روزهای پایانی مـاه رمضـان
زیاد از خـدا طلب مغفــرت ڪنیم.
https://eitaa.com/eslam20
﷽✨
🔴خدایا دیر آمدم اما...
✍️ دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: «قاسم! تو مرا دوست داری؟» در حالی که با خود فکر میکردم چرا این سؤال را میپرسد، گفتم: «آقا بر منکرش لعنت.» به دیوار تکیه داد و گفت: «من اگر چیزی بگویم قول میدهی عمل کنی؟» با سرعت گفتم: «آقا شما جان بخواهید.» گفت: « از امشب بلند شو و #نماز_شب بخوان.» نفسم در سینه حبس شد. پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما میدانید که من اصلا نماز نمیخوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوهخانه هستم و صبح اصلا بیدار نمیشوم...» گفت: «هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت میکنم.»
... برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب میخوابیدم، در نیمهی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و بهسوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من بهپا شده بود؟ من که بودم؟ #قاسم_فاسق که بود؟ چشمانم را رو به آسمان گرفتم و از سویدای دلم جوشش چشمهای را احساس کردم که با حقیقت لایزالی و آسمانیِ #عشق تکلم میکرد و میگفت: «خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود.»
📚 از کتاب کهکشان نیستی https://eitaa.com/eslam20
🤲 دعای روز بیست و نهم ماه رمضان
❇️ خدایا در این ماه با رحمتت فروگیر و توفیق و خود نگهدارى نصیبم کن و از تیرگیهاى تهمت دلم را پاک گردان، اى مهربان به بندگان با ایمان.
https://eitaa.com/eslam20
✍️نبی اکرم(ص):
ای عمار!
اگر دیدی علی به راهی می رود و مردم به راه دیگر، تو با علی باش زیرا ...
https://eitaa.com/eslam20
📚ارشاد مفید، ج2، ص105
﷽✨
🌼ارزش خدمت به مادر
✍️دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت. برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟َ!
💥ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم.
❤️قدر پدرها ومادرهارو بدونید عزیزان❤️
https://eitaa.com/eslam20