✨﷽✨
#داستان_آموزنده
✍️مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت: در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیکرد..
تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش، آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند.
آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت.
*در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»*
https://eitaa.com/eslam20
﷽✨
#داستان_آموزنده
✍️روزی مردی بغدادی از بهلول پرسید: جناب بهلول من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد: آهن و پنبه.
آن مرد با سرمایه خود مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود و پس از چند ماه فروخت و سود فراوانی برد و ثروتمند شد.
مدتی بعد آن مرد باز هم به بهلول برخورد؛ این بار به او گفت: «بهلولِ دیوانه» من چه بخرم تا منافع ببرم؟
بهلول این بار گفت پیاز و هندوانه بخر.
آن مرد این بار با تمام سرمایه خود پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود؛ پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانههای او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوانی کرد.
فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت بار اول که با تو مشورت نمودم، گفتی آهن بخر و پنبه ، که سود زیادی بردم؛ ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود که کردی؟ تمام سرمایه من از بین رفت!
بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول مرا صدا زدی آقای شیخ بهلول! و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم؛ ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم.
مرد از رفتار و بیادبی که در زمان پولدار بودن داشت خجل شد و رفت.
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب !
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش بر همه آفاق زد ...! https://eitaa.com/eslam20
🌹#داستان_آموزنده
(انس) گويد: نزد امام حسين عليه السلام
بودم كه كنيزى وارد شد و يك
دسته گل به ایشان تقديم كرد.
امام به او فرمود:
تو را به خاطر خدا آزاد كردم.
انس گويد: من گفتم: او يك دسته گل
كه بهایی ندارد براى تو آورد،
آنگاه تو او را آزاد میكنى؟!!!
امام عليه السلام فرمود:
خداوند اين گونه ما را ادب كرده و
در قرآن فرموده است :
«و إذا حيّيتم بتحية فحيّوا بأحسن
منها أو ردّوها»(نساء آیه86).
يعنى : هر گاه مورد تحيتى قرار گرفتيد
بهتر از آن تحيت كنيد يا همان گونه
پاسخ گوييد. و بهتر از اين تحيتى
كه او به من داشت، آزادى او ميباشد.
📙تحفالعقول،بخش مربوط به امام
https://eitaa.com/eslam20
🌹#داستان_آموزنده
صاحبخانه جوابم کرده بود. خیلی دنبال خونه گشتیم تا خونهای پیدا کردیم ولی دیوارهاش خیلی کثیف بود؛ هزینه نقاش هم نداشتم.
تصمیم گرفتم خودم رنگش کنم؛ باجناق عارف مسلکم هم قبول کرد که کمکم کنه.
چند روز بعد از تموم شدن نقاشی، صاحبخونه جدید گفت که مشکلی براش پیش اومده خواهش کرد قرارداد رو فسخ کنیم!
چاره ای نبود فسخ کردیم!
دست از دا درازتر برگشتیم.
از همه شاکی بودم! از خودم، از صاحبخونه از خدا و... .
باجناق با یه آرامشی گفت "خوب شد به خاطر خدا نقاشی کردم" و دیگه هیچ نگفت!
.
راز آرامش باجناق همین بود؛ فهمیدم چرا ناراحت نیست، چرا شاکی نیست و چرا احساس ضرر نمیکنه.
چون برای خدا کار کرده بود و از خلق خدا انتظاری نداشت.
کار اگر برای خدا باشه آدم هیچ وقت ضرر نمیکنه چه به نتیجه برسه، چه به نتیجه نرسه؛ چون نیدونه کاری که برای خدا انجام بشه هیچوقت گم نمیشه.
🌹https://eitaa.com/eslam20
#داستان_آموزنده
✳️قارون رفيق شيطان
✨پسرخالة موسي(ع) شخص پولداري بنام قارون بوده است.بهحضرت موسي(ع)خطاب شد كه نزد قارون برو و او را پند واندرز داده و بگو حقوق الهي ثروت و مالت را بده. قارون مردي بسيار ثروتمند بود.حضرت موسي(ع) به قارون دستور خدا را رساند.
🌟قارون گفت چقدر بايد بدهم؟
🔆حضرت موسي(ع) گفت چهل به يك.قارون گفت به خدا بگو كه گنجهاي من آنقدر زياد است كه كسي نميتواند حساب آنها را بكند.كمي بمن تخفيف بده!.
✨وقتي حضرت موسي(ع)به كوه طور رفتعرض كرد خدايا كمي به قارونتخفيف بده!خطاب شد:هزار به يكبدهد.حضرت موسي(ع)پيام الهي را به قارونرساند.
🌟قارون گفت كميبمن مهلت بده. حضرت موسي(ع)به قارون مهلت داد.وقتي قارون بهمنزل رفت، شيطان بصورت پيري نزد او آمد وگفت چرا مالت رابدهي؟
🔆مگر غصب كردهاي؟خلاصه شيطان وادارش كرد تا براي فرار اززكات، نسبت زنا به حضرت موسي(ع)بدهد. قارون هم زن فاسدي راخواست ويك كيسه طلا به او داد وگفت فردا در حضور جمع ادعا كنحضرت موسي(ع)با من عمل نامشروع نموده است.
✨روز بعد قارون و زنكذائي با عدهاي در مجلس حضرتموسي(ع)حاضرشدند.
🌟حضرتموسي(ع) سر منبر بود كه زن گفت اي موسي!تو با من زناكردهاي!حضرت موسي(ع) تورات را حاضر كرد وفرمود اي زن!تورا بهاين تورات قسم!آيا من با تو زنا كردهام؟
🔆زن گفت خير بلكه قارون كيسهايطلا بمن داده تا اين نسبت را بتو بدهم.حضرت موسي(ع) در حق قاروننفرين كرد ناگاه قارون با همة ثروتش به زمين فرو رفت!
@eslam20
#داستان_آموزنده
🔆قيمت چشم و گوش و دست و پا ...
🌷يكى، در پيش بزرگى از فقر خود شكايت مىكرد و سخت مىناليد . گفت: خواهى كه ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟
🌷گفت: البته كه نه . دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمىكنم.
🌷گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مىكنى؟
🌷گفت: نه .
گفت: گوش ودست و پاى خود را چطور؟
گفت: هرگز .
🌷گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است . باز شكايت دارى و گله مىكنى؟!
🌷بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوشتر و خوش بختتر از بسيارى از انسانهاى اطراف خود مىبينى .
🌷پس آنچه تو را دادهاند، بسى بيشتر از آن است كه ديگران را دادهاند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيشترى هستى!
https://eitaa.com/eslam20
#داستان_اموزنده
🔆سبب برترى
🌾ابوالقاسم، جنيد بن محمد بن جنيد، ملقب به سيد الطائفه، از بزرگان و مشاهير عرفان است . اصلش از نهاوند و مقيم بغداد بود . وى خواهرزاده سرى سقطى است . سى بار پياده به حج رفت . پايه طريقت و شيوه عرفانى او ((صحو)) يعنى هشيارى و بيدارى است؛ بر خلاف پيروان بايزيد بسطامى كه ((سكر)) يعنى ناهشيارى را پايه طريقت خود قرار دادهاند . وى در طريقت عرفانى خود، سخت پايبند شريعت بود . اكثر سلسلههاى عرفانى، خود را به او منسوب مىكنند . جنيد، در سال 297 ه.ق درگذشت.
نقل است كه جنيد مريدى داشت كه او را از همه عزيزتر مىشمرد و گرامىاش مىداشت . ديگران را حسد آمد . شيخ از حسادت ديگر مريدان، آگاه شد .
🌾گفت: ادب و فهم او از همه بيشتر است . ما را نظر در آن (ادب و فهم ) است . امتحان كنيم تا شما را معلوم گردد .
🌾فرمود تا بيست مرغ آوردند و گفت: هر مرغ را، يكى برداريد و جايى كه كسى شما را نبيند، بكشيد و بياريد. همه برفتند و بكشتند و باز آمدند، الا آن مريد، كه مرغ را زنده باز آورد.
شيخ پرسيد كه چرا نكشتى؟
🌾گفت:شيخ فرموده بود كه جايى بايد مرغ را كشت كه كسى نبيند، و من هر جا كه مىرفتم حق تعالى مىديدم .
🌾شيخ رو به اصحاب كرد و گفت: ديديد كه فهم او چگونه است و فهم ديگران چون؟
🔅همه استغفار كردند و مقام آن مريد را بزرگ داشتند .
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
https://eitaa.com/eslam20
#داستان_آموزنده
سنگی که در مسیرت افتاد!
روزی شاهی به یکی از وزیرانش گفت:
«برو وسط جادهی اصلی شهر یک سنگ بزرگ بگذار، ببین مردم چه میکنند!»
وزیر سنگی بزرگ را وسط راه گذاشت و از دور مخفیانه نگاه کرد.
رهگذران میآمدند و غر میزدند:
«این چه شهریه که کسی رسیدگی نمیکنه؟!»
«مگه اینجا مسئول نداره؟!»
اما هیچکس حتی سعی نکرد سنگ را کنار بزند!
تا اینکه مرد فقیری آمد، با زحمت سنگ را کنار زد و ناگهان دید زیر آن کیسهای پر از سکه طلا است! روی کیسه نوشته شده بود:
«پاداش کسی که مشکل را حل کند، نه کسی که فقط شکایت کند!»
نتیجه:
در زندگی، بعضی موانع برای آزمایش ما هستند. کسانی که بهجای غر زدن، راهحلی پیدا میکنند، پاداش واقعی را میگیرند!